احول

معنی کلمه احول در لغت نامه دهخدا

احول. [ اَ وَ ] ( ع ص ) مرد که چشمش حولاء باشد. صاحب حول. کژچشم. ( زوزنی ) ( السامی ) ( مهذب الاسماء ) ( زمخشری ). کج چشم. کژ. کاژ. کاج. کوچ. کلک. کلیک. کلیک چشم. ( دستور ). چپ. دوبین. دوبیننده. اخلف. ( منتهی الارب ). کسی که یک چیز را دو بیند. ( غیاث ). آنکه یکی را دو بیند. ( مؤید ). احدر. کلاژ. کلاژه.کلاجو. کلاذه. لوش. لوچ. چشم گشته. ( صحاح الفرس ). گشته کاینه. شاه کال. رنگ. صاحب آنندراج بنقل از منتخب گوید: آنچه مشهور است که احول فطری یکی را دو می بیند غلطاست مگر آنکه بنادر یافته شود اما احول که بتکلف چشم را کج کند اکثر اوقات یکی را دو بیند :
یک دو بیند همی بچشم احول.مسعودسعد.احول ارهیچ کج شمارستی
بر فلک مه که دوست چارستی.سنائی.و اگر نادانی این اشارت را که بازنموده شده است بر هزل حمل کند کوری بود که احولی را سرزنش کند. ( کلیله و دمنه ).
همه روز اعور است چرخ ولیک
احولست آن زمان که کینه ور است.خاقانی.شاه احول کرددر راه خدا
آن دو دمساز خدائی را جدا.مولوی.اصل بیند دیده چون اکمل بود
فرع بیند چونکه مرد احول بود.مولوی.این منی و هستی اول بود
که از او دیده کژ و احول بود.مولوی.گفت احول زان دو شیشه تا کدام
پیش تو آرم بکن شرحی تمام.مولوی.آن نظر بر بخت چشم احول کند
کلب را کهدانی و کاهل کند.مولوی.مؤنث : حَوْلاء. ج ، حول.
احول. [ اَ وَ ] ( ع ن تف ) حیله کننده تر. حیله ورتر.حیله گرتر. ( منتهی الارب ). مکارتر. چاره گرتر. احیل.
- امثال :
احول من ذئب ؛ پرحیلت تر از گرگ.
|| نعت تفضیلی از حول. گردان تر. گردنده تر.
- امثال :
احول من ابی براقش .
احول من ابی قلمون .
احول. [ اَ وَ ] ( اِخ ) رجوع به ابوالعلاء احول شود.
احول. [ اَ وَ ] ( اِخ ) رجوع به احمدبن ابی خالد احول شود.
احول. [ اَ وَ ] ( اِخ ) رجوع به احمد محرر و احول محرر شود.
احول. [ اَ وَ ] ( اِخ ) ابوالعباس محمدبن حسن بن دینار. یکی از علماء لغت و شعر. او راست : کتاب الدواهی. کتاب السلاح. کتاب ما اتفق لفظه و اختلف معناه. کتاب فعل و افعل. کتاب اشباه. و او دیوان ذوالرمه و بعض دیگر از شعرای عرب را گرد کرده است. ( ابن الندیم ).

معنی کلمه احول در فرهنگ معین

(اَ وَ ) [ ع . ] ۱ - (ص . ) لوچ ، دو بین ، کسی که همه چیز را دوتایی می بیند. ۲ - (ص تف . ) حیله گر، چاره گرتر.

معنی کلمه احول در فرهنگ عمید

= لوچ

معنی کلمه احول در فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) کژ چشم چپ دوبین کسی که یک چیز را دو می بیند. ۲ - ( صفت ) حیلهگرتر چاره گرتر حیله کننده تر ۳ - گردان تر گردنده تر .
وزیر مروان

معنی کلمه احول در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] احول : به معنای کژچشم است.
از این عنوان به مناسبت، در باب های قصاص و دیات، سخن گفته شده است.
احکام احول
۱.اگر جنایتکار بر چشم احول ، آسیب رساند، قصاص می شود؛ هر چند چشم وی سالم باشد.
۲.دیه ی چشم احول ، همانند دیه ی چشم سالم است؛ بنابراین در هر دو چشم، دیه ی کامل و در هر یک ، دیه، نصف خواهد بود.

معنی کلمه احول در ویکی واژه

لوچ، دو بین، کسی که همه چیز را دوتایی می‌بیند.
حیله گر، چاره گر

جملاتی از کاربرد کلمه احول

تن از بیم، لرزان ولاحول خوان دو گلبرگش از تشنگی نیلگون
احولی سیستانی، شاعر و ادیب سیستانی است که در سال ۱۰۲۴ به هند مهاجرت کرد. ملاعبدالنبی فخرالزمانی قزوینی، «مؤلف تذکره میخانه‌ها» به سال ۱۰۲۶ احولی را در شهر دلپذیر کشمیر ملاقات کرده‌است.
چه خطاها که ندارد اثر کج‌نظری سرو را احول معذور دوتا می‌بیند
هیچ کس از حال او آگه نشد احولی با او مگر همخانه شد
هر که در عالم دویی می‌بیند آن از احولی است زانکه ایشان در دو عالم جز یکی را ننگرند
احولک در دید اندر آینه زان بکثرت دید او معاینه
احولک در آینه چون بنگرید روی خود دو دید آن نحس پلید
دریا چو چنان باشد کف درخور آن باشد اندر صفتش خاطر هست احول و کذابی
دیوان احولی سیستانی مشتمل برپنج هزار بیت است.
این شراب و نقل و حلوا هم خیال احولست اندر آن دریای بی‌پایان به جز دریا نبود
احمدگلچین معانی، درکتاب «کاروان هند» احولی را تخلص شاعر می‌داند که بعداً به بسمل تغییر تخلص داده‌است.
مؤمن الطاق با نام محمد بن علی بن نعمان بی أبی طریفة بجلی کوفی، کنیه ابو جعفر احول، محدث، متکلم اعتزالی، فقیه و شاعر شیعه بود. وی مؤسس فرقه نعمانیه از فرقه‌های امامیه بود. اهل سنت او را جعل کننده احادیث و از معتزلهو شیطان الطاق نامیدند.
نه طفی ماندت نه احولی نیز ازو گوئی وزو بینی همه چیز
احمد بن ابی خالد احول دیوانسالار و وزیر نامدار عصر مأمون عباسی است.
ناقص از کامل برد لذت ز دنیا بیشتر دیده احول کند عیش دو بالا بیشتر