معنی کلمه تعجیز در لغت نامه دهخدا
- اهل تعجیز ؛ کسانی که نسبت عجز به خدا میدادند. عباس اقبال در ذیل ص 132 خاندان نوبختی آرد: تعجیز دراین مورد نسبت عجز دادن بخداوند تعالی است و اهل تعجیز به اصطلاح مخالفین کسانی بوده اند که خداوند را فقط در جواهر قادر میدانستند نه بر جواهر و اعراض کلاً و در میان معتزله مخصوصاً ابوعمر و معمربن عباد سلمی از معاصرین ابراهیم نظام و علاف طرفدار این عقیده بوده است. ( مقالات اشعری ص 192 و 548 و تعریفات جرجانی ص 97 ). و معمری گفته است که اعراض از قبیل رنگ و طول و عرض و طعم و بو و خشونت و نرمی و حسن و قبح و صورت و قوت و ضعف و مرگ و زندگی و رستاخیز و مرض و صحت وعافیت و کوری و کری و بینایی و شنوایی و فصاحت و فساد و صحت میوجات کار خداوند نیست بلکه ساخت اجسامی است که این اعراض در آنها وجود دارد و دهریون نیز با او در این عقیده که نهایتی برای اشیاء موجود نیست موافقت داشتند. ( ابن حزم ج 4 ص 194 ). و ابن الراوندی با این که بر بسیاری از عقاید معمر طعن میزده در «افعال طبائع» با او همعقیده بوده و مثل معمر می گفته است که آنچه را فلک بر آنها شامل است مثل حرکت و سکون و تألیف و افتراق و تماس و مباینت ، فعل خداوند نیست. ( الانتصار ص 54 ). احتمال کلی دارد که ابوعیسی وراق نیز مثل ابن الراوندی در پاره ای از این عقاید با معمر اشتراک داشته و کتابی در آن خصوص نوشته بوده که ابومحمد( ابومحمدحسن بن موسی نوبختی ) آن را نقض کرده است. و رجوع به کتاب خاندان نوبختی ص 87 شود. || پیر شدن. ( زوزنی ). پیر شدن زن. ( مجمل اللغة ). عجوز شدن زن. ( از اقرب الموارد ). گنده پیر شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || کلان سرین گردیدن ، یستعمل مجهولاً. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).