اندامی

معنی کلمه اندامی در لغت نامه دهخدا

اندامی. [ اَ ] ( ص نسبی ، اِ ) جامه خوش اسلوب که بر بدن چست و درست و راست آید. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).

معنی کلمه اندامی در فرهنگ فارسی

جامه خوش اسلوب که بر بدن چست و درست و راست آید .

معنی کلمه اندامی در فرهنگستان زبان و ادب

{organic} [زیست شناسی] مربوط به اندام یا عضو متـ . عضوی

جملاتی از کاربرد کلمه اندامی

کریم شیره‌ای مردی اصفهانی بلندقد و لاغر اندامی بود که لباس‌های عجیب و رنگارنگ می‌پوشید و بر خری کوچک با دست و پایی کوتاه سوار می‌شد. او ابتدا از مقلّدهای گروه معیرالممالک بود و خود بعدها گروهی تشکیل داد و در بقال‌بازی تخصص یافت. به قدر کفایت سواد خواندن و نوشتن داشت، نماز می‌خواند و به پرورش گل‌های نرگس در خانه‌اش سرگرم می‌شد. در عیدها، به‌ویژه نوروز، گلدان‌های خود را برای بزرگان و درباریان می‌فرستاد و از آنان عیدی می‌گرفت. «وای به حال وزیر یا حاکمی که به موقع حق و حساب کریم را نمی‌فرستاد، و به اصطلاح خرِ کریم را نعل نمی‌کرد.»
اسب‌های سنگین با اندامی عضلانی را به عنوان «اسب‌های خونسرد» می‌شناسند. آن‌ها را به دلیل توان ماهیچه‌ای و خوی آرام و صبورشان پرورش می‌دهند. مردم با کمک آن‌ها بارهای سنگین را جابجا می‌کردند. گاهی به این اسب‌های «غول‌های نجیب» هم گفته می‌شود. از جمله اسب‌های باری می‌توان به نژاد بلژیکی و کلایدزدیل اشاره کرد. برخی از این اسب‌ها مانند پرچرون سبک‌تر و چابک ترند و درکشیدن بار یا شخم زدن زمین در اقلیم خشک به کار می‌آیند. دیگران مانند شایر آرام‌تر و نیرومندترند و برای شخم زدن خاک‌های رسی کاربرد دارند. برخی اسبچهها هم در دستهٔ خونسردها جای می‌گیرند.
تا ترا فارغ شود خاطر ز سختی های دهر چند روزی دل بدست نازک اندامی بده
دشمنم گر نتواند که ببیند نه عجب دوست نیزم نتواند ز ضعیف اندامی
بلوار آذر اندامی به پاس خدمات دکتر آذر اندامی در محله دیلمان گلسار رشت نامگذاری شد و همچنین تندیس ایشان در سال ۱۳۹۸ در ابتدای بلوار نصب شد.
خاک توست از گل بتان چگل زان چنین دلکش و خوش اندامی
آذر اندامی در سال ۱۳۰۵ در محله ساغری‌سازان رشت متولد شد. او فرزند چهارم و تک‌دختر خانواده بود. مقطع ابتدایی را در دبستان بانوان رشت با یک سال جهش تحصیلی به پایان برد. پس از گرفتن مدرک سال نهم از دبیرستان فروغ (۱۷ شهریور) رشت، پدرش او را از ادامه تحصیل بازداشت و وی را به دانشسرای مقدماتی رشت فرستاد. در ۱۳۲۴ از دانشسرا فارغ‌التحصیل شد و در ۱۳۲۵ به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و معلم شد. در سال ۱۳۲۹ و در حین کار دیپلم طبیعی را با امتحان متفرقه دریافت کرد. در سال ۱۳۳۱ با شرکت در آزمون ورودی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران در رشته پزشکی این دانشگاه پذیرفته شد.
اسب‌های شرقی مانند اسب عرب، اسب ترکمن آهال-تکه، اسب بَربَر (شمال آفریقا) نژادهای تازهٔ اسب ترکمن مانند تروبرد از جمله اسب‌های پُرحرارت‌اند. این اسب‌ها زود یادمی‌گیرند، شجاع و سرزنده‌اند و به دلیل چابکی و سرعتشان پرورش داده می‌شوند. اسب پُرحرارت، اندامی لاغر با پاهایی کشیده دارد. نژاد این اسب‌ها نخستین بار از خاورمیانه و شمال آفریقا به اروپا آورده شد. در آن هنگام پرورش دهندگان اروپایی بر آن بودند تا این اسب‌ها را برای مسابقه و سواره‌نظام نزد خود پرورش دهند.
سرو اگر کرد به شمشاد تو بی اندامی به یک آه چمن افروز خلالش کردم
این اصطلاح بیشتر بر اهمیت یک زائده در تکوین شناسی اشاره دارد به این مفهوم که قرار است در آینده به چه اندامی تکوین یابد.
مسلم است به سرو تو نازک اندامی که پیچ و تاب سر زلف در میان داری
زاغی که پاره‌ای گوشت به نوک گرفته بود، بر شاخه درختی نشست. روباهی که از آن حوالی می‌گذشت، زاغ را دید و طمع در طعمه او بست. پس برای تصاحب گوشت، به نیرنگ متوسل شد و نزد زاغ رفت. او را آواز داد و گفت: «زاغ به راستی چه پرنده خوش خط و خال و زیبایی است. خوش‌اندامی و تناسب پر و بالش چنان است که سیمرغ نیز پیش جمال او زشت می‌نماید. کاش صدای او نیز خوش‌آهنگ بود که اگر چنین می‌شد، او را بحق «ملکه‌الطیور» می‌خواندند». زاغ چون این شنید، خواست قارقار کند و صوت خود آشکار سازد که طعمه از دهانش فرو افتاد. روباه که انتظار همین لحظه را می‌کشید، جستی زد و لخت گوشت به چنگال گرفت. آنگاه رو به زاغ کرد و چنین گفت: «آه! زاغک ساده و بینوای من! عیب در صدای تو نیست. اشکال در شعور توست که تجلیل از تزویر باز نمی‌شناسد.»
راستی راچو تو برطرف چمن بگذشتی سرو بر جای فرو ماند ز بی اندامی
کم‌انگشتی گاهی نشانه یا نشانگان چندین سندرم از جمله نشانگان پولند و سندرم ویر اولنار ری است. کم‌انگشتی یکی از انواع دُش‌اندامی (دیسملیا) به‌شمار می‌آید. مورد شدیدی از کم‌انگشتی نیز وجود دارد که دست خرچنگی نامیده می‌شود که شکلی شکافته به دست یا پا می‌دهد.
ز شرم سر به گریبان فرو برد غنچه اگر به باغ روی، کان چنان گل اندامی
چو گل به لطف نو زد ان نازک اندامی درید پیرهن نیکوئی به بد نامی
گل اندامی که داد از چشمۀ نوش ز کوثر خلد را حسرت در آغوش
او فرزند «پاسکام»، نوه هایک بزرگ بود. دورک بسیار زشت، بلند قامت، با اندامی درشت دارای دماغی پهن، چشمانی گود رفته و نگاهی بی رحم بود. به روایتی او را به خاطر زشتی بی حدش، در زبان ارمنی آنگِق یعنی زشت می‌نامیدند.
اسب ترکمن اندامی کشیده، دُمی باریک، سر و گردن زیبا دارد. برای اسب‌های با نژاد ترکمن درسال‌های گذشته ذخیره‌های ژنتیک این اسب، تقاضای جهانی یافته‌است. اسب ترکمن در نزد ترکمن‌ها پیشینه‌ای طولانی در سن و زندگی صحرانشینی وجنگ وگریزها درگذشته داشته‌است.
مرا به دام کشیده است نازک اندامی که هم زموی میان خودست زنارش