بسودی

معنی کلمه بسودی در لغت نامه دهخدا

بسودی. [ ب َ ] ( اِ ) برزگر. دهقان. حشم دار. این کلمه در فرهنگ ها و متون فارسی به نسودی تصحیف شده است. بسودی از ریشه فشو اوستایی است بمعنی پرورانیدن چهارپایانست و مصراع فردوسی باید چنین ثبت و خوانده شود:
«بسودی سه دیگر گره را شناس ».
( از مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات فارسی ، معین چ 1326 هَ. ش. ص 407 ). و رجوع به همین کتاب و همین صفحه شود.

معنی کلمه بسودی در ویکی واژه

~ سومین گروه یا طبقه اجتماعی از دوران جمشید در شاهنامه است، این طبقه با کشاورز یا برزگر امروزی مترادف است. بسودی سه دیگر گروه را شناس ..... کجا نیست از کس بریشان سپاس

جملاتی از کاربرد کلمه بسودی

مگر زین بسودی که ما را بسودی وزین بر زیانی که ما را زیانی
اگر اوحدی را ز وصل رخ خود بسودی رسانی، زیانت نباشد
از ناز چه سود چون بسودی آخر بی شمع شبی چون نغنودی آخر
و گر بر کهربا لب را بسودی به ساعت کهربا یاقوت بودی
دگر سنگ دیدند کوچک بسی که چون زآن دو بر هم بسودی کسی
بسودی سه دیگر گره را شناس کجا نیست از کس بر ایشان سپاس
که ای شاه نیک‌اختر و نیک‌بخت بسودی بسی یاره و تاج و تخت
حسن (ع) رابه کوزه در الماس ناب بسودید تا زان بنوشید آب
چنینست کردار این گوژپشت چو نرمی بسودی بیابی درشت
بسودی به خفتان و خود اندرون نخواهی همی سیر گشتن ز خون