بزیر. [ ب ِ ] ( ق مرکب ) محرمانه. آهسته. نرم : ز پیر عقل سوءالی بزیر می کردم که اوست آنکه دوای دل حزین داند.کمال اسماعیل.
جملاتی از کاربرد کلمه بزیر
وقتیکه شود سوار بر زر ده سمند چون رستم دستان بود و رخش بزیر
بزیر سایه ات هر یک از اخوان شاد چون مؤمن بزیر سایه طوبی بفردوس برین آمد
مورتال کمبت ۱: «اسموک در دوران کودکی با خانوادهاش و برای شکار زندگی میکرد. شکار نهایی آنها با یک تراژدی به پایان رسید. پس از ورود تصادفی به سرزمینهای لین کوئی، آنها مورد حمله قرار گرفتند و اسموک یتیم شد. استاد بزرگ لین کوئی شرمنده از اقدامات جنگجویان خود، اسموک را به فرزندخواندگی پذیرفت. او اسموک را در کنار پسرانش یعنی سابزیرو و اسکورپیون بزرگ کرد. در نهایت اسموک تصمیم گرفت که ماموریت خود را در لین کوئی داشته باشد اما از آنجایی که او فاقد تواناییهای فرا طبیعی برادرانش بود، تصمیم گرفت تا در در جادو تسلط پیدا کند. پس از انجام این کار او سرانجام به مدافعان ارثرلم پیوست.
ابزیر، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان لردگان در استان چهارمحال و بختیاری ایران است.
اگر یابی از این ره خام گردی بزیر پای کالانعام گردی
بگو تادست سیمین تو امروز بزیر سنگ کیست ای عالم افروز
هر آن تیر کامد ز بالا بزیر شدی بر دل هندیان جایگیر
بر اوج فلک یافت روحش مقام تن او بزیر زمین کرد جا
لبش چو مرجان لیکن بزیر او لؤلؤ برش چو وشی ولیکن بزیر او سندان
برش تا ناف باغی بود ز سوسن بزیر سوسن از نسرین دو خرمن
بهر چند سنگی که آمد بزیر نپیچید رخ پهلوان دلیر
یحبهم و یحبونه چه اقرارست؟ بزیر پرده مگر خویش را خریدارست؟