بزل

معنی کلمه بزل در لغت نامه دهخدا

بزل. [ب َ ] ( ع مص ) شکافتن چیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). شق کردن. منشق کردن. || در آوند شراب سوراخ کردن و برآوردن آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). سوراخ شدن ظرف شراب و غیر آن. ( آنندراج ). || پالودن شراب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). صاف کردن شراب. ( آنندراج ). صافی کردن شراب. ( تاج المصادر بیهقی ). || یکسو کردن کار و رأی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). به انصرام رسانیدن کار. ( آنندراج ). || بزل داوری و قضائی ؛ قطع آن. فصل آن.( یادداشت بخط دهخدا ). || برآمدن دندان نیش شتر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). دندان نشتر برآوردن شتر. ( آنندراج ). || میل زدن و برکشیدن آب از موضعی از تن حیوان. ( ذخیره خوارزمشاهی از یادداشت دهخدا ) : و اگر آب بسیار بود [ در قیلةالماء ] صواب آنست که بزل کنند پس داغ کنند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || ( اِمص ) سختی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سختی و شدت. ( ناظم الاطباء ). و منه : امر ذوبزل ؛ ای ذوشدة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
بزل. [ ب ُ ] ( ع اِ ) گوسفند ماده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ج ، بزول. ( آنندراج ).
بزل. [ ب ُزْ زَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ بازل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به بازل شود.
بزل. [ ب ُ ] ( ع ص ، اِ )ج ِ بَزول ، بمعنی شتری که دندان نیش برآورده باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بُزُل. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه بزل در فرهنگ فارسی

جمع بزول بمعنی شتری که دندان نیش بر آورده باشد .

معنی کلمه بزل در فرهنگستان زبان و ادب

{puncture, centesis} [علوم پایۀ پزشکی، علوم تشریحی، علوم سلامت] 1. سوراخ کردن با سوزن یا چاقو 2. زخم یا مجرای ناشی از سوراخ کردن

معنی کلمه بزل در دانشنامه آزاد فارسی

بَزْل (paracentesis)
(یا: پاراسنتز) تخلیۀ مایعات ناخواسته از بافت یا حفره ای در بدن، با لولۀ تخلیه.

معنی کلمه بزل در ویکی واژه

1. سوراخ کردن با سوزن یا چاقو 2. زخم یا مجرای ناشی از سوراخ کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه بزل

دستم بزلف تو نرسد ورنه خویش را دیوانه وار بر تو بزنجیر بستمی
بقد سرو رسائی بزلف غالیه گون یکی همیشه فراز و یکی همیشه نگون
نه میزند پلنگ بران غزال چنگ نه میبرد عقاب بزلف حقار دست
گفتم که دل بزلف تو گیرد مگر قرار زان بیخبر که داده بیاد او قرار‌ها
عاشق ز چشم شوخ و چشم وفا نداشت بودش طمع بزلف تو آن هم بریده بود
بزلفش در کشاکش با صبا و شانه خواهم شد در این زنجیر از این کشمکش دیوانه خواهم شد
ساقیی طرفه که گردست بزلفش ببری دست وانگشت تو پر حلقه شود هم بزمان
روی او را بزلف و خال توان دید بی زلف و خال نتوان دید
تا نسبتی بزلف تو پیدا کنم مدام سرگشتگی و حال پریشانم آرزوست
گردن جانها بزلفت بسته ای از جنون و شورش و سودا مپرس
شهر الش ویل در بخش ارلوشم در ایالت بزل‌کونتریدر کشور سوئیس واقع شده‌است که ۱۸٬۲۰۰ نفر جمعیت دارد.