معنی کلمه برک در لغت نامه دهخدا
برک. [ ب َ رَ ] ( اِ ) قسمی از گلیم. ( برهان ) ( فرهنگ فارسی معین ) ( ناظم الاطباء ). || بافته ای باشد از پشم شتر که بیشتر درویشان از آن قبا و کلاه سازند. ( برهان ). قسمی از پشمینه که از پشم شتر بافند. ( انجمن آرا ). قسمی جامه پشمین دستباف که از آن سرداری و قبا میکردند. ( یادداشت مؤلف ). این پشمینه در ایران اکنون چنان تکمیلی یافته که ملوک و امرا از آن قبا و جبه کنند. ( انجمن آرا ). نوعی پارچه ضخیم که در خراسان از پشم شتر یا کرک بز با دست بافند و از آن جامه زمستانی دوزند. ( فرهنگ فارسی معین ). پارچه ای از کرک گوسفند و بسیار نفیس و اعلا که از آن جبه و سرداری دوزند، و برک بخرز و کرمان بر سایر اقسام آن ترجیح دارد. ( ناظم الاطباء ) :
با برک گفت که دوزم عسلی تو بدوش
که بسرما نکنم حرب بگاه پیکار.نظام قاری.قاری مصنفات تو بر پوشی و برک
هر جا رفوگران هنرور نوشته اند.نظام قاری.میکرد سرکشی برک شدّه زآن جهت
خود را سیه گلیم و پراکنده حال یافت.نظام قاری. || جامه کوتاهی باشد تا کمرگاه که بیشتر مردم دارالمرز [تبرستان ] پوشند. ( برهان ) ( انجمن آرا ). و آنرا پشتک خوانند. ( انجمن آرا ). دستک. جامه کوتاه تا کمر که مردم مازندران و گیلان پوشند. ( ناظم الاطباء ) :
تو سبزپوش روی سفیدی بسان خضر
از سندست عمامه وز استبرقت برک.کمال غیاث ( از انجمن آرا ).
برک. [ ب َ رَ ] ( اِ ) آواز که از شکستن انگشتان آید. ( یادداشت مؤلف ): التفقیع؛ برک از انگشتان بیاوردن. ( تاج المصادر بیهقی ).
برک. [ ب َ رَ ] ( اِخ ) ستاره سهیل. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). پرک. ( فرهنگ فارسی معین ).