بدن

بدن

معنی کلمه بدن در لغت نامه دهخدا

بدن. [ ب ُ دَ ] ( مص ) مخفف بودن :
یکی زنده پیلی چو کوهی روان
بزیر اندر آورده بد پهلوان.شهید.خود تو آماده بدی برخاسته
جنگ او را خویشتن آراسته.رودکی.بسا که مست در این خانه بودم و شادان
چنانکه جاه من افزون بد از امیر و بیوک.رودکی.تو در پای پیلان بدی خاشه روب
گواره کشی پیشه با رنج و کوب.رودکی.این جهان بر کسی نخواهد ماند
تا جهان بد نبد مگر زین سان.خسروانی.یکی شادمانی بد اندر جهان
خنیده میان کهان و مهان.شاکر.یکی فال گیریم و شاید بدن
که گیتی بیک سان ندارد درنگ.امیر طاهربن فضل چغانی.یکی گاو پرمایه خواهد بدن
جهانجوی را دایه خواهد بدن.فردوسی.تو گفتی همی خون ببارد سپهر
پدر را نبد بر پسر جای مهر.فردوسی.بخواهد بدن بیگمان بودنی
نکاهد بپرهیز افزودنی.فردوسی.بوستانبانا امروز به بستان بده ای
زیر آن گلبن چون سبز عماری شده ای.منوچهری.باغ معشوقه بد و عاشق او بوده سحاب
خفته معشوقه و عاشق شده مهجور و مصاب.منوچهری.کمابیش از صد و هفتادوسه روز
بدم در بستر خورشید پرنور.منوچهری.بدان راهداران جوینده کام
یکی مهتری بد دیانوش نام.عنصری.بدیشان نبد زآتش مهر تیو
بیک ره برآمد ز هر دو غریو.عنصری.ز میغ و نزم که بد روز روشن از مه تیر
چنان نمود که تاری شب از مه آبان.عنصری.نبد چیز از آغازو او بود و بس
نماند همیدون جز او هیچکس.اسدی.ز کافور وز عود بد هر درخت
همه زرگیا رسته از سنگ سخت.اسدی.مرا ارادت نابودن و بدن نبود
که بودمی بمراد خود از دگر کردار.ناصرخسرو.عرض کی تواند بدن زآنکه او
برین گوهران سر بسرپادشاست.ناصرخسرو.نیامد فرصتی با او پدیدش
که در بند توقف بد کلیدش.نظامی.سمنبر غافل از نظاره شاه
که سنبل بسته بد بر نرگسش راه.نظامی.چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب

معنی کلمه بدن در فرهنگ معین

(بَ دَ ) [ ع . ] ( اِ. ) ۱ - ساختمان کامل یک موجود زنده . ۲ - تن ، پیکر.

معنی کلمه بدن در فرهنگ عمید

=بودن
۱. (زیست شناسی ) جسم انسان غیر از سر، تن.
۲. [قدیمی] جسم برخی از اشیا: بدن شمع.

معنی کلمه بدن در فرهنگ فارسی

مخفف بودن
( اسم ) ساختمان کامل یک فرد زنده مجموع. اعضا و انساج و دستگاههای مشکل یک انسان تن اندام . توضیح بدن مرده را ( جسد ) گویند .
بادن .

معنی کلمه بدن در دانشنامه عمومی

بدن ( به انگلیسی: Body ) ، به ساختمان کامل یک فرد زنده، گفته می شود. هر عضو بدن از تعدادی سلول تشکیل شده است. در اصطلاح عام به بدن پس از مرگ، جسد یا نعش گفته می شود و واژه بدن بیشتر دلالت بر موجود زنده می کند. به اجزاء بدن اندام گفته می شود. بدن انسان درواقع بعد جسمانی او را تشکیل می دهد.
تمامیت جسمانی مصونیت فیزیکی جسم است و بر اهمیت خودمختاری شخصی و حق تعیین سرنوشت انسان ها بر بدن خود، تأکید دارد. در زمینه حقوق بشر، نقض تمامیت جسمانی فردی دیگر، تعرض و تخلف غیراخلاقی به شمار می آید و احتمالاً جرم تلقی می شود.
در عملیات تی۴ بزرگترین قتل عام برای افرادی که از نظر نازی ها جسم مناسبی نداشتند مانند عقب مانده ها، بیماران روانی و معلولین مغزی به دست آلمان نازی به قتل رسیدند.
بدن (فیلم). بدن ( لهستانی: Ciało ) یک فیلم در ژانر درام به کارگردانی ماوگوژاتا شوموفسکا است که در سال ۲۰۱۵ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به یانوش گایوس، اوا داوکوفسکا، ووادیسواف کووالسکی، آدام وُرونوویچ، زبیگنیف والریش و مایا اوشتاشفسکا اشاره کرد.

معنی کلمه بدن در دانشنامه آزاد فارسی

بَدَن
لباسی بسیار کوتاه، بدون آستر، بی آستین. بَدَن با انتاری، که معمولاً در شرق می پوشند، متفاوت است. بیشتر مردم طبقۀ متوسط مکه و جدّه، این تن پوش را به رنگ سفید و از پارچۀ موسلین هندی به تن می کنند. این لباس در مدینه کمتر پوشیده می شود و بیشتر خاص مردم عربستان است.

معنی کلمه بدن در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بدن به معنای اندام و تن انسان یا حیوان می باشد که در باب های طهارت، صلاة، حج، تجارت، نکاح، صید و ذباحه و حدود از آن سخن رفته است.
۱)مستحب است هنگام تخلی، تمام بدن از دید ناظر محترم، مخفی باشد.۲)رو و پشت به قبله قرار دادن مقادیم بدن (سینه، شکم و ران ها) هنگام تخلّی حرام است.
دست کشیدن بر بدن در غسل
هنگام غسل- اعم از ترتیبی و ارتماسی- باید آب به تمام بدن برسد و کشیدن دست بر بدن در غسل، مستحب است.
مسّ اسامی متبرکه بدون طهارت
به قول مشهور مس خطّ قرآن، اسماء خداوند، پیامبر ان و ائمه ی معصومین علیهم السّلام؛ یعنی رساندن جایی از بدن به آنها برای کسی که طهارت (وضو یا غسل) ندارد، حرام است.
نجاست بدن میّت
...
[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از نثر طوبی است
جمع بدنه است یعنی شتر بزرگ و فربه و به قولی شامل گاو نیز می شود بی تاء جمع است و با تاء مفرد.
قال الله تعالی: «وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَکُم مِّن شَعَائِرِ اللَّهِ» (سوره حج، 36) شتران بزرگ و فربه را از شعائر و مناسک خدای قرار دادیم برای شما. مقصود قربانی حج است و ظاهر کلام شامل هر کشتاری که در حج کنند می شود حتی فدا و کفاره و احکام مذکور در این آیه برای همه ثابت است.
[ویکی الکتاب] معنی بُدْنَ: شتر قربانی
معنی سَّمُومِ: حرارتی است که تا داخل سوراخهای رگ بدن فرو میرود ، و بدن از آن متالم میگردد
معنی جِسْمِ: جسم - تن - بدن
معنی مَا یُعَمَّرُ: عمر نمی کند ( کلمه عمارت ضد خرابی است ، و عمر اسم مدت عمارت و آبادی بدن است ، یعنی مدت زندگی و آبادی بدن بوسیله ی روح)
معنی سِنَةٌ: چرت - سست شدن بدن جانداران در ابتدای خواب
معنی تَفَثَهُمْ: آلودگیهایشان (تفث به معنی چرک بدن است)(در این جا کنایه از خارج شدن از احرام است)
معنی شَّوَیٰ: اطراف بدن از قبیل دست و پا و امثال آن
معنی نُّطْفَةٍ: نطفه - مایعی که در بدن مرد و زن تولید می شود و مبدأ پیدایش فرزند است
معنی تُکْوَیٰ بـِ: داغ نهاده شود(کلمه کی - که کلمه تکوی مشتق از آن است - عبارت است از الصاق چیز داغ به بدن )
معنی عَمْرُکَ: بقای تو ( کلمه عمارت ضد خرابی است ، و عمر اسم مدت عمارت و آبادی بدن است ، یعنی مدت زندگی و آبادی بدن بوسیله ی روح. عبارت "لَعَمْرُکَ " یعنی سوگند به بقای تو یا به جان تو قسم)
معنی یُعَمَّرَ: که عمر طولانی کند - که عمر طولانی داده شود ( کلمه عمارت ضد خرابی است ، و عمر اسم مدت عمارت و آبادی بدن است ، یعنی مدت زندگی و آبادی بدن بوسیله ی روح)
تکرار در قرآن: ۲(بار)
تن. جسد. ، امروز تو را به وسیله بدنت نجات می‏دهیم تا برای کسانی که از پس تواند، عبرتی باشی یعنی زنده نجات یافتن تو شدنی نیست فقط پیکرت را از آب بیرون خواهیم انداخت و آن نوعی از نجات تو است و آن هم برای عبرت دیگران. بُدْن (بر وزن قفل) جمع بدنه به معنی شتر قربانی است، یعنی: شتران قربانی را برای شما از نشانه‏های خدا قرار دادیم. راغب گوید: بُدْن در جائی گفته می‏شود که بزرگی جثّه مراد باشد و جسد در جائی که رنگ مراد باشد و جسد در جائی که رنگ مراد باشد گویند: «ثَوْبٌ مُجَسَّدٌ وَ اْمَرأَةٌ بادِنٌ وَ بَدینٌ» یعنی لباس رنگ شده وزَنِ تنومند. و شتر قربانی را به جهت فربه و تنومند بودنش بَدَنه گفته‏اند در اقرب الموارد آمده: شتران قربانی را از آن بدنه گفته‏اند که آنها را فربه می‏کردند.
[ویکی فقه] بدن (ابهام زدایی). • بَدَن به فتح باء و دال به تمام اندام و تن انسان یا حیوان گفته می شود. •بُدن به ضم باء ، جمع بدنه به معنای شتر بزرگ است.
...
[ویکی فقه] بدن (قرآن). بدن به معنای اندام و تن انسان یا حیوان می باشد.
بدن به معنای ساختمان کامل یک فرد زنده، مجموعه اعضا و جوارح متشکل یک موجود زنده، مجموعه اعضا و انساج و دستگاه های متشکل یک انسان، تن و اندام است.
احتیاجات بدن
خوراک، از جمله احتیاجات بدن انسان می باشد:و ما جعلنـهم جسدا لایاکلون الطعام...آنان را پیکرهایی که غذا نخورند قرار ندادیم!. یعنی انبیاء مردانی از بشرند که ما لوازم بشریت را از آنها سلب نکرده ایم، که مثلا بدن هایشان را خالی از روح زندگی کرده باشیم، تا نه به خوردن محتاج باشند و نه به نوشیدن، و نیز آنان را از مرگ مصونیت نداده ایم، تا همیشه در دنیا بمانند، بلکه ایشان نیز بشر و از کسانی هستند که طعام می خورند و می میرند، و این خوردن و مردن، دو خاصه از خواص روشن بشریت است.

معنی کلمه بدن در ویکی واژه


ساختمان کامل یک موجود زنده، بویژه انسان و جانور؛ ساختمان ظاهری و مادی موجود زنده، تن، پیکر، کالبد.
(گفتگو): در زبان عمومی:تنه، تن، آن قسمت از ساختمان موجود زنده شامل سینه، پشت، و شکم.

جملاتی از کاربرد کلمه بدن

ای تو در دنیا گرفتار بدن حیف باشد بر تو نام مرد و زن
به گفتهٔ برخی تحلیل‌گران سرچشمهٔ این کودتا می‌تواند خود اردوغان باشد که می‌خواهد بدنهٔ ارتش را از وجود مخالفان‌اش پاک‌سازی کند. این در حالی‌ست که نیروهای دولتی ترکیه آن را به فتح‌الله گولن از مخالفان اردوغان نسبت می‌دهند.
کنون باز گو ز آن مشعبدنشان که برد از کفت دل از آن مهوشان؟
دولت قلم، عقلش بنان، دوران فرس، ضبطش عنان کشور بدن، حکمش روان، مردم رمه، عدلش شبان
دگر ویژه با جل دیبه بدند که در دشت با باد همره بدند
گر شدیم از باده بدنام جهان تدبیر چیست همچنین رفتست در عهد ازل تقدیر ما
خروشان بگفتند کای بدنژاد نترسی مگر تو ز شداد عاد
همه دل‌ها چو کبوتر گرو آن برجند زانک جانی است که او زنده کن هر بدنست
پوشش بدن سگ اشپیتز به صورت دولایه است. برای جلوگیری از موریزی زیاد،
داغ تو بود لاله صفت زیب تن ما چون غنچه بود زخم تو جزو بدن ما
بدو گفت کای بدرگ بدنژاد نیایش نمائی به شداد عاد
غشاء جدارهای مزبور عمل مخلوط شدن را کند می‌کند ولی هرگز آن را متوقف نمی‌کند. در بدن جانداران، هنگام فعالیت اسمز، غشاهای مذکور اجازه می‌دهند که فقط مواد خاصی از آن‌ها عبور کنند و مواد دیگر را متوقف می‌سازند. این عمل تا اندازه‌ای مربوط به ساختار نوع ماده‌ای است که با آن تماس پیدا می‌کند. مواد محلول هنگام تماس با غشاء به آن فشار وارد می‌کند و این فشار را، فشار اسمُزی می‌نامند.
چو رستم خداوند زابلستان که بدناوکش چون اجل جانستان