بایع

معنی کلمه بایع در لغت نامه دهخدا

بایع. [ ی ِ ] ( ع ص ، اِ ) بائع، از مصدر بیع. فروشنده. برابر مشتری. ( آنندراج ). پرداخت کننده بها در برابر کالای فروخته شده. ( از اقرب الموارد ). ج ، باعه. ( از تاج العروس ). || خریدار. خرنده. ( آنندراج ). مشتری. تحویل دهنده کالا در برابر بها به خریدار. و این مصدر از اضداد است. ( از اقرب الموارد ). || ساعی. نمام. || امراءة بائع؛ زن رواج یافته به حسن و جمال خویش. ( آنندراج ). || ولدالظبی اذا باع فی مشیه ؛ بچه آهو که فروخته شود در راه رفتنش. ج ، بوع. ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه بایع در فرهنگ معین

(یِ ) [ ع . ] (اِفا. ) فروشنده .

معنی کلمه بایع در فرهنگ عمید

فروشنده.

معنی کلمه بایع در فرهنگ فارسی

فروشنده
( اسم ) فروشنده .

جملاتی از کاربرد کلمه بایع

در مقایسه با دیگر آثار پر ارزش سنایی هم چون غزل‌ها و قصائدش، حدیقةالحقیقه از همه بلندنام‌تر و مورد قبول طبایع مردمان بیش‌تری در طول سده‌های متوالی بوده‌است.
دو رساله‌ای که عموماً بدو نسبت داده شده در باب کیمیا است به نام‌های کتاب‌السر، و مفتاح اعظم حکما در تبدیل فلزات. شاه آلفونسوی فرزانه (نیمهٔ دوم سدهٔ سیزدهم میلادی)، سبب شد تا رسالهٔ دوم از عربی به کاستیلی ترجمه شود. این رساله از ارکان یا طبایع ارسطویی، تکوین فلزات، تکوین گیاهان از فلزات، و جانوران از گیاهان بحث می‌کند.
هرتسن، از استقلال و تنوع و بازی آزادانهٔ طبایع فردی لذت می‌برد. دلش می‌خواست خصائل شخصی تا سر حد امکان پرورش یابند، خودجوشی و استقامت و تمایز و غرور و شور و صداقت و رنگ و روش افراد آزاد را ارج می‌نهاد؛ و از خشونت بی‌دلیل و تسلیم بی‌جهت تنفر داشت و آرزومند عدالت اجتماعی و کفایت اقتصادی و ثبات سیاسی بود. با این همه، معتقد بود که این‌ها فرع دفاع از حیثیت انسانی و ارزش‌های تمدن و حمایت از افراد در برابر ظلم و تجاوز است.
درین جنونکده این است ناگزیر طبایع که نالد و تپد و گرید و سراید و خندد
صاحب خلق حسن‌،‌ گلها به دامن داشته‌ست چرب ‌و نرمی ‌درطبایع‌، ‌آب‌ و روغن داشته‌ست
گر حکم طبایع است بگذار کاو نیز رسد به آخر کار
گاهی حکم و قانون برای انسان مجهول است و اماره به عنوان دلیلی است که ارائه طریق می‌کند. برای مثال وقتی که نمی‌دانیم حکمِ مال تلف شده قبل از آن که قبض صورت گیرد از آن مشتری است یا از آن فروشنده است، خبر واحد به عنوان اماره عمل می‌کند و طبق این اماره که «کل مبیع تلف قبل قبضه فهو من مال بایعه» بر این حکم می‌شود که مال تلف شده قبل از قبض، حکم اش از آن فروشنده است نه خریدار.
حقیقت نور تو از نور ذاتست طبایع مر ترا عین صفاتست
آنچه در نوشته‌های اسلامی و قرآن موجود است، خداوند گل آدم را در برابر عرش خود قرار داد، پس به ملائکه جهات (که مراد شمال، جنوب، صبا، دبور باشند) فرمان داد تا بادهای مختلف را بر آن سلالهٔ طین بوزند و در آن طبایع اربع را که عبارت از صفرا، سودا، بلغم و دم باشد جاری سازند.
اصل نخست آن، طلا است ولی با غلبه طبایع برودت و یبوست، طلا به درون منتقل شده‌است و در نتیجه ظاهر فلز، نقره و باطن آن طلا گردیده‌است؛ بنابراین اگر بخواهی آن را به اصلش یعنی طلا برگردانی، برودت آن را به درون انتقال ده، حرارت آن آشکار می‌شود. سپس خشکی آن را به درون منتقل کن، در نتیجه، رطوبت آشکار و نقره تبدیل به طلا می‌شود.
آنگاه نسب خود را به محمد و علی بن ابی طالب رساند و دست خود را به سوی جمعیت دراز کرد، تا با او به عنوان مهدی موعود بیعت کنند و گفت: «بر چیزی با شما مبایعت می‌کنم، که اصحاب رسول خدا بر آن با وی بیعت کردند».
به شر مبایعه کردن به آب دادن خویش نه کار اهل حضور است مرد خیر انجام
آب از تاب تو اثر یابد در طبایع فزاید آتش تر
چون طبایع بتفاوت شده ایجاد صغیر مصلحت با همه کس رفق و مداراست ترا
چون طبایع خورد برهم غیرت انشا می‌کند صلح‌گربریک نسق باشد شرردر سنگ نیست
محیط جنوب غربی ایران به‌خصوص بخش صنعتی آن، که تضادهای جهانی معاصر را یک جا کنار هم دارد، بهترین آزمایشگاهی بوده‌است برای آزمودن سبک نویسندگان رئالیست آمریکایی میان دو جنگ، در یک فرم بومی ایرانی. اقلیمی سوزان و وحشی که در آن شبح صنعتی عظیم چشم‌انداز را مسدود کرده‌است، مجموعهٔ متلّونی از بدوی‌ترین طبایع تا تربیت‌شده‌ترین واکنش‌های شهرنشینی، این‌ها همه، به برخی از بهترین قصه‌نویسان معاصر ما فرصت داده تا مکتب قصه‌نویسی خوزستان را پدیدآورند؛ ترکیب دل‌پذیر مرارت و وحشت و پاک‌باختگی، می‌توان گفت که جغرافیا سبک آفریده‌است.
طبایع جز کشش کاری ندانند حکیمان این کشش را عشق خوانند
آن چار دگرسان نشود آری هرگز این چار طبایع نشود هیچ دگرسان