بارکن
جملاتی از کاربرد کلمه بارکن
همان نه خانه بجا ماند و نه خانه خدای که انقلاب جهان هر دو را غبارکند
باش تا بوم روم را ز غبار تیره چون اهل زنگبارکند
عالم جسمانی بر آنست که هر رکنی از رکنهای طبایع همپهلو شده است بارکنی دیگر که میان ایشان هر دو ماننده است برویی از رویها، چنانک از آب با خاک همپهلو شده اند و با یکدیگر آمیخته اند بدان ماننده یی که با یکدیگر دارند اندر سردی، همچنین باد و آب هم همپهلو اند بدانچ میان ایشان انبازی است اندر تری و آتش از باد همی نیرو یابد بدان مانند که میان ایشانست اندر گرمی، و هر یکی ازین طبایع با مانند خویش قرار گرفته اند و صلاح از میان ایشان پدید آمده است، اگر آب از خاک جدا ماند از هر دو جدا جدا جز فساد چیز نیاید و نفع از هر دو باطل شود و چون حال عالم بدین جمله بود تا صلاح اندر خلق بسبب ایشان پدید آید، انبیا علیهم السلام شریعت را تالیف کردند بر مثال صورت مردم ظاهر او همه مخالف و پراگنده از عبارتهای گوناگون و همه مخالف یکدیگر همچنانک حواس مردم از بینایی و شنوایی و گویایی همی مخالف یکدیگرند و باطن شریعت همه یکی مقصود و اشارت بیک تن بود اندر عالم که راهنمای خلق او باشد، همچنانک باطن مردم یکی بود- نفس- که این حواس کارهای مخالف خویش همه پیش او همی برند براستی، تا خردمندان بدانند که پیغمبران علیهم السلام فرستادگان آفریدگار عالم اند که تالیف شریعت ایشان بمانند آفرینش خدای است. پس نخست حکمت اندر نهاد شریعت این بود.
تو ز کشتن جان خود ایثار کن بعد از آن جوهر تو با خود بارکن
نگار نام بتست و بتی بود مه من که ماه سجده بر او صد هزار بارکند
حکیم گوید کاینده را همی زیبد که حال خود را از رفته اعتبارکند
ازو ده شتر بار دینار کن دگر پنج دیبای چین بارکن
محصول باغ و باغچهٔ خانه را دهند بقال راکه بارکند بر بغال خویش
گروگان که داری به بند گران هم اندر زمان بارکن بر خران
صد از گنج مازندران بارکن وزو بیشتر بار دینار کن