باده نوشی
معنی کلمه باده نوشی در فرهنگ معین
معنی کلمه باده نوشی در فرهنگ عمید
معنی کلمه باده نوشی در فرهنگ فارسی
معنی کلمه باده نوشی در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه باده نوشی
سودا زدگان باده نوشیم شوریده و می پرست عشقیم
هم به حق کشور ستانی هم ز رادی زر دهی هم به عشرت باده نوشی هم ز راحت برخوری
پالان خر ز دوشش وارونه شد تو گفتی دستار باده نوشی است در بزم می فروشی
ملامتم مکن ای دل که دوست می دارم ورع پرستی پنهان و باده نوشی فاش
ز بهر مجلس انسش که باده نوشیده است ستاره مشعله دار است و آسمان طارم
دگر در مجلس ای ساقی میاور باده نوشین که سر مستان چشمت را می از خون جگر باشد
بسکه در وحدت سرای عشق یک رنگ تو شد باده نوشیهای جویا گونه ات را آل کرد
نخواهم بیش از این از خلق راز خویش پوشیدن نمی آید ز من کاری بغیر از باده نوشیدن
باده نوشیده شب و خفته سحرگاه به خواب روز برخاسته از خواب و خمار آمده بود
باده نوشیدم، غمی از خاطرم بیرون نبرد بوی ویرانی ازین تعمیر میآید هنوز