معنی کلمه اینند در لغت نامه دهخدا
هر کجا مردم رسید و هر کجا مردم رسند
تو رسیدستی و لشکر برده ای اینند سال.فرخی.از خورد و برد و رفتن بیهوده هر سویی
اینند سال بود تنت چون ستور پیر.ناصرخسرو.رستم بکارزار یکی دیو خیره گشت
اینند سال کرده بمازندران گذر.مسعودسعد.چون تو صاحب قران نبیند چرخ
سخن فاش گفته ام اینند.شمس فخری. || تخمین و حدس و هر چیز مشکوک. ( ناظم الاطباء ). || سخن عجیب و سخن از روی شک و ریب. ( برهان ) ( آنندراج ) ( هفت قلزم ) ( ناظم الاطباء ). || چندان و چندین. ( برهان ) ( آنندراج ) ( هفت قلزم ):
ایزد هفت آسمان کرده ست اندر قران
لعنت اینند جای بر تن دیو دژم.منوچهری.|| نام درخت مهک و اصل السوس. ( رشیدی ). رجوع به ایدند شود.