ایذاء

معنی کلمه ایذاء در لغت نامه دهخدا

ایذاء. ( ع مص ) کسی را بیازردن. ( زوزنی ). آزردن ورنجانیدن. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). رنجانیدن. ( منتهی الارب ). اذیت و آزار کردن : در ایذاء مردمان... پرهیز واجب دیدم. ( کلیله و دمنه ).

معنی کلمه ایذاء در فرهنگ معین

[ ع . ] (مص م . ) آزار رسانیدن ، اذیت کردن .

معنی کلمه ایذاء در ویکی واژه

آزار رسانیدن، اذیت کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه ایذاء

إِنْ تَتُوبا إِلَی اللَّهِ این خطاب با عایشه و حفصه است و جواب شرط محذوف است، ای إِنْ تَتُوبا إِلَی اللَّهِ فهذا الواجب. لانّ قلوبکما قد زاغت و مالت عن الحقّ و استوجبتما التّوبة. قال ابن زید: مالت قلوبکما بانّ سرّ کما ما کره رسول اللَّه (ص) من تحریم جاریته. میگوید: اگر توبه کنید از پشتی دادن یکدیگر بایذاء رسول خدا سزای شما و واجب بر شما اینست که دلهای شما از راستی بگشته است، که آنچه رسول خدا کراهیت داشت و برنج دل وی بازگشت از تحریم ماریه شما بآن شادی نمودید. وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ قرأ اهل الکوفة تظاهرا بتخفیف الظّاء، و الآخرون بتشدیدها ای تتعاونا علی اذی النّبی (ص). فلا یضرّه تظاهر کما علیه.
و گفته‌اند: محتمل است که ایذاء اللَّه بمعنی الحاد بود در اسما و صفات اللَّه کقوله تعالی: وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ: و گفته‌اند: درین آبت اضمار است یعنی یؤذون اولیاء اللَّه، فحذف المضاف و اقیم المضاف الیه مقامه کقوله: «وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ» ای اهل القریة.
و از این قبیل است سوال از چیزهائی که آدمی از اظهار آن خجالت می کشد و شرم می کند یا از چیزهائی که گاه است از اظهار آن مانعی باشد، مثل اینکه کسی با دیگری آهسته سخنی گوید می پرسی که چه می گفت؟ و در چه سخنی بودید؟ و مثل اینکه کسی را ببینی که می آید، یا می رود و بگوئی از کجا می آئی و به کجا می روی؟ گاه باشد که نخواهد اظهار کند و از این قبیل است پرسیدن از کسی که چرا تو ضعف داری؟ یا لاغر شده ای؟ چه مرضی داری؟ و بدتر از همه آنکه در نزد مریضی، شدت مرض او را بیان کند، و بد حالی او را اظهار نماید، که همه اینها علاوه بر اینکه لغو و سخن بی فایده است باعث ایذاء و گناه می شود و سخن بی فایده تنها نیست، زیرا که سخن بی فایده تنها آن است که در آن ایذائی یا شکستن خاطر یا شرم از جوابی نباشد.
کَلَّا ردع و زجر، و قیل: هو قسم معناه حقّا لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ ابو جهل عن ایذاء رسول اللَّه (ص) و نهیه عن الصّلاة لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِیَةِ لنأخذن بمقدّم رأسه اخذ اذلال. و قیل: لنأخذن بناصیته الی النّار کما قال: «فَیُؤْخَذُ بِالنَّواصِی وَ الْأَقْدامِ».
مانی که در دوران فرمانروایی شاپور یکم ظهور کرده بود در پیشگاه وی حاضر شد و با ارائهٔ کتاب دینی خود به زبان پارسی بنام شاپورگان از وی اجازهٔ تبلیغ گرفت. خود مانی در کفالایا بیان می‌کند زمانی که در هندوستان بود خبر درگذشت اردشیر بابکان را شنیده و به سرعت بسوی ایران آمده تا دین خود را بر شاپوریکم عرضه دارد. در دورهٔ یکساله پادشاهی هرمز یکم که جانشین شاپور ساسانی بود نیز مخالفتی با وی نشد ولی در دورهٔ بهرام یکم به دلیل مخالفت شدید روحانیون زردشتی، تحت تعقیب قرار گرفته کشته شد و پیروانش نیز اسیر پیگرد و ایذاء گشتند.
و قطع رحمی که حرام است، این است که به گفتار، یا کردار، ایذاء به او برسانی و با او رفتار ناشایست کنی، یا سخن ناخوش نسبت به او بگوئی، که دل او شکسته گردد یا او را احتیاجی و ضرورتی باشد به سکنائی یا لباسی یا خوراکی یا نحو آن و تو قدرت بر رفع احتیاج او داشته باشی و زیادتر از قدر ضرورت خود را متمکن باشی و از او مضایقه کنی.
می فرمایند که«چشم و گوش و زبان و دیگر اعضا از بهر جذب منفعت و دفع مضرت آفریده اند، و هر عضوی را از خاصیتی که سبب ایجاد او بوده منع کردن، موجب بطلان آن عضو است. پس چون بطلان عضو روا نیست هر کس باید که آنچه او را به چشم خوش می آید آن را بیند، و آنچه به گوش خوش می آید آن را شنود، و آنچه مصالح او بدان منوط باشد از خبث و ایذاء و بهتان و عشوه و دشنام فاحش و گواهی به دروغ آن بر زبان راند؛ اگر دیگری را بدان مضرتی باشد یا دیگری را خانه خراب شود بدان التفات نباید کرد، و خاطر از این معنی خوش باید داشت هر چه ترا خوش آید می کن و می گوی؛ هر کسی را که دلت می خواهد بی تحاشی می...، تا عمر بر تو زوال نگردد.
و اما علاج ایذاء فقیر، آن است که بداند که باعث آن، اگر عزت مال، و عظیم شمردن آن چیزی است که به فقیر می دهی پس عجب جاهلی است که چیز اندک فانی را که در مقابل آن عوض خطیر باقی می گیرد آن را بزرگ می شمارد، و چنان می داند که چیزی داده است و اگر سبب آن، کم قدری و خواری فقیر است در نظر او.
إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً، معنی آیت آنست که ایشان که می‌رنجانند خدای را جلّ جلاله و رسول او را علیه السلام، اللَّه ور ایشان لعنت کرد در دو جهان. ابن عباس گفت: ایشان سه قوم‌اند که ایذاء اللَّه خواستند، جهودان و ترسایان و مشرکان. جهودان گفتند: «عزیر ابن اللَّه، ید اللَّه مغلولة، انّ اللَّه فقیر و نحن اغنیاء». ترسایان گفتند: «المسیح ابن اللَّه، ثالث‌
یکی از بزرگان دین، شخصی را دید که می خندد، گفت: «آیا به تو رسیده است که وارد آتش جهنم خواهی شد؟ گفت بلی گفت: آیا دانسته ای که از آن خواهی گذشت؟ گفت نه گفت: پس به چه امید می خندی؟ گویند: آن شخص را دیگر کسی خندان ندید» و مخفی نماند که خنده مذموم، قهقهه است که با صدا باشد، اما تبسم که کسی صدائی از او نشنود مذموم نیست بلکه محمود است و تبسم نمودن پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم معروف و مشهور است و همچنین شوخی و مزاح مذموم در وقتی است که کسی افراط در آن کند، یا مشتمل بر دروغ و غیبت باشد یا باعث آزردگی و خجالت دیگری شود اما مزاح اندک، که از حق تجاوز نشود و مشتمل بر سخن باطل یا ایذاء و اهانتی نباشد و باعث شکفتگی خاطری گردد مذموم نیست و مکرر از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم صادر شده و از اصحاب در خدمت آن جناب صدور یافته چنانچه بعضی از آن در کتب اصحاب مسطور و مذکور است و حضرت امیرالمومنین علیه السلام مکرر شوخی می فرمودند تا اینکه منافقین این را عیب آن سرور شمردند روزی شوخی نسبت به سلمان فارسی قدس سره فرمودند، سلمان گفت: این است که خلاف تو را به مرتبه چهارم انداخت.
از میدان عزم میدان استقامت زاید. قوله تعالی: «فاستقم کما أمرت». استقامت هموار بودن است بی تلون. و آن سه قسم است: استقامت افعال، و استقامت اخلاق، و استقامت انفاس. استقامت افعال قرایانر است، و اگر نه مرائیانند، و استقامت اخلاق موقنانر است، و اگر نه منحرفانند، و استقامت انفاس عارفانراست، و اگر نه مدعیانند. استقامت افعال را سه گواهست: ظاهر وی بموافقت، و باطن وی بمخالصت، و مزد بر خود بملامت. و استقامت اخلاق را سه نشانست. اگر جفا گویند عذر گوئی، و اگر ایذاء نمایند شکر دهی، و اگر بیمار شوند بعیادت روی. و استقامت انفاس را سه گواهست: بنفس می‌کوشی تا با قیمت گردی، و عمر یکنفس دانی تا آزاد باشی، و بر نفس متفحص باشی تا سید گردی. و بدانکه عمر هر نفس که گذشت یا خصمست یا شفیع، در هر نفس اللّه را بر بنده منتست و بنده را برابر آن جنایتست. نفس بدبخت دود چراغ کشته است در خانهٔ تنگ بی در، و نفس نیک بخت چشمهٔ روشن است در بوستان آراستهٔ به ابر.