اکذب. [ اَ ذَ ] ( ع ن تف ) دروغگوتر. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). دروغگوتر: - امثال : اکذب من اخیذالدیلم . اکذب من الاخیذالصبحان . اکذب من اسیرالسند. اکذب من جحینه . اکذب من السالیه اکذب من سجاح . اکذب من شیخ الغریب . اکذب من صبی . اکذب من صنع. اکذب من فاخته . اکذب من قیس بن عاصم . اکذب من المهلب . اکذب من یلمع. اکذب من مجرب . ( یادداشت مؤلف ). کاذب تر. || دروغ تر. امین : احسن الشعر امینه و اعذبه اکذبه. ( یادداشت مؤلف ) : احسن الشعر اکذبه. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 222 ). در شعر مپیچ و در فن او چون اکذب اوست احسن او.نظامی.
معنی کلمه اکذب در فرهنگ معین
(اَ ذَ ) [ ع . ] (ص تف . ) کاذب تر، دروغگوتر.
معنی کلمه اکذب در فرهنگ عمید
۱. دروغ تر. ۲. دروغ گوتر.
معنی کلمه اکذب در ویکی واژه
کاذب تر، دروغگو
جملاتی از کاربرد کلمه اکذب
و قصه آن قتال که میان روم و پارس رفت آن بود که کسرای پارس لشکری انبوه فرستاد بروم و مردی را بر ایشان سالار و مهتر کرد نام وی شهربراز، و قیل شیر براز، و قیصر روم لشکری نام زد کرد بقتال ایشان و مردی را بر ایشان امیر کرد، نام وی بخنّس، هر دو لشکر به اذرعات بهم رسیدند یا بزمین جزیره یا بطرف شام، بر اختلاف اقوال علما و پارسیان بر رومیان در آن قتال غلبه کردند. آن خبر بمکه رسید مسلمانان را ناخوش آمد و دل تنگ گشتند و کافران شاد شدند و شماتت کردند و با مسلمانان گفتند به شماتت که اهل کتاب شمااید و ایمن نشستگان در خانمان ماایم، بنگرید که برادران ما از عجم با رومیان چه کردند؟ اگر شما با ما قتال کنید ما همان کنیم و بر شما غلبه کنیم، رب العالمین این آیت فرستاد: غُلِبَتِ الرُّومُ فِی أَدْنَی الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ، فِی بِضْعِ سِنِینَ میگوید: پارسیان بر رومیان غلبه کردند و تا نه پس روزگار رومیان بر پارسیان غلبه کنند. ابو بکر صدیق برخاست و در انجمن کفار گفت: شادی چه کنید و شماتت چه نمائید عن قریب بینید که رومیان بر پارسیان غلبه کنند و بر ایشان نصرت یابند پیغامبر ما چنین گفت از وحی پاک و پیام راست. ابیّ بن خلف الجمحی گفت: کذبت دروغ میگویی، و این نتواند بود. بو بکر گفت: انت اکذب یا عدوّ اللَّه، ای دشمن خدای دروغ تو گویی و از هر کس دروغزنتر تویی. آن گه گفتند تا گروبندیم بده شتر، عقد مراهنت ببستند تا مدت سه سال. و در آن وقت عقد مراهنت بستن و قمار باختن حلال بود، و آیت تحریم قمار از آسمان نیامده بود، پس ابو بکر صدیق آن قصه با رسول خدا بگفت. رسول (ص) گفت مرا چنین گفتند که تا بضع سنین و بضع از سه باشد تا بنه رو در مدت بیفزای و در مال بیفزای. بو بکر رفت و شتران بصد کرد تا بنه سال، و این عقد ببستند و هر یکی را کفیلی فرا داشتند و در ضمان یکدیگر شدند. پس غزاء احد پیش آمد و ابی خلف بدست رسول خدا کشته شد و بعد از آن روز حدیبیه سال هفتم، از وقت مراهنت خبر رسید بمکه که اهل روم غلبه کردند بر اهل پارس و دیار و اوطان ایشان بدست فرو گرفتند، و شهرستان رومیه آن گه بنا کردند و بو بکر صدیق آن صد شتر از ورثه ابیّ بستد و پیش مصطفی آورد رسول خدا گفت تصدّق به. ابو بکر آن همه بصدقه داد بفرمان رسول صلوات اللَّه علیه بو سعید خدری گفت: روز بدر بود که روم بر پارس ظفر یافتند و ما که مسلمان بودیم بر مشرکان ظفر یافتیم. رب العزّة آن روز اهل کتاب را بر مجوس نصرت داد و اهل اسلام را بر مشرکان نصرت داد و بو بکر صدیق در آن یک روز هم مال غنیمت برداشت از مشرکان و هم مال مراهنت از ورثه ابیّ خلف.
کاملان چون در سخن سفتند اعذب الشعر اکذبه گفتند
و فی الآیة تقدیم و تأخیر. تقدیره: وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ احد «کُفُواً». قال مقاتل: قال مشرکو العرب: الملائکة بنات اللَّه «و قالت الیهود عزیر ابن اللَّه و قالت النّصاری: المسیح ابن اللَّه» فاکذبهم اللَّه و نفی عن ذاته الولادة و المثل.
معنی دیگر گفتهاند از ابن عباس فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ ای ادعوا بالموت علی اکذب الفریقین جهودان را میگوید اگر چنانست که شما میگویید پس دعا کنید تا از هر دو فریق آن یکی که دروغ زن است وی را مرگ برسد فابوا ذلک نکردند و سروا زدند که دروغ زنان ایشان بودند و خود میدانستند.
شد فاوحی بر کمال او گواه ماکذب آمد دلش را از اله
محمل صدق است و کذب شعر که گفتند اعذب شعر آن بود که باشد اکذب
ابن عامر و حمزه و حفص از عاصم وَ لا نُکَذِّبَ و نکون هر دو بنصب خوانند، و باقی برفع خوانند هر دو کلمه را، و رفع بر معنی استیناف است، ای و نحن لا نکذب بآیات ربنا و نکون من المؤمنین، رددنا او لم نردّ. این همچنانست که گویند: دعنی و لا اعود، ای و لا اعود علی کل حال ترکتنی أ و لم تترکنی. و نصب، بر معنی صرف است، ای لیتنا اجتمع لنا الامران، الرد و ترک التکذیب مع الایمان، فیجوز ان یکونوا قالوه علی الوجهین جمیعا، فاکذبوا علی الوجه الاول. معنی آیت آنست که: چون بعذاب رسیدند و معاینه دیدند آرزو رد کنند با دنیا، و ضمان کنند که پس از آن تکذیب آیات و رسل نکنند، و با مؤمنان بتوحید یکی باشند، یعنی که بمشاهده و عیان آن دیدیم که پس از آن هرگز تکذیب نتوانیم کرد. رب العالمین ایشان را دروغ زن کرد در آن ضمان که کردند، و آن تمنی ایشان باطل کرد، گفت: بل نه چنانست که ایشان را آرزوست، که ایشان را هرگز با دنیا نگذارند.
در شعر مپیچ و در فن او چون اکذب اوست احسن او
و این مهتر راست گفته بود که درین پادشاه این همه بود و زیادت، و شعر درو نیکو آمدی و حاجت نیامدی که بدانکه گفتهاند: احسن الشّعر اکذبه دروغی بایستی گفتن.
«إِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ» این آیت جواب ایشانست که گفتند: «إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ» یعنی لست بمفتر، «إِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ» ای انّما یفتری الکذب الّذین اذا رأوا الآیات الّتی لا یقدر علیها الّا اللَّه عزّ و جل کذّبوا بها فهؤلاء اکذب الکذبة. قال ابن بحر اعلم انّهم هم اهل تلک الصّفة دون رسوله (ص) فردّ علیهم بالوصف دون النصّ اولا ثم ردّ نصّا فقال: «وَ أُولئِکَ هُمُ الْکاذِبُونَ» لا من یقولون له انت مفتر یعنی النّبی (ص).