اکدش

معنی کلمه اکدش در لغت نامه دهخدا

اکدش. [ اِ / اَ دَ ] ( ترکی ، ص ، اِ ) محبوب. ( غیاث اللغات ). معشوق. ( یادداشت مؤلف ). محبوب و مطلوب. ( آنندراج ) ( از برهان ) ( هفت قلزم ) ( ناظم الاطباء ). مطلوب. ( از فرهنگ جهانگیری ). یکدش. ایکدش. ایکدیج. ( فرهنگ فارسی معین ) :
من نه به وقت خویشتن پیر و شکسته بوده ام
موی سپید می کند چشم سیاه اکدشان.سعدی. || انسان یا جانوری که از دو نژاد باشد. دورگه. دوتخته. ( فرهنگ فارسی معین ) ( ناظم الاطباء ). کسی که مادرش از هند و پدرش از ترکستان باشد. ( غیاث اللغات ) ( از فرهنگ جهانگیری ). آدمی که مادر یا پدر او هندوست. آنکه یکی از والدین او عرب و دیگری جز عرب باشد. ( یادداشت مؤلف ). آن ترک که پدر و یا مادرش هندو بود.( شرفنامه منیری ) :
نگاری اکدش است این نقش دمساز
پدر هندو و مادر ترک طناز.نظامی. || اسب که مادرش ترکی و پدرش عربی باشد و آن بغایت تیزرفتار بود. ( غیاث اللغات ). اسبی را گویند که پدر او از جنس دیگر و مادر او از جنس دیگر باشد و آنرا یکدش نیزگویند. ( از ناظم الاطباء ). اسب که مادر تازی و پدر ترکی دارد. ( یادداشت مؤلف ) ( انجمن آرا ) ( از فرهنگ جهانگیری ) :
پانصد سر اسب تازی مدام به سپنج و طویله او بسته بودی... بخلاف اکدش و رهوار که خانه زاد او بودند. ( تاریخ طبرستان ).
نعل می بستند روزی اکدشانت را به روم
حلقه ای گم گشت از آن در گوش قیصر یافتند.ظهیر فاریابی ( از آنندراج ).گسسته کرته اندر بر به نوک ناچخ و زوبین
شکسته جوشن اندر تن به نعل اکدش و یکران.؟ ( از انجمن آرا ). || امتزاج و اتصال دو چیز را گویند با یکدیگر. ( از فرهنگ جهانگیری ) ( انجمن آرا ). گاهی مجازاً به معنی مرکب و مجموعه آید.( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). دو چیز که با هم مخلوط و ممزوج شده باشند. ( فرهنگ فارسی معین ) :
نظامی اکدش خلوت نشین است
که نیمی سرکه نیمی انگبین است .نظامی.دل که بر او خطبه سلطانی است
اکدش روحانی و جسمانی است.نظامی. || مردم دیوانی یا لشکری بوده اند که رئیس یا امیری جهت نظم امور مربوط به خود داشته اند و نام ایشان در ردیف خواجگان و امرا ذکر می شده و ایشان را اکادش و اکادشه نیزمی گفته اند چنانکه افلاکی در موارد ذیل به همین معانی می آورد : «فرمود که بهاءالدین در این شهر قونیه نظر کن تا چندهزار خانه ها و کوشکها و سرایها از امرا و اکابر و اعیان فاخر هست چه خانه های خواجگان و اکادشه از خانه محترفه عالی تر است. پیوسته حضرت مولانا را عادت چنان بود که هرچه از عالم غیب امرا و اکادشه و مریدان متمول از اسباب و اموال دنیاوی فرستادندی همان ساعت به حضرت چلبی حسام الدین می فرستاد».

معنی کلمه اکدش در فرهنگ معین

(اَ دَ یا دِ ) [ تر. ] (ص . ) = یکدش . ایکدش . ایکدیج : ۱ - دورگه . ۲ - دو چیزکه با هم آمیخته شده باشند. ۳ - محبوب ، مطلوب .

معنی کلمه اکدش در فرهنگ عمید

۱. دورگه، انسان یا حیوان که از دو نژاد باشد: نگاری اکدش است این نقش دمساز / پدر هندو و مادر ترک طنّاز (نظامی۲: ۳۴۰ ).
۲. [مجاز] دوچیز که با هم مخلوط و ممزوج شده باشد.
۳. [مجاز] محبوب و مطلوب.
۴. [مجاز] نفس انسانی. &delta، به اعتبار اینکه مرکب از لاهوتی و ناسوتی است.

معنی کلمه اکدش در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - انسان یا جانوری که از دو نژاد باشد دورگه دو تخته . ۲ - دو چیز که با هم مخلوط ممزوج شده باشند . ۳ - محبوب مطلوب .

معنی کلمه اکدش در فرهنگ اسم ها

اسم: اکدش (پسر) (ترکی) (تلفظ: akdash) (فارسی: اکدش) (انگلیسی: akdash)
معنی: معشوق، محبوب، دورگه

معنی کلمه اکدش در ویکی واژه

یکدش. ایکدش. ایکدیج:
دورگه.
دو چیزکه با هم آمیخته شده باشند.
محبوب، مطلوب.

جملاتی از کاربرد کلمه اکدش

بس اکدش و بس کدخدا کز شور می‌های خدا کرده‌ست اندر شهر ما دکان و خان و مان گرو
آب‌انبار روستای فیلستان مربوط به دوره پهلوی اول است و در شهرستان پاکدشت، بخش مرکزی، روستای فیلستان واقع شده و این اثر در تاریخ ۱ مهر ۱۳۸۲ با شمارهٔ ثبت ۱۰۳۲۷ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
بقعه امامزاده پنجعلی مربوط به دوره صفوی است و در شهرستان پاکدشت، بخش مرکزی، روستای جیتو واقع شده و این اثر در تاریخ ۱ مهر ۱۳۸۲ با شمارهٔ ثبت ۱۰۳۱۴ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
بقعه امامزاده چهل دختر مربوط به اواخر دوره صفوی است و در شهرستان پاکدشت، بخش شریف‌آباد، روستای جمال آباد واقع شده و این اثر در تاریخ ۱ مهر ۱۳۸۲ با شمارهٔ ثبت ۱۰۳۱۱ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
روز وغا که از دم شمشیر سرفشان درگام اکدشان متوقٌد شود نعال
کمیت اسب کهَر اشقرع کرنگ است مجنس اکدش و ویژه است جرده
شیخ ابراهیم عزیز درویشی‌ست، چون او را می‌بینیم از دوستان یاد می‌آید. مولانا شمس‌الدّین را عظیم عنایت بود با ایشان، پیوسته گفتی «شیخ ابراهیمِ ما» و به خود اضافت کردی. عنایت چیزی دیگر و اجتهاد کاری دیگر. انبیا به مقام نبوّت بواسطه اجتهاد نرسیدند و آن دولت به عنایت یافتند، الّا سنّت چنان است که هرکه را آن حاصل شود سیرت و زندگانی او بر طریق اجتهاد و صلاح باشد و آن هم برای عوام است تا بر ایشان و قول ایشان اعتماد کنند زیرا نظر ایشان بر باطن نمی‌افتد و ظاهر بین‌اند و چون عوام متابعت ظاهر کنند بواسطه و برکت آن به باطن راه یابند. آخر فرعون نیز اجتهاد عظیم می‌کرد در بذل و احسان و اشاعت خیر، الّا چون عنایت نبود لاجرم آن طاعت و اجتهاد و احسانِ او را فروغی نبود و آن جمله را بپوشانید. همچنانک امیری در قلعه با اهل قلعه احسان و خیر می‌کند و غرض او آنست که بر پادشاه خروج کند و طاغی شود، لاجرم آن احسانِ او را قدر و فروغی نباشد. و اگر چه به کلّی نتوان نفی عنایت کردن از فرعون و شاید که حق تعالی را با او عنایت خفی باشد؛ برای مصلحتی او را مردود گرداند زیرا پادشاه را قهر و لطف و خلعت و زندان هر دو می‌باید. اهل دل ازو بکلّی نفی عنایت نکنند، الّا اهل ظاهر او را بکلّی مردود دانند، و مصلحت در آنست جهت قوام ظاهر، پادشاه یکی را بر دار می‌کند و در ملاء خلایق جای بلند عظیم او را می‌آویزند اگرچه در خانه پنهان از مردم و از میخی پست نیز توان درآویختن الّا می‌باید که تا مردم ببینند و اعتبار گیرند و انفاذ حکم و امتثال امر پادشاه ظاهر شود. آخر همه دارها از چوب نباشد، منصب و بلندی و دولت دنیا نیز داری عظیم بلند است، چون حق تعالی خواهد که کسی را بگیرد او را در دنیا منصبی عظیم و پادشاهیی بزرگ دهد. همچون فرعون و نمرود و امثال اینها، آن همه چو داریست که حقّ تعالی ایشان را بر آنجا می‌کند تا جملهٔ خلایق بر آنجا مطلّع شوند. زیرا حقّ تعالی می‌فرماید که کُنْتُ کُنْزاً مَخْفِیًّا فَاَحْبَبْتُ اَنْ اُعْرَفَ یعنی جمله عالم را آفریدم و غرض از آن همه اظهار ما بود گاهی به لطف، گاهی به قهر، این آنچنان پادشاه نیست که ملک او را یک معرّف بس باشد اگر ذرّات عالم همه معرّف شوند در تعریف او قاصر و عاجز باشند. پس همه خلایق روز و شب اظهار حق می‌کنند الاّ بعضی آنند که ایشان می‌دانند و بر اظهار واقفند و بعضی غافلند، اَیَّامَا کَانَ اظهار حقّ ثابت می‌شود. همچنانکه امیری فرمود تا یکی را بزنند و تأدیب کنند، آنکس بانگ می‌زند و فریاد می‌کند و مع‌هذا هر دو اظهار حکم امیر می‌کنند اگرچه آنکس از درد بانگ می‌زند الّا همه کس دانند که ضارب و مضروب محکوم امیرند و ازین هر دو اظهار حکم امیر پیدا می‌شود. آنکس که مُثبِت حقّ است اظهار می‌کند حقّ را همیشه و آنکس که نافی است هم مظهرست زیرا اثبات چیزی بی نفی تصوّر ندارد و بی‌لذّت و مزه باشد‌. مثلاً مناظری در محفل مسأله‌ای گفت، اگر آنجا معارضی نباشد که ‌«لانُسلّم‌» گوید او اثبات چه کند؟ و نکتهٔ او را چه ذوق باشد؟ زیرا اثبات در مقابلهٔ نفی خوش باشد. همچنین این عالم نیز محفل اظهار حقّ است بی مثبِت و نافی این محفل را رونقی نباشد و هر دو مظهر حقّند. یاران رفتند پیش میراکدشان بر ایشان خشم گرفت که «این همه اینجا چه کار دارید؟!» گفتند «این غلبهٔ ما و انبوهی ما جهت آن نیست که بر کسی ظلم کنیم، برای آنست تا خود را در تحمّل و صبر معاون باشیم و همدیگر را یاری کنیم» همچنانکه در تعزیت خلق جمع می‌شوند برای آن نیست که مرگ را دفع کنند، الّا غرض آنست که تا صاحب مصیبت را متسلّی شوند و از خاطرش دفع وحشت کنند. " اَلْمُؤْمِنُوْنَ کَنَفْسٍ وَاحِدَةٍ " درویشان حکم یک تن دارند، اگر عضوی از اعضا درد گیرد باقی اجزا متألّم شوند. چشم دیدن خود بگذارد و گوش شنیدن و زبان گفتن، همه بر آنجا جمع شوند. شرط یاری آنست که خود را فدای یار خود کنند و خویشتن را در غوغا اندازند جهت یار، زیرا همه رو به یک چیز دارند و غرق یک بحرند، اثر ایمان و شرط اسلام این باشد. باری که به تن کشند چه ماند به باری که آن را به جان کشند؟! لَاضَیْرَ اِناّ اِلی رَبِّنَا مُنْقَلِبُوْنَ. مؤمن چون خود را فدای حقّ کند از بلا و خطر و دست و پا چرا اندیشد؟! چون سوی حقّ می‌رود دست و پا چه حاجت است؟ دست و پا برای آن داد تا ازو بدین طرف روان شوی لیکن چون سوی پاگر و دست‌گر می‌روی اگر از دست بروی و در پای افتی و بی دست و پا شَوی، همچون سحرهٔ فرعون می‌روی چه غم باشد؟ شعر: زهر از کف یار سیمبر بتوان خورد     تلخی سخنش همچو شکر بتوان خورد      بس با نمک است یار، بس با نمک است       جایی که نمک بوَد جگر بتوان خورد     والله اعلم.
استان تهران با بیش از ۱۴ میلیون نفر جمعیت، ۱۷٫۵ درصد جمعیت کل کشور را در خود جای داده‌است. از این میزان، ۱۲٬۲۵۲٬۰۰۰ نفر در مناطق شهری و ۱٬۱۶۱٬۰۰۰ نفر در مناطق روستاییِ آن ساکن هستند. ۶۳٫۶ درصد از جمعیت شهری استان تهران در شهر تهران و مابقی در ۴۴ شهر دیگر استان ساکنند. رشد جمعیت شهر تهران ۴٫۱ درصد است که در مقایسه با دههٔ قبل اندکی افزایش یافته‌است. در میان شهرهای استان تهران، شهریار با ۱۶٫۸ درصد رشد سالیانه، در مقام نخست رشد قرار دارد و ملارد با ۱۰ درصد، پاکدشت با ۹٫۹ درصد و صفادشت با ۸٫۸ درصد رشد سالانه جمعیت در مقام‌های بعدی قرار دارند.
نگاری اکدشست این نقش دمساز پدر هندو و مادر ترک طناز
زلزله‌ای ۴ ریشتری در ساعت ۱۴:۲۳:۵۶ به وقت محلی ، شرق تهران پایتخت ایران و شمال پاکدشت را لرزاند ،مرکز این زمین لرزه شهرری اعلام شده است.ایسنا ،ایرنا و ایرنا
بقعه امامزاده سید جلیل مربوط به دوره صفوی است و در شهرستان پاکدشت، بخش مرکزی، روستای فیلستان واقع شده و این اثر در تاریخ ۱ مهر ۱۳۸۲ با شمارهٔ ثبت ۱۰۳۱۰ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
در سال‌های اخیر به دفعات بحث جدایی ری و شمیران از شهر تهران مطرح شده‌است. علاوه بر این طرح‌هایی برای ایجاد شهرستان آفتاب که از تهران جدا شود ولی همچنان در قالب یک استان با تهران باشد و همین‌طور استان مستقل آفتاب متشکل از اسلامشهر، پاکدشت، ورامین و به مرکزیت شهرستان ری نیز پیشنهاد شده‌است.
• دانشکدگان کشاورزی و منابع طبیعی (کرج و پاکدشت) (دانشکده کشاورزی کرج، دانشکده منابع طبیعی کرج، دانشکده فناوری کشاورزی ابوریحان پاکدشت)
من نه به وقت خویشتن پیر و شکسته بوده‌ام موی سپید می‌کند چشم سیاه اکدشان
نظامی اکدشی خلوت نشین است که نیمی سرکه نیمی انگبین است
الوئک، روستایی از توابع بخش شریف‌آباد شهرستان پاکدشت در استان تهران ایران است.
بقعه امامزاده عون مربوط به دوره قاجار است و در شهرستان پاکدشت، بخش شریف‌آباد، روستای آفرین واقع شده و این اثر در تاریخ ۱ مهر ۱۳۸۲ با شمارهٔ ثبت ۱۰۳۱۳ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
دل که بر او خطبه سلطانی است اکدشِ جسمانی و روحانی است