اکتاف. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ کِتِف. ( ناظم الاطباء ). ج ِ کَتِف و کِتف و کَتف. ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). شانه ها. دوشها. کتفها. سفتها. ( یادداشت مؤلف ): والعرب تکتبسه فی اکتاف الابل و اللخاف. ( ابن ندیم ). و رجوع به کتف شود. - ذوالاکتاف ؛ لقب شاپوربن هرمز. ( ناظم الاطباء ). لقبی است که تازیان به شاپوربن هرمز داده اند. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به شاپور ذوالاکتاف شود. - علم الاکتاف ؛ کت بینی و آن فالگویی باشد که از خطوط لوح کتف کنند. ( یادداشت مؤلف ).
معنی کلمه اکتاف در فرهنگ معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ کتف ، شانه ها.
معنی کلمه اکتاف در فرهنگ عمید
= کتف
معنی کلمه اکتاف در فرهنگ فارسی
دوشها، شانه ها، جمع کتف (اسم ) جمع کتف شانه ها سفتها کتفها.
معنی کلمه اکتاف در ویکی واژه
جِ کتف ؛ شانهها.
جملاتی از کاربرد کلمه اکتاف
خاموشی دانا، گه تحسین سخن چیست؟! ظلمی که بود شهره ز شاپور ذوالاکتاف
به نیزه طمع انجیده اند شانه عدل چو شانه عربان از سنان ذوالاکتاف
در جریان شکنجهٔ مسیحیان ایرانی به فرمان شاپور ذوالاکتاف هنگامی که ابداس شکنجه میدید، درختی به صورت صلیب از زمین رویید و معجزاتی از آن هویدا گشت که مردم را دور خود جلب کرد که پس از آن صومعهای بر آن بقعه بنا شد و ابداس در آن به وعظ و تدریس انجیل زندگی پرداخت. پس از آن ابداس به عناون اسقف منصوب شد و مردمان زیاد پیرو و شاگرد وی گشتند.
عرابی ذوالاکتاف کردش لقب چو از مهره بگشاد کفت عرب
از این رو ذوالاکتافش آمد لقب که از مهره بگشاد کتف عرب
یاقوت حموی دربارهٔ فتح ابهر بدست اعراب گوید:فتح ابهر در سال ۲۴ پس از هجرت و به ایام عثمان ابن عفان بود که در این وقت مغیره بن شعبه والی کوفه بود و جریر بن عبدالله بجلی حکومت همدان را داشت و براءبن عازب نیز ولایت ری را داشت عثمان لشکری بمدد براء فرستاد و او بغزاء ابهر شد و حنظله بن زیدالخلیل با او بود و او در پشت حصار منیع ابهر لشکرگاه کرد و گویند این حصن (قلعه) را شاپور ذوالاکتاف کردهاست چون براء به آنجا فرود آمد مردم حصار با وی بجنگ برخاستند و جنگ چندین روز بکشید سپس امان نامه خواستند و براء آنان را به آن شرط که حذیفه بن الیمان باهل نهاوند امان داده بود زنهار داد.
رنجهای اردشیر بابکان بر باد رفت زحمت شاپورِ ذوالاکتاف حال از یاد رفت
در یکی از تاریخ ها آمده است که مانی نقاش به ایام شاپورذوالاکتاف بود و ادعای پیامبری همی کرد. از معجزاتش این بود که با دست دوایری می ساخت که پرگار که از آن می گذراندند. نشان میداد که درست است.
دست خط شریف که از مقوله یسر بعد از عسر و برء بعد از سقم و فرج بعد از شدت وفرح بعد از محنت بود؛ خوش ترین اوقات رسید و خاطر فرسوده را آسوده ساخت، خدا جزا دهد شاپور ذوالاکتاف را اگر گفتار راست میدید این کجی ها حالا کجا بود؟
آن قوم که میآیند راحلههای ایشان بر وی باز زن تا باز گردند. حذیفه ایشان را بزد و ایشان را باز گردانید، پس چون بمنزل فرو آمدند رسول خدا گفت: یا حذیفة من عرفت من القوم؟ آن قوم را هیچ شناختی؟ گفت: نه یا رسول اللَّه. رسول خدای گفت: انّه فلان و فلان و فلان تا هر دوازده بر شمرد. حذیفه گفت: الّا تبعث الیهم فیقتلهم. فقال: اکره ان تقول العرب لما ظفر باصحابه اقبل یقتلهم بل یکفیناهم اللَّه بالدّبیلة. فقیل: یا رسول اللَّه! و ما الدّبیلة؟ قال: شهاب من جهنّم یضعه علی نیاط فؤاد احدهم حتّی تزهق نفسه. و روی ان النبی ص قال: فی امّتی اثنا عشر منافقا لا یدخلون الجنّة و لا یجدون ریحها حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ، ثمانیة منهم یکفیهم الدّبیلة سراج من النّار تظهر فی اکتافهم حتّی تنجم من صدورهم و کان کذلک.
بنویس یکی نامه به شاپور ذوالاکتاف کز این عربان دست مبر نایژه مشکاف