اژخ

معنی کلمه اژخ در لغت نامه دهخدا

( آژخ ) آژخ. [ ژَ ] ( اِ ) رجوع به آزخ شود.
اژخ. [ اَ ژَ ] ( اِ ) دانه های سخت که از اعضا برمی آید و درد نمیکند و بعربی ثؤلول گویند. ( برهان ). غُدّه ای در زیر پوست که با دست آنرا توان جنبانید. آژخ. ( جهانگیری ). آزخ. سِلعة. ثؤلول. ( منتهی الارب ). زگیل. سِگل. واژو. وارو. بالو. کوک. زخ. پالو.

معنی کلمه اژخ در فرهنگ معین

( آژخ ) (ژَ ) ( اِ. ) آزخ .
(اَ ژَ ) (اِ. ) نک زگیل .

معنی کلمه اژخ در فرهنگ عمید

( آژخ ) ۱. = آزخ
۲. = گل مژه

معنی کلمه اژخ در فرهنگ فارسی

( آژخ ) ( اسم ) بر آمدگی کوچک گوشتین برنگ پوست و سفت و سخت و غیرحساس که بر دستها و پاها و روی و اعضاافتد زگیل بالو واژو ثوئ لول .
( اسم ) زگیل

معنی کلمه اژخ در ویکی واژه

(پزشکی): زگیل. آژخ.

جملاتی از کاربرد کلمه اژخ

هفتاد ساله گشتی توحید و زهد کو کم ژاژخای پیش مدو چون خران غنگ
همان به است که انصاف خویشتن بدهم که بی جواز ره از باژخواه نتوان رست
بدین ژاژخوانی شدی نامدار ندیدی هم‌آورد در روزگار
کنون او بهر کشوری باژخواه فرستاد و بر ماه بنهاد گاه
گرفتند پیگار با باژخواه که کشتی کدامست بر باژگاه
مندرس گشته علم دین خدای همگان ژاژخای و یافهْ درای
سخن‌هاش موزون عیار آمد آوخ که ناقد به جز ژاژخائی نیابی
به هر شهر فرمود تا با سپاه بگردد ز شاهان بود باژخواه
شبنمی با خور نمی‌تابی دم از هستی مزن زاغی و با طوطیت این ژاژخایی مشکلست
چو می خوارگان شغلشان هرزه گویی چو تریاکیان کارشان ژاژخایی