اوصیاء

معنی کلمه اوصیاء در لغت نامه دهخدا

اوصیاء. [ اَ ] ( ع ص ) ج ِ وصی. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( المنجد ) ( شرح قاموس ). رجوع به وصی شود.

معنی کلمه اوصیاء در فرهنگ معین

(اَ یا اُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ وصی ، وکیل ها.

معنی کلمه اوصیاء در ویکی واژه

جِ وصی ؛ وکیل‌ها.

جملاتی از کاربرد کلمه اوصیاء

این آزادراه بنا است با مشارکت شرکت سرمایه‌گذاری خاتم‌الاوصیاء، بانک‌های سپه، مسکن و شرکت سرمایه‌گذاری تأمین اجتماعی (شستا) اجرایی شود که البته هم‌اکنون در حال اجراست.
چه چاره که غفلت ورزیدم و حال از بدبختى بکیفر آن گرفتار شده و از جهالت و ستم میمیرم؟. گربه گفت: اکنون در دست من گرفتار و اسیرى و در معرض موتى و بالاخره اندرون من جاى تو خواهد بود، نیکو تأمل کن که بغیر از عمل، از آن مزخرفات صوفیه تو را سودى و فایده‌یى نخواهد بود. موش گفت: آخر نه تو اى شهریار گفتى که در میان ایشان چنین گفته شده است که هر کس از عالم جسمانى گذشته واصل میشود؟، اگر چنانچه نیکو کارى لابد و لاشک الواصل الى رحمة لله الملک الجلیل خواهید شد و اگر از اهل معصیت و بد کارى الواصل الى الدرک الاسفل فى النار خواهى بود. گربه گفت: از خلوت نشینان که میگفتى اکنون تو را نفعى دارد و اگر انصافى دارى و میدانى که آن حلواى ارده که گفته شد اگر محل اعتبارى میبود بیان آن حلوا را هر یک از پیغمبران بامتان و اوصیاء و اصحاب خود نازل میکردند و حضرت‌ رسول خدا که رحمة للعالمین است آنچه پاکیزه‌تر و بهتر و معتبر است مخصوص او و ذریه‌ى او و امتانش از جانب حق باو وحى و الهام میشد و مادام اصحاب و اوصیاء که از غیر احقند مدعى و صاحب این رتبه نباشند از کجا شیخ کم سواد را آن رتبه حاصل شد؟. و اگر گوئى که پیغمبران دانستند و اصحاب و اوصیاى ایشان خود ترسانند پس نسبت بپیغمبران تهمت گفته‌اند و تقصیر لازم دانسته که تبلیغ رسالت نکرده باشند. اى موش! میدانى آن حلوا کدام است؟. موش گفت: نه!. گربه گفت: کیف شراب و بنگ و شوق هوى و هوس نفسانى است که جاهل و فاسق را از او شورى در دل بهم رسد و عاقل و دانا از ایشان و کردار و اعمالشان بیزار. مثل اینچنین کسان مثل مرد بیدست و پائى است که شناورى هم نداند و در بحر عمیق غوطه‌ور شود، البته یا غرق میگردد و یا در کام نهنگ و امثال آن گرفتار میشود. ایشان یعنى آن مدعیان تصوف بکمال نادانى متوجه خیال و فکر رقیق و بحر عمیق گردیده و بى‌کشتى شریعت و بى‌لنگر حقیقت و بى‌ملاح علم و بى‌بادبان مرشد و بى‌دانستن شناورى، خود را در دریاى تفکر بیخود افکنده و در کام نهنگ شیطان در گرداب قلرم بطلان گرفتارند و شیطان هر ساعت ایشان را بطریقى و نوعى فریب میدهد تا اینکه بدرجه‌یى گمان برده و مى‌برند که از بحر عمیق غوطه خورده و خلاص شده‌اند و گوهر آبدار بدست آورده‌اند و چون خداوند عالمیان عالم بافعال ایشان و گمراه ساختن شیطان از خرقه‌ى بنى آدم است لهذا در کلام مجید فرموده: یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ. و فرستادن پیغمبران و کتابها و نقل قصص پیشینیان و اندازه تهدید و وعید و امر و نهى و منع از نامشروع و ناشایسته از براى این است که هر کس بالغ و عاقل و مکلف بوده باشد متابعت امور شرع رسول خدا و اقوال علماى دین مبین نموده براه ضلالت شیطانى گمراه نگردد، و هر کس که متابعت هوى و هوس کند و پیروى شیطان نماید هر آینه متسوجب عذاب الهى بوده حیران و سرگردان بوده باشد. اى موش! اگر شخصى را گویند کافر است و خود آن شخص مسلمان باشد بگفتن مردمان کافر نمیشود و هر گاه کافریرا مؤمن نام برند باین نام نهادن او از کفر پاک نخواهد شد. و همچنین در میان مردم بسیار باشد که شخصى را فلان خان و فلان سلطان اسم گذارند و حال اینکه داراى آن اسم گرسنه و برهنه باشد. و همچنین بسیار کس میشود داراى مال و نعمت است و او را باسم و لقب بسیط و سهلى خوانند. پس در این صورت معلوم شد که اسم را بفعلى کار نیست، اما مى‌باید آنشخص که ترقى میکند باسم خوب و لقب خوب فراخور آن اسم و لقب کارى و فعلى کند که شایسته‌ى حال او باشد. پس بنى آدم باید چنین سلوک با مردم نماید که از گفتن و شنیدن و نشستن و برخواستن نقصى بر او وارد نیاید و از منهیات و محرمات اجتناب نماید. پس اى موش! صوفى اسمى است بمعنى صاف بناء علیه، اگر کسى در عبودیت از عیوبات دینى صاف و بى‌غش و تابع شرع شریف بوده باشد از این بهتر و خوبتر چه باشد؟. و اگر جاهل و نادان و گمراه بوده باشد و گوید من صوفیم دروغ گوئى و تهمت نموده و خائب و خاسر خواهد بود. و بمفاد حدیث حضرت رسول علیه الصلاة و السلام که فرموده: یحشر المرء مع من أحب، ملحق و محسوب خواهد شد. موش گفت: اى شهریار نامدار! مرا اندام آزار میدهد و شما مفصلا بیان و نصیحت میفرمائى، اگر تو چنان محبتى کنى و طریقه‌ى ذره پرورى درباره‌ى من فقیر بجا آورى و مرا معالجه کنى بعد از این هر چه گوئى و آنچه فرمائى سرنپیچم و عبد و مطیع و فرمانبردار باشم. گربه گفت: خاطر جمع‌دار که بنده در شکسته بندى مهارت تمام دارم، الحال دست و پاى تو را مى‌بندم و در زمانى نزدیک انشاء اللّه صحت خواهى یافت و موافقت ما و تو تازه خواهد شد و چند روز زندگى عاریه را با یکدیگر بطریق صحبت و موانست بسر خواهم برد و تو خاطر جمع دار اى موش! در خاطر دارى آنچه در میانه‌ى ما و تو در باب مهمانى و صحبت گذشته است و قبل از این شما بیتى را از گلستان سعدى خواندى و آن این است:
همچنان که حضرت صادق علیه السلام فرمودند که «در گنجی که حضرت خضر به موسی علیه السلام خبر داد لوحی بود که در آن نوشته بود: عجب دارم از کسی که یقین به مرگ داشته باشد چگونه فرحناک می گردد و عجب دارم از کسی که یقین به قضا و قدر الهی داشته باشد چگونه غمناک می شود و عجب دارم از کسی که یقین به بی وفایی دنیا دارد چگونه دل به آن می بندد و به آن مطمئن می گردد و از یقین او به قدرت و عظمت آفریدگار دائم در مقام «دهشت» و «هیبت» و «وحشت» و اضطراب و «خشیت» خواهد بود و به این جهت خشوع و ذلت و خوف و خشیت سید کاینات علیه افضل التحیات به مرتبه ای بود که هر که او را در وقت راه رفتن ملاحظه می نمود چنان گمان می کرد که بر روی در می افتد و از یقین او به کمالات غیر متناهیه حق و با جمال تام جمیل مطلق همیشه در مقام شوق و محبت، بلکه در وله و حیرت خواهد بود و حکایات اصحاب یقین از انبیاء و مرسلین و أولیاء کاملین در خوف و شوق، و آنچه از برای ایشان رو می داد از تغیر و تزلزل و اضطراب و وله و بهجت و «استغراق»، چه در حال نماز و چه در غیر آن مشهور و کتب تواریخ و قصص به آنها مشحون است غش های سید کاینات در اوقات مناجات گوشزد خاص و عام گشته و بی خودیهای سید اوصیاء در هنگام صلوه متواتر میان اهل اسلام شده و چگونه کسی که یقین واقع به خداوند متعال، و علم به عظمت و جلال او داشته باشد و او را مطلع بر خفایای احوال و دقایق اعمال خود داند معصیت او را می کند و در حالت اشتغال به عبادات او و ایستادن در خدمت او، وحشت و خشیت و انفعال و خجلت از برای او حاصل نمی شود؟ و حال اینکه مشاهده می کنیم که کسی در حضور شخصی باشد از اکابر دنیا که او را فی الجمله شوکتی بوده باشد با وجود علم او به پستی در ذات آن، در اول و آخر به نوعی انفعال و دهشت از برای او حاصل می شود که از خود غافل می گردد و جمیع حواس خود را متوجه و ملتفت او می گرداند.
آری دست کیوان فلک از کنگره ایوان رفعتشان دور، و چراغ خورشید در کنج خلوتشان تار و بی نور، و مشتری خود را شناسد، و بهرام مرد میدان خود را داند، و ساز و نوای زهره در محفل انسشان بی ساز و نوا، و دف و بربطش در بزم عیششان خالی از صدا قلم عطارد چون به نام نامی شان رسد سر اندازد، و ماه نو چون به جمالشان نگرد خود را از نظر اندازد بلکه بسا باشد که انسان در قوت نفس و تجرد به مرتبه ای رسد که تصرف در افلاک، بلکه در جمیع مواد کائنات نماید، چنانکه واقعه شق القمر از سید انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم و قصه رد شمس از سرور اوصیاء علیه السلام بر آن شهادت می دهد.
از سخنان سرور اوصیاء - درود خدا بر او باد - است که: برترین عبادات بردباری است و سکوت و انتظار فرج.
پس انسان کامل همیشه مشتاق مرگ و طالب مردن است چنانچه سید اوصیاء علیه السلام فرمودند:
و درود نامعدود بر روان یک یک از خلفای حق و ائمه هدی خصوصا نبینا و عترته الاوصیاء و لاسیما المهدی الهادی صاحب عصرنا و امام زماننا.
دلیل رهروان طریق صدق و نجات سمی ختم رسل ختم اوصیاء کبار
سیدالاولیاء امام رشید اول الاوصیاء شه ذوالمن
ذلِکَ أَدْنی‌ این ادنی اولی است، و این ولی و دنوّ قربست. میگوید، این چنین نزدیکتر بود و اولی‌تر، که گواهان بر وجه خویش و بر راستی بگزارند أَوْ یَخافُوا ای اقرب الی ان یخافوا، أَنْ تُرَدَّ أَیْمانٌ علی اولیاء المیت بعد ایمان الاوصیاء فیحلفوا علی خیانتهم و کذبهم فیفتضحوا، ثم وعظ المؤمنین ان یعودوا لمثل هذا، فقال: وَ اتَّقُوا اللَّهَ ان تحلفوا ایمانا کاذبة او تخونوا امانة، وَ اسْمَعُوا الموعظة، وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ لا یرشد من کان علی معصیة. درین آیت که شَهادَةُ بَیْنِکُمْ، علما سه فرقه‌اند: قومی گفتند که: این آیت نه منسوخ است، و اهل ذمت را درین هیچ چیز نیست، و آخَرانِ مِنْ غَیْرِکُمْ معنی آنست که من غیر قبیلتکم، و گفتند که: گواهی نامسلمان بهیچ کار نیاید، و قومی گفتند که: این در اهل ذمت است، و مِنْ غَیْرِکُمْ یعنی من غیر اهل دینکم، اما آیت منسوخ است، و گواهی نامسلمان بهیچ کار نیست. قومی گفتند و کثرت درین است و بیشترین علماء برین‌اند که آیت نه منسوخ است، و مِنْ غَیْرِکُمْ من غیر اهل دینکم است، اما گفتند که علی الخصوص در سفر است که گواه از اهل ذمت یابند، و از مسلمان نیابند.