اوسع

معنی کلمه اوسع در لغت نامه دهخدا

اوسع. [ اَ س َ ] ( ع ن تف ) وسیعتر و فراخ تر. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

معنی کلمه اوسع در فرهنگ معین

(اَ یااُ سَ ) [ ع . ] (ص تف . ) فراخ تر، وسیع تر.

معنی کلمه اوسع در فرهنگ عمید

وسیع تر، فراخ تر، گشاده تر.

معنی کلمه اوسع در ویکی واژه

فراخ تر، وسیع

جملاتی از کاربرد کلمه اوسع

فغفوک عن ذنبی اجل و اوسع به فرمان دارای گیرنده شهر
و عن علی (ع) قال: قال رسول اللَّه (ص): اذا سمّیتم الولد محمّدا فأکرموه، و اوسعوا له فی المجلس، و لا تقبّحوا له وجهه، و ما من قوم کانت لهم مشورة فحضر معهم من اسمه احمد او محمّد، فادخلوه فی مشورتهم، الّا خیر لهم، و ما من مائدة وضعت فحضرها من اسمه احمد او محمّد الّا قدّس فی کلّ یوم ذلک المنزل مرّتین.
قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اسم عزیز یمهل من عصاه فاذا رجع و ناداه اجابه و لبّاه. فان لم یتوسّل بصدق قدمه فی ابتداء امره فاذا تنصّل بصدق ندمه فی آخر عمره اوسعه غفرا، و قبل منه عذرا، و اکمل له ذخرا، و اجزل لدیه برّا. نام خداوندی که بی نام او سخن مبتر آید، و بی ذکر او گفتار مختصر آید، بی ستایش او آرایش گفتار نیست، بی آشنایی او روشنایی اسرار نیست. بی خدمت او تن را نظام نیست، بی نعمت او جان را قوام نیست. بی جود او وجود نیست. بی لطف او شهود نیست. پادشاهی که صنع او بی آلت است، و خواست او بی علّت. کریمی که کرم او بی حدّ است، و قدرت او بی نهایت. مهربانی که بنده حقیر را آن محلّ نهاد که روز بیعت با وی نداء: إِنَّ اللَّهَ اشْتَری‌ کرد، وقت میثاق تلقینش «قالُوا بَلی‌» کرد، در لوح رقمش: «سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی‌» کرد، روز ایثار نصیبش: «وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی‌» کرد. اینت کرم و رحمت، اینت عنایت و شفقت! قادری که هر چه خواهد تواند.
تعالیت اوسعت البریّة برّها و فاجرها رزقا تعالیت رازقا
فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ طلبوا العلوّ بغیر وجهه لانهم طلبوه بمخالفة الرسل و عاقبة ذلک الذّلّ و الصّغار، وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً ای نحن نقدر علی دفع العذاب عنا بفضل قوّتنا، و کانوا ذوی اجسام طوال و خلق عظیم ینزعون الصخرة من الجبل و یدخلون اقدامهم فی الارض و کان طول کلّ واحد منهم ثمانیة عشر ذراعا، قال اللَّه تعالی ردّا علیهم: أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً و اوسع قدرة. وَ کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ هذه‌ معطوفة علی قوله: فَاسْتَکْبَرُوا.
اوسع است از عرش اعظم عرش دل چیست کرسی سدره ای از فرش دل
کان اللیالی من الدهر اطول و عرض الفیافی من الارض اوسع
و صاحب این مرتبه، هر چیزی را به چشم رضا می نگرد و هر امری را به نظر محبت می بیند و در هر موجودی نور رحمت الهیه را مشاهده می کند و سر حکمت ازلیه را ملاحظه می نماید پس هر چه می شود در سرای وجود، موافق مراد مطلب او است و هر چه در کارخانه هستی رو می دهد بر وفق هوا و خواهش اوست و از اینجا معلوم می شود که مقام رضا افضل مقامات دین، و اشرف منازل مقربین است اعظم درهای شهرستان رحمت، و اوسع راههای اقلیم سعادت است حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم از طایفه ای از اصحاب خود پرسید که «شما چه نوع کسان هستید؟ عرض کردند: مومنانیم فرمود: چه چیز است علامت ایمان شما؟ گفتند: صابریم در وقت بلا و شاکریم در هنگام نعمت و رفاه و راضی هستیم به موارد قضا حضرت فرمود: مومنانید به خدای کعبه قسم» و در حدیث دیگر است که فرمود: «ایشان حکمای علما هستند، که از وفور دانش، نزدیک به این است که انبیا باشند» و نیز از آن حضرت مروی است که «چون خدا بنده ای را دوست دارد او را در دنیا مبتلا می گرداند، پس اگر صبر کرد او را بر می گزیند و اگر راضی و خشنود شد او را به مرتبه اصفیا می رساند» و فرمود که «چون روز قیامت شود طایفه ای از امت مرا خدای تعالی بال و پر کرامت فرماید تا از قبرهای خود به بهشت پرواز کنند و در آنجا به نحوی که دلخواه ایشان است عیش و تنعم نمایند ملائکه به ایشان گویند: آیا شما موقف حساب را دیدید؟ گویند: از ما حسابی نخواستند باز گویند: آیا از صراط گذشتید و جهنم را ملاحظه نمودید؟ گویند: ما هیچ چیز ندیدیم ملائکه گویند: شما چه طایفه اید؟ ایشان گویند: ما از امت محمدیم صلی الله علیه و آله و سلم ملائکه پرسند که عمل شما در دنیا چه بوده است؟ گویند: در ما دو خصلت بود که خدا به فضل و رحمت خود ما را به این مرتبه رسانید: یکی آنکه چون در خلوت بودیم از خدا شرم داشتیم که معصیت او را مرتکب شویم و دیگر آنکه به هر چه از برای ما قسمت کرده بود راضی بودیم ملائکه گویند: پس سزاوار این مرتبه هستید» موسی بن عمران علیه السلام به پروردگار عرض کرد که «بار خدایا مرا به امری راه نمای که در آن رضای تو باشد فرمود: رضای من در آن است که تو راضی به قضای من شوی» مروی است که «بنی اسرائیل به موسی علیه السلام گفتند که از خدا سوال کن چکار است که چون ما آن را به جا آوریم خدا از ما راضی می گردد؟ موسی عرض کرد که پروردگارا شنیدی آنچه را بنی اسرائیل گفتند؟ خطاب رسید که ای موسی بگو به ایشان از من راضی شوید تا من نیز از شما راضی شوم» از حضرت سیدالساجدین علیه السلام مروی است که «صبر و رضا، رأس همه طاعات است، و هر که صبر کند و راضی شود از خدا در آنچه از برای او مقدر کند، خدا از برای او مقدر نمی کند مگر آنچه خیر اوست» و از حضرت امام جفعر صادق علیه السلام مروی است که فرمود: «شگفت دارم از کار مردم مسلم که خدا هیچ امری از برای او مقدر نمی کند مگر اینکه خیر اوست و اگر بدن او را پاره پاره به مقراض سازند خیر اوست و اگر ملک مشرق و مغرب را به او عطا فرمایند باز خیر او است» و فرمود که «از جمله چیزهایی که خدا به موسی بن عمران علیه السلام وحی فرستاد این بود که ای موسی من هیچ خلقی محبوب تر به سوی خودم از بنده خود نیافریده ام، من او را به بلاها گرفتار می سازم به جهت اینکه خیر او در آنهاست و اگر نعمت دنیا را از او باز می گیرم خیر آن را در آن می دانم و من به آنچه صلاح او است دانا هستم پس باید او بر بلای من صبر کند و نعمتهای مرا شکر نماید و به قضای من راضی شود، تا من او را در نزد خود از زمره صدیقین بنویسم» و به آن حضرت عرض کردند که «به چه چیز مومن شناخته می شود؟ فرمود: تسلیم و رضا در آنچه بر او وارد می شود از شادی و اندوه» و همچنان که از بعضی از اخبار مذکوره مستفاد می شود معلوم شد که از ثمرات مرتبه رضا آن است که موجب رضای خدای تعالی از بنده می شود و آن اعظم سعادت دو جهانی است و هیچ نعمتی در بهشت از آن بالاتر نیست، چنانکه خدای می فرماید: «و مساکن طیبه فی جنات عدن و رضوان من الله اکبر» و در بعضی از احادیث وارد است که «خدای تعالی در بهشت بر مومنین تجلی می کند و می فرماید: سوال کنید از من آنچه می خواهید می گویند: پروردگارا رضای تو را می طلبیم» و از اینکه در بهشت بعد از تجلی نور الهی که ما فوق جمیع مراتب است رضای الهی را طلبیده اند معلوم می شود مرتبه رضا افضل جمیع مراتب است و در تفسیر قول خدای تعالی که فرموده است: «و لدینا مزید» وارد شده است که در وقت مزید سه تحفه از جانب پروردگار از برای اهل بهشت می رسد که در بهشت مثل و مانند آنها نیست:
رحمت ذاتی دهد دل را سعت لاجرم اوسع بود دل را صفت
ز هرچه عقل تصور کند فضای تو اوسع ز هرچه وهم تخیل‌ کند بنای تو اوثق