اوست

اوست

معنی کلمه اوست در لغت نامه دهخدا

اوست. [ ] ( اِخ ) در بیت زیر به معنی اوستا آمده است :
نشسته بیک دست چون زردهشت
که با زند و اوست آمده از بهشت.فردوسی.

معنی کلمه اوست در فرهنگ فارسی

در بیت زیر بمعنی اوستا آمده است نشسته بیک دست چون زردشت که بازند و اوست آمده از بهشت

معنی کلمه اوست در دانشنامه عمومی

latitudeاوستlongitudeاوست
اوست ( به انگلیسی: Ossett ) یک منطقهٔ مسکونی در انگلستان است که در یورکشایر و هامبر واقع شده است.
اوست ۲۱٬۰۷۶ نفر جمعیت دارد.

معنی کلمه اوست در ویکی واژه

ا - وست
Avast from negation prefix → a- + vast, variant of bast, basté "tied, bound," from Mid.Pers. bastan/vastan "to bind, shut," Av./O.Pers. band- "to bind, fetter," banda- "band, tie," Skt. bandh- "to bind, tie, fasten," PIE *bhendh- "to bind," cf. Ger. binden, E. bind, → band.
غیر محدود و قطعی از لحاظ ممانعتها و استثناها؛ کامل در کیفیت و ماهیت؛ نامحدود از نظر اندازه و درجه؛ کامل.
فیزیک: در ارتباط با اندازه‌گیری و یکاهای اندازه‌گیری که از واحدهای اصلی طول، جرم و زمان مشتق شده باشد؛ داشتن یک مقدار ایده‌آل دربرابر مقدارهای شرطی یا نسبی.

جملاتی از کاربرد کلمه اوست

از فریدون چندین بار در اوستا یاد شده و به او لقب آثویانی داده شده‌است که به معنای از خاندان آثویه است. این واژه در پهلوی تبدیل به آستپیان شده‌است. نبرد بزرگ او در اوستا پیروزی در برابر اژدهایی سه سر و شش چشم به نام دهاک است. در یسنا هات ۹ بند ۷–۸، چون آبتین نفر دومی است که نوشابهٔ هوم ساخته، این موهبت به او می‌رسد که پسری چون فریدون داشته باشد.
آرتیمان از دو بخش آرتی (آرت) به معنای "پاک و مقدس" + مانبه معنای " خانه و مسکن " که در اوستا‌ و زبان‌های پارسی باستان و پهلوی همیشه به‌عنوان خانه و منزلگاه به کار رفته است.
همه راستی راست از بخت اوست همه فر و زیبایی از تخت اوست
کرا سوی دانش بود دسترس ورا پایه تا دانش اوست بس
لوای شاهد غیبی ولی و حجت حق که حب اوست به دل‌ها چنان که دل به صدور
لجام تقویش در کش توای دوست که در اصل اوست تند و سرکش ای دوست
در ۱۹ مارس ۱۹۳۶ در اوسترمندیژان، کانتون برن، سوئیس از والدین آلمانی زاده شد.
در زبان اوستایی، واژه‌های «آوید»، «وید» و «ویدا»، هر سه به یک معنی به کار گرفته می‌شد.
مرا هست از رستم زال بیم ازایرانیان اوست ما را غنیم
نه تنها سلیم است ممنون او که خلقی دعاگوی دشنام اوست
چرخ فراخ دایره حلقه تنگ اوست و بس ماه نوش جناغ زین شکل مجره اش عنان
وجود علم و عمل چون عطای حضرت اوست جزاء علم و عمل محض لطف و سنت اوست
کینه کش از دوستان مهرجوی طبع مغرور ز خود خرسند اوست
صدر جهان که صدر فلک بارگاه اوست وز بارگاه او بفلک برشدن توان