اوساط

معنی کلمه اوساط در لغت نامه دهخدا

اوساط. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ وَسَط. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
- اوساط ناس ؛ مردمان عادی ، نه بزرگ نه خرد. طبقه متوسط: چنانکه ملوک را از آن فواید تواند بود اوساط مردمان را هم منافع حاصل تواند شد. ( کلیله و دمنه ).

معنی کلمه اوساط در فرهنگ معین

(اُ یا اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ وسط ، میان ها، میانه ها.

معنی کلمه اوساط در فرهنگ عمید

= وسط

معنی کلمه اوساط در فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع وسط میانها میانه ها.
جمع وسط

معنی کلمه اوساط در ویکی واژه

جِ وسط ؛ میان‌ها، میانه‌ها.

جملاتی از کاربرد کلمه اوساط

شیخ رو آورد سوی آن فقیر که ز هر حالی که هست اوساط گیر
و برزویه با نشاط تمام روی بدین مهم آورد، و چون بمقصد پیوست گرد درگاه پادشاه و مجلسهای علما و اشراف و محافل سوقه و اوساط می‌گشت و از حال نزدیکان رای و مشاهیر شهر و فلاسفه می‌پرسید، و بهر موضع اختلافی می‌ساخت. و به رفق و مدارا بر همه جوانب زندگانی می‌کرد، و فرا می‌نمود که برای طلب علم هجرتی نموده است. و بر سبیل شاگردی بهرجای می‌رفت، و اگر چه از هر علم بهره داشت نادان وار دران خوضی می‌پیوست، و از هر جنس فرصت می‌جست، و دوستان و رفیقان می‌گرفت، و هر یک را بانواع آزمایش امتحام می‌کرد. اختیار او بر یکی ازیشان افتاد که بهنرو خرد مستثنی بود، و دوستی و برادری را با او بغایت لطف و نهایت یگانگی رسانید تا بمدت اندازه رای و رویت و دوستی و شفقت او خود را معلوم گردانید، و بحقیقت بشناخت که اگر کلید این راز بدست وی دهد و قفل این سر پیش وی بگشاید دران جانب کرم و مروت و حق صحبت و ممالحت را برعایت رساند.
فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِی الْمَحِیضِ... الآیة. چون این آیة آمد زنان را در زمان حیض از خانها بیرون کردند، جماعتی آمدند از اعراب مدینه گفتند یا رسول اللَّه سرما سخت است، و جامه اندک، و زنان حائض از خانه بیرون کرده‌ایم اگر جامه بایشان دهیم ما سرما یابیم، و اگر ندهیم ایشان برنج آیند، چکنیم که درماندیم؟ مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت شما را نفرمودند که ایشان را از خانها بدر کنید، شما را فرمودند که مجامعت ایشان مکنید، و سبب آن بود که جهودان و گبران از زنان خویش در حال حیض پرهیز میکردند و فرا هیچ کار نمی‌گذاشتند، و ترسایان بر عکس این مجامعت میکردند و از حیض نمی‌اندیشیدند، رب العالمین این امت را راه میانه برگزید. و خیر الامور اوساطها گفت چنانک گبران و جهودان کنند نباید کرد، و چنانک ترسایان کنند هم نه.
و این باب بحزم و احتیاط ملوک متعلق است. و هر والی که او را بضبط ممالک و ترفیه و رعایا و ترتیب دوستان و قمع خصمان میلی باشد در این معانی تحفظ و تیقظ لازم شمرد، و نگذارد که نااهل بدگوهر خویشتن را در وزان احرار آرد و با کسانی که کفاءت ایشان ندارد خود را هم تگ و هم عنان سازد، چه اصطناع بندگان و نگاه داشتن مراتب در کارهای ملک و قوانین سیاست اصلی معتبر است، و میان پادشاهی و دهقانی برعایت ناموس فرق توان کرد، و اگر تفاوت منزلتها از میان برخیزد و اراذل مردمان در موازنه اوساط آیند، و اوساط در مقابله اکابر،حشمت ملک و هیبت جهان داری بجانبی ماند و، خلل و اضطراب آن بسیار باشد، و غایلت و تبعت آن فراوان. مآثر ملوک و اعیان روزگار بر بتسانیدن این طریق مقصور بوده ست.
و در اثنای آن به سَمع او رسانیدند که در خزاین ملوک هند کتابیست که از زبان مرغان و بهایم و وحوش و طیور و حشرات جمع کرده اند، و پادشاهان را در سیاست رعیت و بسط عدل و رأفت، و قمع خصمان و قهر دشمنان، بدان حاجت باشد، و آن را عمده هر نیکی و سرمایه هر علم و راهبر هر منفعت و مفتاح هر حکمت می‌شناسند، و چنانکه ملوک را از آن فواید تواند بود اوساط مردمان را هم منافع حاصل تواند شد، و آن را کتاب «کلیله و دمنه» خوانند.
قال: یا موسی و عزّتی و جلالی ما خلقت خلقا اکرم علیّ منه، کتبت اسمه مع اسمی فی العرش، قبل ان اخلق السّماوات و الارض و الشّمس و القمر بالفی الف سنة. و عزّتی و جلالی انّ الجنّة محرّمة حتّی یدخلها محمد و امّته. قال موسی و من امّة محمد؟ قال امّته الحمّادون یحمدون صعودا و هبوطا و علی کلّ حال یشدّون اوساطهم، و یطهّرون ابدانهم، صائمون بالنّهار رهبان باللیل، اقبل منهم الیسیر و ادخلهم الجنّة بشهادة ان لا اله الّا اللَّه. قال: الهی اجعلنی نبیّ تلک الامّة. قال نبیّها منها. قال: اجعلنی من امّة ذلک النّبی قال استقدمت و استأخروا یا موسی، و لکن سأجمع بینک و بینه فی دار الجلال.
و عدالت هیأتی نفسانی بود که ازو صادر شود تمسک به ناموس الهی، چه مقدر مقادیر و معین اوضاع و اوساط ناموس الهی باشد، پس صاحب عدالت را به هیچ نوع مضادت و مخالفت صاحب ناموس حق در طبیعت نیاید بل همگی همت او به موافقت و معاونت و متابعت او مصروف بود، چه مساوات ازو یابد، و طبع او طالب مساوات بود، و اقل مساوات میان دو شخص بود و در چیزی مشترک میان هر دو یا در دو چیز، پس ارکان نسبت متصل یا منفصل معین شود.
و به حقیقت کان خِرَد و حَصافَت و گنج تجربت و ممارست است، هم سیاست مُلوک را در ضبط مُلک، به شنودنِ آن مدد تواند بود و هم اوساطِ مردمان را در حفظِ مُلک از خواندنِ آن فایده حاصل تواند شد. و یکی از براهمه هند را پرسیدند که: «می گویند به جانب هندوستان کوه هاست و در وی داروها روید که مُرده بدان زنده شود، طریق به دست آوردن آن چه باشد؟ » جواب داد که: «حفظت شیئا و غابَت عنک اشیاء » . این سخن از اشارت و رمز متقدمان است، و از کوهها علما را خواسته‌اند و از داروها سخن ایشان را و از مردگان جاهلان را که به سماع زنده گردند و به سمت علم حیاتِ ابد یابند، و این سخنان را مجموعی است که آن را «کلیله و دمنه» خوانند و در خزاین ملوک هند باشد، اگر بدست توانی آوردن این غرض به حصول پیوندد».
همچنان که در علم طب ابدان ازالت مرض به ضد کنند در طب نفوس ازالت هم به اضداد آن رذایل باید کرد، و ما پیش ازین اجناس فضایل حصر کرده ایم و اجناس رذایل که به مثابت اطراف آن اوساط است برشمرده، و چون فضایل چهار است و رذایل هشت، و یک چیز را یک ضد بیش نبود، چه ضد آن دو موجود باشند در غایت بعد از یکدیگر، پس بدین اعتبار رذایل را اضداد فضائل نتوان گفت الا به مجاز، اما هر دو رذیلتی که از باب باشند و یکی در غایت افراط بود و دیگر در غایت تفریط ایشان را ضد یکدیگر توان گفت.
در خبر خیر الامور اوساطها نافع آمد ز اعتدال اخلاطها