اوزار

اوزار

معنی کلمه اوزار در لغت نامه دهخدا

اوزار. [ اَ ] ( اِ ) افزار و ابزار وآلت. ( ناظم الاطباء ). آلات و ادوات کارگران. ( غیاث اللغات ). دست افزار پیشه وران. ( هفت قلزم ) ( آنندراج ) ( برهان ) ( انجمن آرا ). || کفش. ( هفت قلزم ) ( ناظم الاطباء ). پاپوش. ( ناظم الاطباء ). || بادبان کشتی. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( هفت قلزم ) ( برهان ) ( انجمن آرا ). || دیگ افزار. توابل. ( از ناظم الاطباء ). داروی گرم مثل فلفل و دارچینی و زیره و غیره که در دیگ طعام ریزند. ( برهان ) ( هفت قلزم ).
اوزار. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ وِزْر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). رجوع به وزر شود. || ج ِ وزیر. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به وزیر شود.

معنی کلمه اوزار در فرهنگ معین

(اَ یا اُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ وِزْر. ۱ - گناه ها. ۲ - بارهای گران .

معنی کلمه اوزار در فرهنگ عمید

= ابزار
= وِزر

معنی کلمه اوزار در فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع وزر. ۱ - گناهها بزه ها. ۲ - سنگینیها گرانیها .

معنی کلمه اوزار در دانشنامه عمومی

اوزار ( به انگلیسی: Ozar ) یک منطقهٔ مسکونی در هند است که در بخش ناشیک ( هند ) واقع شده است. اوزار ۵۱٬۲۹۷ نفر جمعیت دارد.

معنی کلمه اوزار در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَوْزَارِ: بارهای سنگین - گناهان("وَزَر" به پناهگاهی در کوه می گویند و به مناسبت سنگینی کوه به ثقل و بار "وزْر" می گویند و به همین جهت گناهان را هم وزر خواندهاند همچنانکه ثقل هم میخوانند ، و در قرآن از گناهان ، هم به وزر تعبیر شده و فرموده : لیحملوا اوزارهم ک...
ریشه کلمه:
وزر (۲۷ بار)
«أَوْزار» جمع «وِزر» به معنای بار سنگین و نیز به معنای گناه آمده و این که به وزیر، «وزیر» گفته می شود، برای این است که مسئولیت سنگینی به دوش می کشد.

معنی کلمه اوزار در ویکی واژه

جِ وِزْر.
گناه‌ها.
بارهای گران.

جملاتی از کاربرد کلمه اوزار

وَ لا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَیْها لا تجنی نفس ذنبا الّا اخذت به. وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری‌ این جواب ولید مغیره است، که گفته بود: اتّبعوا سبیلی احمل اوزارکم. او را جواب دادند که: لا یحمل احد جنایة غیره، حتّی لا یؤاخذ به الجانی.
گر خداوند تعالی به گناهیت بگیرد گو بیامرز که من حامل اوزار تو باشم
قال رسول اللَّه (ص): ایّما داع دعا الی ضلالة فاتّبع فانّ علیه مثل اوزار من اتّبعه من غیر ان ینقص من اوزارهم شی‌ء و ایّما داع دعا الی هدی فاتبع فله مثل اجورهم من غیر ان ینقص من اجورهم شی‌ء، «أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ» ای بئس الاثم الذی یأثمون و الثّقل الذی یحملون ساء یجری مجری بئس ما یزرون، محلّه رفع لانّه فاعل ساء.
جمعیت بزرگی از آمریکاییان اروپایی‌تبار در منطقهٔ اوزارک و بخش‌های مرکزی ایالت زندگی می‌کنند. سیاه‌پوستان و آفریقایی‌تبارها بیشتر در جنوب و شرق ایالت ساکن هستند. آرکانزاسی‌های انگلیسی، ایرلندی و آلمانی‌تبار بیشتر در شمال غرب ایالت نزدیک مرز میزوری حضور دارند.
«وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی» الوزیر مشتق من الوزر، و الوزر الحمل و سمی الوزیر وزیرا لانه یزر اوزار الملک و یحمل أعباء ملکه. و قیل مشتق من الوزر و هو الملجأ، و منه قوله: «کَلَّا لا وَزَرَ» ای لا ملجأ، فعلیهذا سمّی الوزیر وزیر الانّ الامیر یلجئ الیه فیما یعرض له من الامور.
أَنْ یَکُفَّ بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُوا دو موقع است این را: یکی آنکه آن غزا که این تحریض آن را آمده، بأس آن دشمنان در آن غزا از مسلمانان بازداشت، و دیگر آنست که عیسی (ع) بزمین آید، و دجال و سپاه وی را بکشد، و حرب اوزار خویش بنهد، آن وقت است که بأس کفّار از سر مؤمنان بازداشته آید. و نیز گفته‌اند: مراد باین جهودانند و ترسایان، که ربّ العزّة بأس ایشان از مؤمنان باز داشت، تا بترک محاربت بگفتند، و بخواری و فروتنی جزیت در پذیرفتند.
وَ لا یَسْئَلُ حَمِیمٌ حَمِیماً ای لا یسأل قریب عن حال قریبه لاشتغاله بنفسه و قیل: لا یسأله لیحمل عنه من اوزاره شیئا لیأسه عن نصرته. قرأ البزی عن ابن کثیر لا یسأل بضمّ الیاء ای لا یسأل حمیم عن حمیم لا یقال لحمیم این حمیمک. و قیل: لا یسأل لانقطاع ما بینهم من العصم.
ظهری انحنی و انثنی من حمل اوزار صغارها کالجبال الشم فی‌العظم
ای که جلالت علم بر سر گردون فراشت ای که ولایت قلم بر خط اوزار زد
درهم و دینار جمله وزر و وبالند خیره مکن خویش را تو حامل اوزار
گفت: این چنین کس که شما می طلبید، چهل روز است که هر دو دست بر میان سر نهاده است و می نالدکه کاشکی جان من از میان جان ها بستدی و مرا روز قیامت زنده نکردی. چون به کوه رسیدند، بعضی از شب گذشته بود. آن جوان برون آمد و می گفت: یالیتنی قبضت روحی فی الاوراح و تلاشت جسدی فی الاجساد چون عمر او را بگرفت گفت: الامان، الامان، متی الخلاص من الاوزار؟ یا عمر! مرا وقتی پیش رسول برکه وی اندر نماز باشد یا بلال اندر قامت بود.