اوداج. [ اَ] ( ع اِ ) ج ِ ودج. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به ودج شود. || ج ِ وِداج. ( غیاث اللغات ). ج ِ ودج. رگهای گردن. رجوع به ودج شود : گرفتم رگ اوداج و فشردمش به دو چنگ بیامد عزرائیل و نشست از بر من تنگ.حکاک مرغزی.آن شاه که گویند بجنت برد آنرا از جود که مر خون ورا ریخت ز اوداج.سوزنی.مقراضه بندگان چه مقراض اوداج بریده منکران را.خاقانی.- فری اوداج اربعه ؛ در اصطلاح فقه دورگی که در دو طرف گردن جاندار است و باید این چهار رگ بریده شود تا ذبح شرعی صورت گیرد.
معنی کلمه اوداج در فرهنگ معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ ودج ، شاهرگ ها.
معنی کلمه اوداج در فرهنگ عمید
= ودج
معنی کلمه اوداج در فرهنگ فارسی
شاهرگها، رگهای بزرگ گردن (اسم ) جمع ودج شاهرگها رگهای گردن. یا اوداج اربعه . چهار رگ گردن .
ترنجی گردد از بیم حسامت چهره گردون چو در هیجا دهد اوداج خصمت رنگ نارنگش
چونکه بر خویشتن امروز نبخشائی؟ رگ اوداج به نشتر ز چه میخاری؟
وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ و هر چه سبعی ناآموخته آن را بکشد، و پارهای از آن بخورد، باقی حرام است. عرب این همه حرامها حلال میداشتند، و میخوردند، رب العالمین مسلمانان را از آن باز زد، و خوردن آن برایشان حرام کرد، آن گه گفت: إِلَّا ما ذَکَّیْتُمْ مگر چیزی که بدان در رسید هنوز جان در وی مانده، و بکشی کشتنی تمام، و کشتن تمام آن است که اوداج ببرد، و خون براند، و مذبوح بچشم بنگرد، و بدست و پای و دنب تحرک کند. مصطفی (ص) گفت: «ان اللَّه تعالی کتب الاحسان علی کل شیء فاذا قتلتم فأحسنوا القتلة، و اذا ذبحتم فاحسنوا الذبح، و لیحدّ احدکم شفرته و لیرح ذبیحته».
هرکه او طالب اذای منست خون اوداج او غذای منست
تشنگی خاک رزم دردی اوداج خورد بر سر ارواح مست مرگ چو ساغر شکست
هندوی تیغ آتش افشانرا داده آب از مفاصل اوداج
زندگان را سر نیروی چو اوداج آمد ظلم افتد که مگر مهر تو در اوداجست
دم سردی زاهدان کافورمزاج افسرد حرارت به عروق و اوداج