اوباشی
معنی کلمه اوباشی در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه اوباشی
حیلتگر و مهره دزد و اوباشیم دردیکش و کمزن خراباتیم
ایمنیم از خبر که خرسندیم فارغیم از خرد که اوباشیم
که اوباشی همی بیخان و بیمان درو امروز خان گشتند و خاتون
چو گل لطیف ولیکن حریف اوباشی چو زر عزیز ولیکن به دست اغیاری
صلاح از ما مجو زاهد که ما رندیم و قلاشیم گهی دُردیکش میخانه گه سرخیل اوباشیم
اوباشی: ترک ثواب است، هم از کردن طاعت و هم از اجتناب معصیت، در غلبه محبت.
چون کافر اوباشی هرچند ز اوباشی با دوست به قلاشی هم دست کنی درکش
نقشبندی بین و نقاشی نگر باده نوشی ذوق اوباشی نگر
موم بودی مایهٔ نقاشیش نقش ها می بست با اوباشیش
چون نزد تو ما ز جملهٔ اوباشیم سودای تو میپزیم و خوش میباشیم