اهواء

معنی کلمه اهواء در لغت نامه دهخدا

اهواء. [ اِهَْ ] ( ع مص )انداختن. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) ( مصادر زوزنی ) ( آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ). || آهنگ کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). قصد کردن. ( آنندراج )( المصادر زوزنی ). || افتادن چیزی. || فرود آوردن دم شمشیر را بر کسی. || دراز و بلند شدن دست بسوی چیزی. || اشاره کردن بدست. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اشارت کردن. ( آنندراج ). || دوست داشتن. ( آنندراج ).
اهواء. [ اَهَْ ] ( ع اِ ) ج ِ هوی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( مجمل اللغة ). کامها. ( مهذب الاسماء ). آرزوهای نفس. ( از آنندراج ). خواهشها و آرزوهای نفس. ( منتخب از غیاث اللغات ): میول و اهواء. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : هیبت و شوکت ایشان به آبادانی جهان و تألیف اهواء متعلق باشد. ( کلیله و دمنه ). همه از خلوص اهواء و صدق ولاءخدمت و طاعت او پیش گرفتند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 397 ). اختلاف اهواء در میان ایشان ظاهر شد. ( رشیدی ).

معنی کلمه اهواء در فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ هواء، آرزوها، میل ها.

معنی کلمه اهواء در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَهْوَاءَ: هوسها
ریشه کلمه:
هوی (۳۸ بار)

معنی کلمه اهواء در ویکی واژه

جِ هواء؛ آرزوها، میل‌ها.

جملاتی از کاربرد کلمه اهواء

فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ یعنی الاهواء المختلفة.
و عن ابی بکر الصدیق قال: قال رسول اللَّه (ص): «قال ابلیس: اهلکت النّاس بالذنوب، أهلکونی بلا اله الا اللَّه و الاستغفار، فلما رأیت ذلک اهلکتهم بالاهواء، و هم یحسبون انهم مهتدون».
و الجسم یتبع للارواح آونة و القلب یخضع للاهواء احیانا
إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ هذا دلیل علی قدم اسماء اللَّه عز و جل و انها اسماء له لم تزل و لیست من تسمیة الخلق ایاه بها. ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ ای من عذر و حجة لمن یعبدها إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ ای ما یتبعون فی ذلک الا الظن دون الیقین وَ ما تَهْوَی الْأَنْفُسُ ای و یتبعون ما یوافق اهواءهم فی عبادتهم الاصنام وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدی‌ ای البیان بالکتاب و الرسول انها لیست بآلهة و ان العبادة لا تصلح الا للواحد القهار.
إِنَّهُمْ لَنْ یُغْنُوا عَنْکَ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً ای لن یدفعوا عنک من عذاب اللَّه شیئا ان اتّبعت اهواءهم و ذلک انّهم کانوا یقولون له: ارجع الی دین آبائک فانّهم کانوا افضل منک، فقال عز و جل: إِنَّهُمْ لَنْ یُغْنُوا عَنْکَ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً.
«وَ عَلَی اللَّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ» یعنی سواءها و استقامتها می‌گوید بر خدایست راستی راه یعنی آن راه راستست که در آن روی فرا خداست و گذر بر وی و آن راه سنّت و جماعتست، «وَ مِنْها جائِرٌ» یعنی الاهواء و البدع، بیانه قوله: «وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ» و قیل: «وَ عَلَی اللَّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ» ای علیه تبیین طرق الحقّ بالحجّة و البرهان، من اهتدی فلنفسه و من ضلّ فعلیها، «وَ مِنْها جائِرٌ» ای و من السّبل طرق غیر قاصدة می‌گوید بر خدایست جلّ جلاله که دین حنیفی و ملّت اسلام بحجّت و برهان روشن دارد و شرایع و فرائض آن بیان کند، پس هر که بآن راه برد و آن راه رود خود را سود کند و هر که از آن بر گردد بر خود زیان کند، آن گه گفت: «وَ مِنْها جائِرٌ» و از راهها هست که کژ است، ناراست و ناصواب چون راه ترسایی و جهودی و گبری و اگر اللَّه خواستی همه را بدین راه نمودی و بر جاده ایمان بداشتی تا اختلاف در دین نبودی و لکنّه عزّ و جلّ یهدی من یشاء و یضلّ من یشاء و یدعو الی صراط مستقیم.
عن عمر بن الخطاب قال: قال رسول اللَّه (ص) لعائشة: «یا عائشة انّ الذین فارقوا دینهم و کانوا شیعا هم اهل البدع و الضلالة من هذه الامّة، یا عائشة انّ لکلّ صاحب ذنب توبة الّا صاحب البدع و الاهواء لیست لهم توبة، انا منهم بری و هم منّی براء».
عمرت بهدم الفضل عنوان الهوی هدم العقول عمارة الاهواء
لَقَدْ أَخَذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ کلّ نبی بعثه اللَّه الی قوم فآمنوا فذلک اخذ میثاقهم، وَ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ رُسُلًا یعنی الی الیهود، کُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوی‌ اهواءهم التی هم علیها فَرِیقاً کَذَّبُوا مثل عیسی و محمّد علیهما السلام، وَ فَرِیقاً یَقْتُلُونَ مثل زکریا و یحیی: تکذیب، جهودان و ترسایان هر دو کردند، و قتل جز فعل جهودان نبود. ابن کیسان گفت: پیغامبران مرسل دو گروه بودند: گروهی اصحاب کتب و شرایع، چون نوح و ابراهیم و داود و سلیمان و عیسی و محمّد، هرگز هیچ بیگانه را بر قتل و أسر ایشان دست نبود، و گروه دیگر نه اصحاب کتب و شرایع بودند، بلکه امر معروف و نهی منکر کردند. دشمنان را بر قتل ایشان دست بود همچون یحیی و زکریا و امثال ایشان، که در عهد ایشان بیک روز هفتاد پیغامبر کشته شدند بدست جهودان، و در خبر است که «ثم یقوم سوق بقلهم من آخر النّهار».
و چون می‌بایست که این ملت مخلّد ماند و، ملک این امت بهمه آفاق و اقطار زمین برسد، و صدق این حدیث که یکی از معجزات باقی است جهانیان را معلوم گردد: قال النبی صلّی الله علیه و آله «زویت لی الارض فاریت مشارقها و مغاربها و سیبلغ ملک امتی مازوی لی منها. » خلفای مصطفی را صلی الله علی و رضی عنهم در امر و نهی و حل و عقد دست برگشاد، و فرمان مطلق ارزانی داشت، و مطاوعت ایشان را بطاعت خود و رسول ملحق گردانید، حیث قال عز و جل:یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم. که تنفیذ شرایع دین و اظهار شعایر حق بی سیاست ملوک دین دار بر روی روزگار مخلد نماند، و مدت آن مقرون به انتهای عمر عالم صورت نبندد، و اشارت حضرت نبوت بدین وارد است که: الملک و الدین توامان. و بحقیقت بباید شناخت که ملوک اسلام سایه آفریدگارند، عز اسمه، که روی زمین بنور عدل ایشان جمال گیرد، و بهیبت و شکوه ایشان آبادانی جهان و تالف اهواء متعلق باشد، که بهیچ تاویل حلاوت عبادت را آن اثر نتواند بود که مهابت شمشیر را، و اگر این مصلحت بر این سیاقت رعایت نیافتی نظام کارها گسسته گشتی، و اختلاف کلمه از میان امت پیدا آمدی، و چنانکه در طباع مرکب است هر کسی به رای خویش در مهمات اسلام مداخلت کردی، و اصول شرعی و قوانین دینی مختل و مهمل گشتی، و عمربن الخطاب می‌گوید: مایزع السلطان اکثر مما یزع القرآن، و اقتباس این معنی از قرآن عظیم است: لانتم اشد رهبه فی صدورهم من الله ذلک بانهم قوم لایفقهون زیرا که نادان جز بعاجل عذاب از معاصی باز نباشد، و کمال عظمت و کبریای باری، جل جلاله، نشناسد.