انگشت شهادت
معنی کلمه انگشت شهادت در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه انگشت شهادت
دلم را سوی تیغش می کند عشق به انگشت شهادت رهنمایی
رایت فتح ز انگشت شهادت داریم گرچه در گرد نهان همچو سپاه آمدهایم
به گرد کعبه ی کوی تو گردد خضر همچون شمع به انگشت شهادت رهنمون، گم کرده راهان را
به وحدانیت مهر رسالت نمایان کرده انگشت شهادت
گفت: در این ساعت که انگشت شهادت بگشادی در سرم ندا کردند که احمد بهرام هفتاد سال در گبری بود. ایمان آورد تو هفتاد سال در مسلمانی گذاشته ای تا عاقبت چه خواهی آورد؟
عاشق از کشته شدن معتمد راز شود خاتم عشق در انگشت شهادت باشد
مقارن آن که نادر از شیراز حرکت نمود انگشت شهادت دست راست میرزا محمدهاشم را شقاقلوسی پدید آمد و اطبا به قطع انگشت وی امر کردند.
رسد بر اهل ایمان بیشتر آزار در دنیا گزندی نیست از دندان جز انگشت شهادت را
دخل آگاهی به یک سو نه که تحقیق غیور چشم خلقی را به انگشت شهادت کور کرد
پنجم: ناخن بازکردن سنت است تا شوخ در وی گرد نیاید، پس اگر گرد آید اندکی، طهارت باطل نشود، چه رسول (ص) آن شوخ بدید در ناخن گروهی و بفرمود تا ناخن باز کنند و قضای نماز نفرمود در خبر است که چون ناخن دراز شود نشستگاه شیطان بود و باید که ابتدا بدان انگشت کند که فاضلتر است و دست از پای فاضلتر و راست از چپ؛ و آن انگشت که اشارت شهادت به وی رسد فاضلتر است، ابتدا به وی کند، و آنگاه از جانب راست وی می شود تا به وی رسد و هر دو دست روی در روی چون خلقه تقدیر کند، پس از انگشت شهادت راست ابتدا کند و می شود تا به کهین راست، پس از کهین چپ ابتدا کند تا راست ختم کند.
هوای کشته گردیدن به تیغ آفتاب خود سراپای مرا چون شمع، انگشت شهادت کرد