معنی کلمه انگ در لغت نامه دهخدا
از سخن تأثیر، باز ازنقطه های انتخاب
بسته های خوش قماش پر ز انگ آورده ای.تأثیر ( از آنندراج ).|| زنبور. ( یادداشت مؤلف ). زنبور عسل . || شیره. عصاره. انج. انغ . انگبین ، در اصل انگ گبین بوده است. ( یادداشت مؤلف ). || ( اصطلاح عامیانه ) بدانگ ، بدعنق. بدخلق. ( فرهنگ فارسی معین ). || در تداول عوام ، راست. درست بی پیشی و پسی. مُک : سنگ برداشت انگ زد بتخم چشم او. سنگ آمد انگ خورد به بینی او. ریگ را انداختم انگ خورد نوک دماغش. انگ زد به گوشش. تیر انداخت انگ خورد میان پیشانی او. و این همان معنی است که عرب با کلمه حق تعبیر کند: سقط فی حق رأسه. ( یادداشت مؤلف ).