انهاء

معنی کلمه انهاء در لغت نامه دهخدا

انهاء. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ نَهْی یا نِهْی به معنی حوض بزرگ و آبگیر و مثل آن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجوع به نهی و انه شود.
انهاء. [ اِ ] ( ع مص ) رسانیدن چیزی را و پیغام و جز آن را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). خبر دادن. برسانیدن خبر را. ( تاج المصادر بیهقی ). خبر رسانیدن. || گذاشتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). ترک کردن. واگذاشتن. || درآمدن در حوض. ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || نیم پخته ماندن گوشت را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). پخته ناکردن گوشت. ( تاج المصادر بیهقی ). || محکم ناکردن کار را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || الیک انهی المثل [ بطور معلوم و مجهول ]؛ یعنی نظیر تو نایاب است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه انهاء در فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - آگاه کردن . ۲ - رسانیدن خبر.

معنی کلمه انهاء در ویکی واژه

آگاه کردن.
رسانیدن خبر.

جملاتی از کاربرد کلمه انهاء

و این همه بیانهاء عقلی و عیانهاء حسی که گفتیم و کردیم، مقدماتست مر رسیدن را بسخن ایشان که رهایش ابدی از عذاب جاویدی و سعادت بی نهایت با نعمت سرمدی‌اندر متابعت ایشان است.‌اندرین معنی آنست که گفتند: خدای تعالی مردم بر مثال خلقت عالم آفرید از بهر آنک تخم عالم جوهر مردم بود، و عالم بمثل درختیست که بار آن درخت مردم عاقلست. و غرض نشاننده تخم درخت و تعهد او مردرخت را آن باشد تا بار ازو حاصل آید نه آنک تا آن درخت موجود باشد.نه بینی که هر درختی که بار نیارد باغبان مر اروا برکند و بسوزد؟ و خبری از رسول ما صلی‌الله علیه (و آله) و سلم گفت که «هر درختی کز نشاندن ما نیست آتش بدو سزاوارترست» بدین خبر «کل شجرة لیست من غرسنا فالنار اولی بها.» این خبر مثل است بشهادت آفرینش. و عقلا دانند که بحکم این خبر درختانی که‌اندر باغ دین جاهلان کاشتند، رسول آن نشانده را بآتش بسوزد. و این اشارتی بلیغ است مر بلغا را، و این بیتها مراست بدان معنی.
و گفت: بزرگترین غفلتها آن غفلت است که از خدای غافل ماند و از فرمانهاء او و از معاملت او و گفت: بندهٔ است مقهور و علمی مقدور و در این میان هر دو نیست معذور.
و گروهی از فلاسفه گفته‌اند که مردم ابداعی یک جفت بیش بوده است و با بداع مقرند، و هر عاقلی بداند که چون این فرزند که مادر و پدر دارد و فرزند ندارد، آخر زایش است، آن جفت که اول مردم درین (عالم) باشند که فرزند (دارند) ومادرو پدر ندارند، بخلاف این فرزند باز پسین که مر اورا ست.پس مر آن جفت ا‌بداعی صورت ابداعی بوده است و ابداع از حال نگردد، بدین سبب صورتها همه همان است و مر آن جفت ابداعی را انبذقلس الحکیم «انسان کلی» گفتست باقی و ا‌بدی، و چو این اشخاص تولیدند هیئتها دیگر آمده است، و هم بدین سبب اشخاص مردم کمتر و بیشتر همی شود و نوع هرگز کم و بیش نشود. و دیگر حجت ها بر اختلاف هیئتها و سبب ایجاب آن از اختلاف مادتها و مکانها و زمانهاء کلی و جزوی پیش ازین گفته ایم، آنرا بتکرار نگوییم تا کتاب دراز نشود.
جواب این سؤال آنست که گوییم: نهاد دین بر مثال نهاد دنیاست، چنانک پیش از این بدو جای‌اندرین کتاب خبری را از رسول صلی‌الله علیه و آله وسلم که در آن مرین مثال (را) گفتست، ثابت کردیم. و مردم که مراورا هم نفس حسی است و هم نفس ناطقه بدو معیشت حاجتمندست: یکی جسمی که آن از زمینی که آفریده خدایست، بمعاونت افلاک و انجم حاصل آید.دیگر علمی که آن از قرآن که همی کلام خدایست بمعاونت امامان و حجتان حاصل آید که افلاک و کواکب دین ایشانند.و معیشت دنیاوی بمیان خلق آگاهی بیشتر باشد و گاهی کمتر بر حسب استحقاق خلق مر آن را، تا هنگامی فراخی و رخصت باشد، و گاهی تنگی و قحط باشد. و علت فراخی و رخصت بارانهاء بوقت باشد از آسمان که ببارد و زمین آن را قبول کند، تا اشخاص انسانی بدان بسیارو قوی شوند.و علت تنگی و قحط باز ایستادن بارانها باشد از آسمان بسبب بسیاری خلق بی حاصل مفسد تا بکمی معیشت بمرگ جسدی هلاک شوند، و فسادشان کمتر شود چو از مرگ متواتر بترسند، و آن آزمایش الهی باشد مر خلق را تا عقلا عبرت گیرند، چنانک همی گوید: قوله «ولنبلونکم بشیء من‌الخوف والجوع و نقص من‌الاموال و الانفس والثمرات، و بشر الصابرین.» همی گوید بیازمائیمتان بچیزی از بیم وگرسنگی و کمی از مالها و تنهاتان و میوهاتان، و مژده ده مر شکیبایان (را).»
و اما اگر بداند که چه خواهد پدید آمدن، ولیکن نداند که خلاف آنچ خواهد بودن چیست، مر آن را دفع نتواند کردن و آن بودنی بباشد برو ناچار، چنانک ما دانیم که گرماء سخت و سرماء صعب‌اندر عالم از جهت حرکات آسمان و تاثیر اجرام علوی پدید آید، و همی ببینیم که مردمان مر گرمای سخت را بشتافتن بخانها (زیر) زمین کنده و خشن خانها و خوردن طعامها و شرابها که حرارت طبیعی را از تراکیب مردم رفع کند؛ و مر سرمای سخت را بشتافتن بخانهاء گرم و استعانت بآتش و پوشیدن جامهاء خز و مویهاء نرم و خوردن طعامها و شرابها که حرارت طبیعی را نگاهدارد، دفع همی کنند از اجساد خویش، و همچنین علتها را که خواهد ا‌فتادن، چو بدا‌ند که چه خواهد افتادن بداروهایی که داند که ان بخلاف آن حادثه ا‌ست که خواهد بودن، دفع کنند.
«شیخ الاسلام گفت: که» شیخ ابوالحسین جهنم را پسری رسید، نه به چم یعنی مفسد و فاسق و پدر از وی برنج می‌بود روزی بمیان مسجد حرام فرا می‌شد یکی فرا شیخ سیروانی گفت: ای شیخ! نه بینی این پسر شیخ بوالحسین ایذ. آنک ازین پسر است بران پدر، یعنی از ملامت و آن رنج که آن پیر راست از وی، شیخ سیروانی گفت: که رنج از پیر است ور پسر نه از پسر بر پیر، که ار نه بزرگی پدر وی بودی، پسر وی کرا فرایاد ایذ از بزرگی پدر است، که پسر او فرا دید می‌آید، و در زبانهاء خلق افتاده، وانگشت نمای خلق گشته، و فرا زبان گرفته‌اند و ملامت.
و گوییم کز نبات آنچه اصل است چو گندم وجو و جز آن و درختان و نباتها (از آن حاصل آید) و اگر کسی گوید: «تخم از نبات و درخت بمنزلت خایه است از مرغ، و بمنزلت نطفه است از حیوان، از بهر آنک همچنانک خایه از مرغ همی آید تخم نیز از درخت همی آید، پس واجب آید که نخست درخت خرما بوده تاتخم ازو حاصل آمد» و نخست خوید بود تا گندم ازو حاصل آمد جواب ما مر اورا آنست که گوییم: این قیاس غلط است، بل دانه خرما بر درخت خرما مقدم است، و تخم گندم بر خوید مقدم است، و ابداعی تخم است نه نبات، و نبات از تخم بمنزلت خایه است از مرغ، و بمنزلت نطفه است از حیوان، بخلاف آنچ گفتی، و دلیل بر درستی این دعوی آنست که تخم نبات ناقص است، و نیاید کسی را گوید «نبات نیر تخم ناقص است»، از بهر آنک مردم را کاین خصومت مر او راست از نبات درخت (و) تخم (و) میوه بکارست (تا) بگیاه و چوب و شاخ و برگ، و تخمها جفتهاء ابداعیست، و زایش هر درختی از میان آن جفت نخست (است) که بهم فراز بستست.پس دانستیم که درخت خرما ازین ماده و نر زاده است، و تخم آن درختست بیکجا بسته. و آن بمثل مر هر نوعی را از انواع نبات بمنزلت آدم و حواست مر، مردم را و بمنزلت جفتی است اسب مر نوع اسب را (و) بمنزلت آسمان و زمین است مر موالیدرا، از بهر آنک هیچ موجودی نیست که آن جز از میان جفتی موجود حاصل شده است که برو مقدم است، چنانک نفس و عقل از جفت اولی است که بر جملگی موجودات مقدم است و عالم که آن آسمان و زمین دوم است از آن آسمان و زمین اولی زاده است چنانک پیش ازین گفته‌ایم: پس گوییم بیانهاء برهانی که نخست مرغ بوده است آنگاه خایه، و این خواستیم که بگوییم.
و گفته اند دعا کلید حاجت است و دندانهاء او لقمۀ حلال است.
قفل قدر بشکند تفحص حزمش کفش نهان خانهاء غث وسمین را
پس ظاهرکردیم ببرهانهاء کتابی که رسول بمنزلت مردی بود و همه خلق بمنزلت زنی بودند. و خداءتعالی مردی را بمنزلت دو زن نهاده است و هم‌اندر میراث که مردی را دو چندفرمود دادن که زنی را از میراث، و هم‌اندر دیت که دیت زنی نیم از دیت مردیست، از بهر آنک هرک‌اندر دین مر او را باطن و ظاهر شریعت است او مرد دین است، بدانچه مر او را دو نصیب است از دین؛ و هر که مر او را تنزیل (است) بی تاویل، اوزن دینست بدانچه از دین یک نصیب یافتست. پس ظاهر دخترست‌اندر زایش نفسانی و پشت سوی مادر دین داردکه او خداوند تاویل است و روی سوی او کند، از بهر اینست گفتند که دختر چو بزاید پشتش سوی روی مادر خویش باشد. و مؤمن باطن پسری است، روی سوی مادر دین دارد که او خداوند تاویل است، از بهر اینست که پسر چو بزاید رویش سوی مادر خویش باشد. لاجرم مر ظاهری را که دخترست و پشت سوی مادر علم دارد یک بهر دادند از مال و دین، و آن ظاهر شریعت و تنزیل کتاب است. و مؤمن را که پسر است و روی سوی مادر علم دارد، دو بهره داده‌اند از مال دینی، و آن ظاهر و باطن شریعتست و تنزیل و تأویل کتابست.