اندیشه کردن

معنی کلمه اندیشه کردن در لغت نامه دهخدا

اندیشه کردن. [ اَ ش َ / ش ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) فکر کردن. خیال کردن. ( ناظم الاطباء ). فکر. ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ). تفکر. ( ترجمان القرآن جرجانی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). افکار. ( تاج المصادر بیهقی ). تفکیر. ( ترجمان القرآن جرجانی ). تأمل کردن. ترویه. ( یادداشت مؤلف ). سگالیدن. اندیشیدن. اسگالیدن. ( یادداشت لغت نامه ) :
به لشکر چنین گفت کاین جنگ نو
بدریا که اندیشه کرده ست گو.فردوسی.پس اندیشه کرد اندر آن یکزمان
همان داشت بر نیک و بد بر گمان.فردوسی.چو بشنید ضحاک و اندیشه کرد
ز خون پدر شد دلش پر ز درد.فردوسی.سر تازیان شاه افسونگران
یکی چاره اندیشه کرد اندرآن.فردوسی.بسی کرد اندیشه در این سخن
بزد رای با مهتران کهن.فردوسی.مرا این سخن بود نادلپذیر
چو اندیشه کردم من از هر دری.منوچهری.مردی بدید بسرکوی سینک نشسته از دور سر بر زانو نهاده اندیشه کرد که آن مرد را غمی است. ( تاریخ سیستان ). نه چنان آمد برآن جمله که اندیشه می کردند که خصمان بنخست حمله بگریزند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 493 ). چون خداوند اندر آن اندیشه کرد و آن ملطفه بازخواست... ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 331 ). چون نیکو اندیشه کرده آید. ( تاریخ بیهقی ص 95 ). کس را نرسد که اندیشه کند که این چراست تا بگفتار رسد. ( تاریخ بیهقی ).
آنکه بنا کرد جهان زان چه خواست
گر به دل اندیشه کنی زین رواست.ناصرخسرو.از غم فردا هم امروزای پسر بی غم شود
هرکه در امروز روز اندیشه فردا کند.ناصرخسرو.رسول علیه السلام گفت : اندر آفرینش اندیشه کنید و اندر آفریدگار اندیشه مکنید. ( جامع الحکمتین ص 12 ). هرسه اندیشه گریختن کردند. ( قصص الانبیاء ص 199 ). اندیشه نقض عهد و خلاف وعد می کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 18 ).
هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگر
که من از دست تو فردا بروم جای دگر.سعدی.هرگزاندیشه نکردم که تو با من باشی
چون بدست آمدی ای لقمه از حوصله بیش.سعدی.سعدیا گر نکند یاد تو آن ماه مرنج
ما که باشیم که اندیشه ما نیزکنند.سعدی.

معنی کلمه اندیشه کردن در فرهنگ معین

( ~. کَ دَ ) (مص ل . ) بیمناک بودن ، نگران بودن .

معنی کلمه اندیشه کردن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) تفکر کردن تفکیر .

معنی کلمه اندیشه کردن در ویکی واژه

بیمناک بودن، نگران بودن.

جملاتی از کاربرد کلمه اندیشه کردن

باب بیست و نهم اندر اندیشه کردن از دشمن
اندیشه کردنی است سراپای او ولی برده خیال موی کمر از میان مرا
بباید دانست که هر چه شمار بر او افتد آن چیز زیادت و نقصان پذیرد، و هر چه بدین صفت باشد جسم باشد و فریشتگان جسم نیستند پس درست شد که شمار بر فریشتگان نیوفتد و اندر چیزهای جسمانی موجود است این شرط که شمرده را که چیزی برو بر افزایی افزون شود و اگر از او چیزی نقصان کنی اندکی پذیرد، چنانک شش شماریست از شمرده های جسمانی گرد آمده اندر دو و چهار که آن پنج و هفت است، از بهر آنک چون از شش یکی کم کنی پنج ماند و گر یکی بر شش افزایی هفت شود پس شش اندر حصار این دو شمار است که یکی ازو بیش است و یکی کم است و اما آن چیز که اندک شود بافزونی شمرد و بسیار شود بنقصان شمرده آن چیز اندر حصار شمار نیاید، از بهر آنک اندر روحانیات یکی را بجایگاه هزار بنهند و زیادت نگیرد و هزار را بجایگاه یکی بنهند و نقصان نپذیرد و مثال آن چنانست که گویند که ایزد تعالی با هر قطره باران یکی فریشته بفرستد که مرانرا فرود آرد آنجا که خواهد و گر خردمند اندرین فکر کند و حقیقت این را بداند بشناسد که یک چیز از روحانی بسیار شود بی آنک زیادت پذیرد، از بهر آنک فرود آمدن باران یک چیزست از جهت روحانی و آن غرض بیرون آوردن نبات است، یا آن یک چیز که بارانست بسیار شود اندر قطره، و بر اندازه هر قطره عجائب بسیار است تا بدان جای که ممکن باشد اندیشه کردن که عالم پر شود از زایش کزان قطره ها بحاصل آید بی آنک آن قوت اول که باران ازو بود هیچ بسیاری پذیرفت.
همه شب هر دو جام وصل خوردند ز دم سردی صبح اندیشه کردند
سپهدار ایران به زیبد رسید از اندیشه کردن دلش بردمید
چرا باید اندیشه کردن ز جنگ نه ما از کلوخیم و دشمن ز سنگ
ز بس اندیشه کردن گشت دلتنگ رخش بی رنگ و پیشانی پر آژنگ
همه شب پاسبانی پیشه کردند بسی شب را درین اندیشه کردند
که خواهیم امشبی اندیشه کردن که شاید بت پرستی پیشه کردن
آنگه شیخ روی بدیشان کرد و گفت معنی این بیت در قرآن کجاست؟ بزرگان بسیار اندیشه کردند، پس گفتند شیخ فرماید. شیخ گفت ما را می‌باید گفت؟ گفتند بلی. شیخ گفت خداوند می‌گوید اَم یَحْسِبُونَ اَنّا لانَسْمَعُ سِرَّهُم وَنَجویهُم بَلی وَرُسُلُنا لَدَیهِم یَکْتُبُونَ ایشان همه تعجب کردند از ادراک شیخ.