اندودن

معنی کلمه اندودن در لغت نامه دهخدا

اندودن. [ اَ دَ ] ( مص ) انداییدن. ( فرهنگ سروری ) ( فرهنگ خطی )( شرفنامه ) ( فرهنگ میرزا ابراهیم ). کاهگل و گلابه مالیدن. ( برهان قاطع ) ( هفت قلزم ) ( آنندراج ). گل مال کردن. ( فرهنگ رشیدی ). اندود کردن. کاهگل و گلاوه مالیدن. ( ناظم الاطباء ). پوشاندن چیزی بوسیله مالیدن ماده ای به روی آن چنانکه مالیدن کاهگل ببام و دیوار. ( فرهنگ فارسی معین ). مالیدن. ( یادداشت مؤلف ) :
پس بساروج بیندود همه بام و درش
جامه ای گرم بیفکند پلاسین زبرش.منوچهری.گفتم ای ماه تو را زلف ز مشک سیه است
غالیه خیره چه اندایی بر مشک سیاه.فرخی.ز خون رخ بغنجار بندود خور
ز گرد اندر آورد چادر بسر.( از فرهنگ اسدی نخجوانی ).و گرش نیست مایه برخیره
آسمان را بگل نینداید.ناصرخسرو ( دیوان ص 139 ).بروان تو گر سر گورت
جز بخون دو دیده اندایم.مسعودسعد.مثل او چنان بود که مردی از بن دیوار خاک برمیدارد و بام خانه می انداید. ( سندبادنامه ص 34 ).
در دل نهال عنبر و سوسن نشانده ام
کاندوده شد بعنبر تر برگ سوسنش.سوزنی.روی من کاهست خاکی کاش از خون گل شدی
تا بخون دل سر خاک وحید اندودمی.خاقانی.مه به اشک از خاک راه کهکشان
گل گرفت و خاک او اندود بس.خاقانی.عاقل آنگه رود بخانه نحل
که بگل چهره را بینداید.خاقانی.از اندودن مشک و ماورد و عود
بجودی شده موج طوفان جود.نظامی.نصیب دوزخ اگر طلق بر خود انداید
چنان درو جهد آتش که چوب نفت اندود.سعدی.نگارینا بهر تندی که میخواهی جوابم ده
که گر تلخ اتفاق افتد بشیرینی بیندایی.سعدی.از رعیت شهی که مایه ربود
بن دیوار کند و بام اندود.سعدی. || مطلا و ملمع کردن. ( برهان قاطع ) ( هفت قلزم ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).ملمع کردن. ( زمخشری ) ( فرهنگ سروری ) ( فرهنگ خطی ) ( فرهنگ میرزا ابراهیم ). طلی کردن. ( زمخشری ). تذهیب کردن. ( ناظم الاطباء ). آب دادن فلزات ( مانند مس و غیره ). ( فرهنگ فارسی معین ) :
اندوده رخش زمان بزرآب
آلوده سرش بگرد کافور.ناصرخسرو.

معنی کلمه اندودن در فرهنگ معین

(اَ دَ ) [ په . ] (مص م . ) ۱ - آلودن . ۲ - آب دادن فلزات . ۳ - شیره و روغن مالیدن .

معنی کلمه اندودن در فرهنگ عمید

پوشاندن چیزی با مالیدن چیز دیگر به روی آن، مثل کاهگل مالیدن به بام یا دیوار، آب زر یا آب نقره دادن به فلزات و شیره یا روغن مالیدن به چیزی، اندود کردن: چو خرما به شیرینی اندوده پوست / چو بازش کنی استخوانی در اوست (سعدی۱: ۳۸ ).

معنی کلمه اندودن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) (اندود انداید خواهد اندود بیندا (ی ) انداینده اندوده اندایش ). ۱ - پوشاندن چیزی بوسیل. مالیدن مادهای بروی آن چنانکه مالیدن کاهگل ببام و دیوار. ۲ - آب دادن فلزات (مانند مس و غیره )مطلا کردن. ۳- شیره و روغن مالیدن

معنی کلمه اندودن در ویکی واژه

آلودن.
آب دادن فلزات.
شیره و روغن مالیدن.

جملاتی از کاربرد کلمه اندودن

مس‌های زر اندودند ایشان تو مکن ترشی کز مس به چنین سرکه زنگار پدید آید
مانچه اندودن . . . س را بدوغ خواست ز من عاریه ایرایه . . . ر
طلبد عذر سیه رویی فردا واعظ چهره امروز بخون جگر اندودن ما
شاه را پای دل به گِلی فروشد که به بیل دهقان نبود و هم بدان گِل چشمه‌ی آفتاب می‌اندود و مهره‌ی عشق آن زهره‌عذار پنهان می‌باخت، مگر گوشه‌ی خاطرش بدان التفات نمود که چون به خانه روم، این دختر را در حباله‌ی خود آرم و با پدرش لایق این خدمت اکرام کنم. بامداد که معجر قیرگون شب به شیر شعاع روز براندودند، همان شبان از دشت باز آمد و از کثرت شیر گوسفندان حکایتی گفت که شنوندگان را انگشت حیرت در دندان بماند. پدر و دختر گفتند: مگر اختر سعد عنان عاطفت پادشاه سوی ما منعطف کرد و قضیّهٔ سوء العنایه منعکس گردانید و اگر نه شیر گوسفندان که دیروز از مجری عادت منقطع بود، امروز اعادت آنرا موجب چه باشد؟ این می‌گفت و از آن بی‌خبر که تقدیر منبع و مغار شیر در خانه‌ی او دارد و فردا به کدام شیربها شکرلب او را به شبستان شاه خواهند برد.
زوالی ره نیابد در کمال باطنی جویا به آب زر چو مه تا چند خواهی چهره اندودن
لَطوخ: به معنی اندودن چیزی است بر عضو که از طلاء غلیظ‌تر و از ضماد رقیق‌تر باشد.
لقمه‌ام را همه با خون جگر اندودند ظاهراً توشه هستی به زکاتم دادند
مسی را زر بر اندودن غرض چیست؟ زر اندر سیم‌تر زین می‌توان زیست
حق ظاهر و خلق در حجاب افزودن سرچشمهٔ خورشید به خاک اندودن
از اندودن مشک و ماورد و عود به جودی شده موج طوفان جود
که پیش من اصلاح شعری چنین بگل بیت معمور اندودن است