انبعاث
معنی کلمه انبعاث در فرهنگ معین
معنی کلمه انبعاث در فرهنگ عمید
۲. روان شدن.
۳. فرستاده شدن.
۴. شوق، میل.
معنی کلمه انبعاث در فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - بر انگیخته شدن. ۲ - روان شدن . ۳ - فرستاده شدن . جمع : انبعاثات .
معنی کلمه انبعاث در ویکی واژه
روان شدن.
فرستاده شدن،
انبعاثات.
جملاتی از کاربرد کلمه انبعاث
انبعاث فساد شیطانی احتلام نظام سلطانی
وچون این سخن روشن کردیم گوییم که قول حکماء دین و پیشدستان از خلق به تأیید الهی اندر کون عالم هیولانی و اثبات عالم روحانی آنست که گفتند که مبدع حق محض مر عقل را پدید آورد نه از چیزی، و تمام پدید آوردش به قوت و فعل. دلیل بر درستی این قول آنست که هرچیزی که بر چیزی دیگر باشد میان این چیز و آن پسین و میان آن چیز پیشین میانجی باشد که آن چیز بازپسین بدان میانجی از آن چیز پیشین پدید آید، آن وقت چون میانجی اندر میان آمد میان این دو چیز تفاوت افتد و باز پسین و از پیشین کمتر آید، و چون مبدع حق مر عقل تعالی را نه از چیزی ابداع کرد لازم آید به برهان عقلی که عقل به غایت کمال و هستی باشد بدو سبب: یکی بدین سبب که گفتیم که او را نه از چیزی ابداع کرد تا او کمتر از آن چیز بودی که بودش ازو یافت، دیگر بدان سبب که مبدع حق مرورا ابداع کرد بی هیچ میانجی. و گفتند که مبدع حق صورت همه موجودات از جسمانی و روحانی اندر گوهر عقل گرد آورد؛ و گفتند کز عقل گوهری دیگر به انبعاث پدید آورد بی زمانی حسی و وهمی. و فرق میان ابداع و انبعاث آنست که انبعاث مر چیزی را باشد که او نه اندر مکان و زمان باشد ولکن پدید آینده باشد از چیزی دیگر و ابداع چیزی را باشد که او نه اندر مکان و زمان باشد و لکن نه از چیزی پدید آمده باشد. پس آن مبدع که از چیزی نبود به غایت کمال آمد و این منبعث که چیزی بود او به درجه کمتر آمد، چنانک اندر حکم عقل لازم است. پس آن منبعث به فرمان مبدع حق نگاه کرد اندر فضیلت و شرف عقل اول و رغبت کرد به تمامی، که اندرو دید رغبتی ممکن نه ممتنع و ناممکن، از بهرآنک نفس کلی به قوت چون عقل کلی بود ازیراک وجودش ازو بود، و چیزی که به قوت چون او باشد و هم از آن چیز زیادت پذیرد ممکن باشد که به فائده گرفتن از چیز تمام روزی به تمامی او رسد و همچنو شود.
مثلا در کذب، چون اندیشه کند و داند که تمییز انسان از حیوانات به نطق است، و غرض از اظهار فضیلت نطق اعلام غیر بود از امری که بران واقف نبود، و کذب منافی این غرض است، پس کذب مبطل خاصیت نوع بود، و سبب آن انبعاث بود بر طلب مالی یا جاهی، و فی الجمله حرص بر چیزی از این قبیل؛ و از لواحقش ذهاب آبروی و افساد مهمات و اقدام بر نمیمت و سعایت و غمز و بهتان و اغرای ظلمه بود.
إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها ای نهض و قام اشقاها لعقر النّاقة و الانبعاث الاسراع فی الطّاعة للباعث، ای کذّبوا بالعذاب و کذّبوا صالحا لمّا انْبَعَثَ أَشْقاها و هو قدار بن سالف و کان رجلا اشقر ازرق قصیرا. و قیل: کانا رجلین قدار بن سالف و مصدع بن دهر.
چون ز حق یافت انبعاث این خواست فتنه عشق و عاشقی برخاست