انباشتی
معنی کلمه انباشتی در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه انباشتی
غبار تن که می شد توتیای چشم آگاهی چو خاک انباشتی غافل، به چشم اعتبار دل
گر بخاک پای او بودی فلک را دسترس چشمه خورشید را صد ره بخاک انباشتی
بجای اینهمه سیم زری که از دولت همی گرفتی و انباشتی بکیس و جراب
چو جوی مردمی و مهر ما را نراندی و بخاک انباشتی رو
گفت این سی خشت چون انباشتی گفت تو سی خشت چون بر داشتی
ظاهر آراستی به حسن عمل باطن انباشتی به زرق و حیل
گیتی را چون ارم انگاشتیم دشت به یاقوتتر انباشتیم
ز آن چه سیمین ذقن آبی بدین تشنه جگر تا نباید دادنت زودش بمشک انباشتی
به دنبالت نیارم تا نگاه حسرتی کردن دلم خون کردی و چشم ترم انباشتی رفتی
از آن جامه هر کاو شبی داشتی دَم عنبرش مغز انباشتی