امیر
معنی کلمه امیر در لغت نامه دهخدا

امیر

معنی کلمه امیر در لغت نامه دهخدا

امیر. [ اَ ] ( ع اِ ) میر . پادشاه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). فرمانروا. ( مهذب الاسماء ). کسی که فرمانروا بر قومی باشد. ( ازناظم الاطباء ) ( از فرهنگ فارسی معین ). راعی. ( منتهی الارب ). سلطان. خلیفه. این کلمه با الف و لام تعریف یابدون آن در روی سکه های عربی و اسلامی دیده می شود. اصلاً برای خلفا وضع شده است بخصوص وقتی که بالفاظ «المؤمنین » یا «المسلمین » اضافه شود. سپس برؤسای سپاه وحکام و ارباب سیاست اطلاق شده و الفاظی از قبیل «الاجل » و «الجلیل » و «السید» و المظفر» و «المؤید» بدان الحاق شده است. ( از نقودالعربیه ص 134 ) :
اندی که امیر ما بازآمد پیروز
مرگ ازپس دیدنْش روا باشد و شاید.رودکی.بسا که مست در این خانه بوده ام شادان
چنانکه جاه من افزون بد از امیرو بیوک.رودکی.آن کس که بر امیر در مرگ باز کرد
بر خویشتن دگر نتواند فراز کرد.ابوشکور.به ابر رحمت ماند همیشه کف امیر
چگونه ابر، کجا توتکیش باران است.عماره.گو ای گزیده ملک هفت آسمان
ای خسرو بزرگ و امیر بزرگوار.منوچهری.چون بمیان سرای برسید حاجیان دیگر پذیره آمدند و او را پیش امیر بردند. ( از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 151 ). امیرفرمود تا کمر شکاری آوردند. ( تاریخ بیهقی ص 139 ). یک روز چنان اتفاق افتاد که امیر مثال داده بود... ( تاریخ بیهقی ص 141 ). امیر خداوند پادشاهست هرچه فرمودنیست بفرماید. ( تاریخ بیهقی ص 178 ) .
گر خطیر آن بُوَدی کش دل و بازوی قویست
شیر بایستی بر خلق جهان جمله امیر.
ناصرخسرو ( دیوان چ مینوی - محقق ص 218 ).
خلل از ملک چون شود زایل
جز برای وزیر و تیغامیر؟ناصرخسرو ( ایضاً ص 198 ).دستم رسید بر مه ازیرا که هیچ وقت
بی من قدح بدست نگیرد همی امیر.ناصرخسرو ( ایضاً ص 102 ).ای پسر پیش جهل اسیری تو
تا نگردد سخن بپیشت امیر.ناصرخسرو ( ایضاً ص 198 ).اگرچه بر دل مردم خرد امیر شده ست
ضمیر روشن تو بر خرد شده ست امیر.امیر معزی ( دیوان چ اقبال ص 397 ).میرمیرت بر زبان بینند پس در وقت ورد
یا مخوان فوّضت امری یا مگو کس را امیر.سنایی ( دیوان چ امیرکبیر ص 164 ).

معنی کلمه امیر در فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) فرمانده ، فرمانروا.

معنی کلمه امیر در فرهنگ عمید

۱. فرمانده.
۲. فرمانروا.
۳. (نظامی ) صاحب منصب ارتشی دارای درجات بالاتر از سرهنگ.
۴. [قدیمی] لقب شاهزادگان و بزرگان.

معنی کلمه امیر در فرهنگ فارسی

فرمانده، فرمانروا، میر هم میگویند، امرائ جمع
(صفت اسم ) ۱ - کسی که فرمانروا بر قومی باشد پادشاه . ۲ - درجه ای پایین تر از پادشاه . ۳ - حاکم . ۴ - فرمانده سپاه سردار سپهسالار . جمع : امرائ .
ابن احمر الیشکری عبدالرحمن بن سمره او را در سیستان جانشین خود کرد .

معنی کلمه امیر در فرهنگ اسم ها

اسم: امیر (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: amir) (فارسی: امير) (انگلیسی: amir)
معنی: فرمانروا، پادشاه، سردار، حاکم، درجه ای پایین تر از پادشاه، فرمانده ی سپاه، سپهسالار، به صورت پیشوند در ابتدای بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند امیربانو، امیر پویا، و امیرحسین

معنی کلمه امیر در دانشنامه عمومی

امیر (گدابیگ). امیر ( به لاتین: Əmir ) یک منطقه مسکونی در جمهوری آذربایجان است که در شهرستان گدابیگ واقع شده است. امیر ۱۸۳ نفر جمعیت دارد.
امیر (مراغه). امیر یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان قره ناز بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع شده است.
معنی کلمه امیر در فرهنگ معین

معنی کلمه امیر در دانشنامه آزاد فارسی

عنوان عامی برای پاره ای از صاحب منصبان عالی رتبه کشوری و لشکری. امیر به معنای فرمانده و فرمانروا یا حاکم از ریشۀ «اَمْر» عربی به معنای «فرمان دادن» بوده است. اَمْر عربی با «اَمَر» عِبری به معنای «گفتن و فرمودن » مطابقت دارد. امیر، گاه معادل است با بیگ ، آقا، سالار، زعیم ، والی ، رئیس ، حاکم ، ملک و عامل . کاربرد این واژه به اعراب پیش از اسلام برمی گردد و در اشعار جاهلی به چشم می خورد. در دوران پیغمبر (ص ) این عنوان بر کسانی اطلاق می شد که از جانب آن حضرت به فرماندهی جنگ یا حکمرانی ولایت یا امارت حاجیان منصوب می شدند و در واقع نایب پیغمبر (ص ) بودند. این واژه در قرآن نیامده است ولی در احادیث بسیار دیده می شود. برخی ، عبدالله بن جَحْش (پسرعمۀ پیغمبر (ص ) و فرمانده یکی از سریه ها) را نخستین کسی می دانند که در اسلام «امیر» خوانده شد. بسیاری از پژوهشگران ، امیر صدر اسلام را با «عامل » مترادف دانسته اند، اما شواهد موجود نشان می دهد که پیغمبر (ص ) عاملان را برای گردآوری خراج ، و امیران را به عنوان فرماندهان سپاه همراه آنان گسیل می کرد .

معنی کلمه امیر در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] امیر بمعنای آمر، پادشاه، فرمانروا، خلیفه و... می باشد.
امیر (جمع آن امَرا) در لغت به معانی زیر آمده است: آمر، پادشاه، فرمانروا، خلیفه،رئیس، بزرگ قوم، کسی که ازطرف پادشاه حکومت ولایتی یا شهری را به عهده دارد و ... به کار رفته است.
معنای اصطلاحی امیر
امیر در اصطلاح به معنای بالاترین درجه نظامی، امّا پایین تر از فرمانروای کل، سپهسالار، سردار، فرمانده سپاه و... استعمال شده است.
استعمال واژه امیر در روایات
«واژه امیر» و مشتقات آن در بسیاری از روایات اسلامی به کار برده شده است.
← در کلام امام صادق
...
[ویکی فقه] امیر (اصطلاحات نظامی). امیر بمعنای آمر، پادشاه، فرمانروا، خلیفه و... می باشد.
امیر (جمع آن امَرا) در لغت به معانی زیر آمده است: آمر، پادشاه، فرمانروا، خلیفه،رئیس، بزرگ قوم، کسی که ازطرف پادشاه حکومت ولایتی یا شهری را به عهده دارد و ... به کار رفته است.
تاج العروس، زبیدی، ج۳، ص۱۸.
امیر در اصطلاح به معنای بالاترین درجه نظامی، امّا پایین تر از فرمانروای کل، سپهسالار، سردار، فرمانده سپاه و... استعمال شده است.
استعمال واژه امیر در روایات
«واژه امیر» و مشتقات آن در بسیاری از روایات اسلامی به کار برده شده است.
وسائل الشیعه، ج۸، ص۴۷.
...

معنی کلمه امیر در ویکی واژه

‹میر›
‹میر›
فرمانده.
فرمانروا.
(نظامی) صاحب منصب ارتشی دارای درجات بالاتر از سرهنگ.
[قدیمی] لقب شاهزادگان و بزرگان.
فرمانده.
فرمانروا.
(نظامی) صاحب منصب ارتشی دارای درجات بالاتر از سرهنگ.
[قدیمی] لقب شاهزادگان و بزرگان.

جملاتی از کاربرد کلمه امیر

تا سخت زود من چو فلان مر تو را در مجلس امیر خراسان کنم»
ای امیر مظفر منصور ای چو خورشید در جهان مبثبهور
مقبره حاج الله یارخان امیر علاءالدین مربوط به دوره قاجار است و در شهرستان بیجار، روستای خسروآباد گروس واقع شده و این اثر در تاریخ ۵ آذر ۱۳۸۰ با شمارهٔ ثبت ۴۴۸۰ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
در فصل ۹۹–۹۸ قرارداد خود را با تیم سپاهان تمدید کرد و مجدداً به عنوان دستیار امیر قلعه نویی با این تیم همکاری می‌کند.
آ، ب، ث… منهتن فیلمی به کارگردانی و تهیه‌کنندگی امیر نادری است که آن را در سال ۱۹۹۷ در ایالات متحدهٔ آمریکا ساخته‌است.
امیر رفت و بقای تو باد و من غمگین که ریخت جام بلور آن می چو بی جاده
بمعمار میکن حوالت مرا امیری بملک خرابی فرست
یا امیر از دست اینان چون کنم خود قبای صبر را بیرون کنم
پس از سقوط قوام و روی کار آمدن علی سهیلی در تاریخ ۲۸ بهمن ۱۳۲۱، پست وزارت جنگ دوباره به امیراحمدی واگذار شد و در تمام مدت نخست‌وزیری سهیلی در این سمت باقی ماند. امیراحمدی در کابینه‌های کوتاه مدت ساعد، بیات، صدر و حکیمی سمتی نداشت و فقط مسئولیت بازرسی نواحی ارتش به عهده وی بود.
پیش او در وقت و ساعت هر امیر جان بدادی گر بدو گفتی بمیر
بلند اختر شهنشاهی که بر تخت شهنشاهی امیرالمؤمنین را همچو جد خویش برهان شد
المعامیر (به عربی: معامیر) یک منطقهٔ مسکونی در بحرین است.
پس رسان ما را به روضه شاه دین خواجه قنبر امیر المؤمنین
ابراهیم بن حمدان تغلبی (؟-۹۲۰م) از امیران روزگار مقتدر عباسی بود. او را بر دیار ربیعه ولایت داد اما چندان دوام نیاورد و درگذشت. او را دلاور و خوش‌سیرت وصف کرده‌اند.
بگفتا به نزد یزید شریر که باشد توقع مرا از امیر
از باشگاه‌هایی که در آن بازی کرده‌است می‌توان به باشگاه فوتبال زسکا پامیر اشاره کرد.
و امیر نصر بعد از شنیدن این قصیده جانب بخارا حرکت نمود.
۳. سید هادی کیا پسر امیرکیا، تنکابن، بیه‌پیش ۷۹۱ – ۷۹۷
تو مسلح من برهنه ای امیر کی روا باشد نبرد و داروگیر
امیرالمؤمنین در پاسخ به شخصی که آیا سیر حکت ما به سوی شام برای جنگ با معاویه به قضا و تقدیر خداوند بود؟، فرمود:مبادا چنین گمان کرده باشی که قضایی لازم و قدری محتوم بوده‌است، خداوند اجرتان را در هر رفت و بازگشتی بزرگ داشته، ولی در هیچ حالتی مجبور یا ناچار نبوده‌اید. اگر چنین باشد ثواب و عقاب باطل می‌شود، وعدهٔ پاداش و کیفر ساقط می‌گردد، همانا خدای سبحان امر به طاعت و عبودیت نموده و به مردم اختیار داده که به خواست خود اوامر او را پیروی کنند.