امرد

معنی کلمه امرد در لغت نامه دهخدا

امرد. [ اَ رَ ] ( ع ص ) ساده زنخ. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ). بی ریش. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ) ( غیاث اللغات ) ( فرهنگ فارسی معین ). جوانی که شاربش دمیده ولی ریش نیاورده باشد. ( از اقرب الموارد ). جوان بی ریش و ساده زنخ. ( آنندراج ). بیموی. ساده روی. ساده. ( فرهنگ فارسی معین ). پروند و چره یعنی پسر ساده زنخ که هنوز ریش برنیاورده باشد. ( ناظم الاطباء ) :
امردی و کوسه ای در انجمن
آمدند و مجمعی بد در وطن.مولوی ( مثنوی ). || جوان. ( فرهنگ فارسی معین ). مقابل پیر :
برنا دیدم که پیر گردد هرگز
پیر ندیدم که تازه گردد و امرد.منوچهری. || پسر بدکار. مفعول. ( فرهنگ فارسی معین ) : نقل است که روزی در گرمابه آمد غلامی امرد درآمد گفت بیرون کنید او راکه با هر زنی یک دیو است و با هر امردی ده دیو است که او را می آرایند در چشمهای مردمان. ( تذکرةالاولیاء عطار ).
بعد از آن اندر شب عشرت بفن
امردی را بست حنّا همچو زن.مولوی ( مثنوی ).امردی تندخوی بود و درشت
سخن از تازیانه گفتی و مشت.سعدی ( هزلیات ).امرد آنگه که خوبروی بود
تلخ گفتار و تندخوی بود.( گلستان ).|| کودک خوب صورت. ( آنندراج ). || اسب امرد؛ اسبی که گرداگرد سم آن موی نباشد. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || اسبی که در تنه ( زهار و میان ناف ) آن موی نباشد. ( از اقرب الموارد ). || غصن امرد؛شاخ بی برگ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). درخت بی برگ. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ). ج ، مُرد. ( از اقرب الموارد ) ( فرهنگ فارسی معین ). امارد. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ).
امرد. [ ؟ ] ( اِخ ) بنا بروایت استرابون از طوایف قدیم ایرانی است که در ناحیه شمالی ماد ( آذربایجان ) سکونت داشته اند. ( از کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 162 و 163 ).

معنی کلمه امرد در فرهنگ معین

(اَ رَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - بی ریش ، پسر.۲ - پسر بدکار، مفعول .

معنی کلمه امرد در فرهنگ عمید

جوانی که هنوز صورتش مو درنیاورده باشد، ساده زنخ، بی ریش.

معنی کلمه امرد در فرهنگ فارسی

جوانی که هنوزصورتش موی درنیاورده، ساده زنخ، بی ریش
( صفت ) ۱ - بیموی ساده روی ساده بیریش . ۲ - جوان . ۳ - پسر بدکار مفعول . جمع : امارد مرد .
بنابر روایت استرابون از طوایف قدیم ایرانی است که در ناحیه شمالی ماد سکونت داشته اند .

معنی کلمه امرد در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اَمرَد نوجوانی که هنوز ریش در نیاورده است و از آن به مناسبت در بابهایی مانند نکاح، غصب و باب عتق سخن رفته است.
منظور از امرد کسی است که هنوز مو بر تن او نروییده است.
نگاه کردن به امرد
در جواز نگاه کردن مرد به مرد، تفاوتی میان اَمرد و غیر او نیست؛ امّا اگر خوف فروافتادن در گناه دارد نگاه کردن حرام است.
غصب برده امرد
اگر کسی برده اَمردی را غصب کند و رشد موی صورتش از قیمت او بکاهد، ضامن کاهش قیمت او است.
افضل در آزاد کردن برده
...

معنی کلمه امرد در ویکی واژه

بی ریش
پسر بدکار، مفعول.

جملاتی از کاربرد کلمه امرد

از نیم پشه کژدمی، انگیختی چون رستمی تا بر سر نامردمی می‌زد سنان سبحانه
شهر امریتسار از شهرهای بزرگ ایالت پنجاب در هند است. گورو رام داس بنا به وصیت گورو امرداس در سال ۱۵۷۴ میلادی اقدام به شروع بنای این شهر کرد. او زمین این شهر را به ۷۰۰ روپیه از مالک روستای تونگ خرید. رام داس، مراسم مذهبی سیک‌ها را نخستین بار در این شهر برگزار کرد.
در آن دوره‌ای که گفتم آقای جهرمی که اکنون وزیر کار است معاون آقای جنتی بود و این تیم را اداره می‌کرد. یکی از معاونینش هم آقای احمدی‌نژاد بود که به دستور ایشان به آذربایجان غربی رفت و در انتخابات خوی و ارومیه دست برد. یکی دیگر از معاونینش آقای محمدزاده بود که در انتخابات دوم خرداد استاندار لرستان بود. در شهرهای آن استان ۱۸۰ درصد واجدین در انتخابات شرکت کردند و ۱۳۰ درصد به رقیب آقای خاتمی رای دادند. هنگامی که به او گفتند چرا این این خیانت و نامردی را کردی گفت: بقیه استانداران نامردی کردند. چرا که آن‌ها هم قرار بود همین کار را بکنند. ایشان الان استاندار خراسان شده‌اند. مشاور این تیم آقای کردان بود. یعنی آنچه همه خوبان دارند این آدم یکجا دارد. همه جور فساد سیاسی و اداری و مالی.
هر نفس چون شاهدان با آرزوی خفته است عرض ما را داد بر باد این دل نامرد ما
آریامرد تنها ثمره این ازدواج بود و برادر کوچکتر خشایارشا بود. ازدواج مادر وی پارمیس برای رسمیت بخشیدن به حکومت داریوش بزرگ بود و به گفته برخی منابع او آخرین فرزند متولد شده از داریوش می‌باشد.
فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان معلوم می‌شود به تو نامرد و مرد کیست
گر جهان باشد سراسر پر ز نعمت،مرد را نعمت ممنون نگردیدن ز نامردان، بس است
نامرد چون پرستش درگاه او گزید زآن خسرو جوان جوانمرد مرد شد
ابوحنا، روستایی از توابع بخش علامرودشت شهرستان لامرد در استان فارس ایران است.
جدا از اهواز، آبادان، خرمشهر، سوسنگرد آغاجاری و شوشتر، بازی اش تی تی در «اشکنان» (از شهرهای قدیمی که زیر مجموعه شهرستان لامرد در استان فارس)، از قدیم مرسوم بوده و هنوز طرفداران بسیار دارد.
به خوردن دل خود از نصیب قانع شو که آب و نان جهان مرد را کند نامرد
نامرد به قیمتش بیفزود من نیز قبول کردم از جود
خوردن آن گندم نامردمش کرده برهنه چو دلِ گندمش
هم نبردی هست او را گر شود نامرد مرد او نهنگ بحر جنگ و لشکر کفار فار
او در سامردیل، نیوجرسی به دنیا آمده‌است.
در سال ۱۳۱۴ اسماعیل مرآت پس از بازگشت به ایران، رئیس ادارهٔ تعلیمات عالیهٔ وزارت معارف شد و در آبان همان سال به عضویت شورای عالی معارف انتخاب گردید. مقارن این احوال، مرآت به سببی از خدمت معارف کناره گرفت و در وزارت مالیه به کار پرداخت. در آبان ۱۳۱۶ که تقسیمات کشوری جدید در ایران شکل گرفت، استاندار کرمان شد که استان‌های هرمزگان و سیستان و بلوچستان کنونی را نیز در بر می‌گرفت. مرآت نه ماه در کرمان بود تا اینکه در ۲۲ امرداد ۱۳۱۷ پس از استعفای علی‌اصغر حکمت از وزارت معارف، به کفالت (سرپرستی) این وزارت‌خانه انتخاب شد.
شماری از کشاورزان در شهرستان لامرد در اعتراض به "قیمت پایین گندم و عدم پرداخت مبلغ خرید گندم توسط دولت مقابل فرمانداری این شهرستان تجمع اعتراضی برپا کردند.
سنگ نمک بود محک اهل روزگار نامرد و مرد را به همین می توان شناخت
آب بند سدا مربوط به دوران‌های تاریخی پس از اسلام است و در شهرستان لامرد، بخش علامرودشت، روستای خشتی واقع شده و این اثر در تاریخ ۱۰ دی ۱۳۸۱ با شمارهٔ ثبت ۶۷۹۲ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
محمدولی خان سپهدار که پس از مستوفی‌الممالک نخست‌وزیر شده بود، با ترمیم کابینه‌اش حکیم‌المملک را در ۲۶ تیر ۱۲۹۰ به عنوان وزیر علوم و اوقاف و فواید عامه به مجلس معرفی کرد، اما چند روز بعد کابینه اش کنار رفت و صمصام‌السلطنه به جایش نشست و در دوم امرداد حکیم الملک را به عنوان وزیر مالیه به مجلس معرفی کرد. در ترمیم کابینه در پنجم آذر حکیم الملک کنار گذاشته شد.