امجاد

معنی کلمه امجاد در لغت نامه دهخدا

امجاد. [ اِ ] ( ع مص ) بزرگ داشتن و ببزرگی ستودن. || بسیار بخشیدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). || به سیری وفراخی رسیدن شتران. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).سیر خورانیدن شتران را یا پر شکم چرانیدن یا نیم شکم علف دادن یا از گیاه تر قریب به سیری رسیدن. || به چراگاه بسیار گیاه در افتادن. || فرزند ماجد آوردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
امجاد. [ اَ ] ( ع ص ،اِ ) ج ِ ماجد و مجید. ( از ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). بزرگان. ( از غیاث اللغات ) ( آنندراج ). بزرگواران. ( فرهنگ فارسی معین ). ج ِ مجد. ( اقرب الموارد ).

معنی کلمه امجاد در فرهنگ معین

(اَ ) [ ع . ] (ص . ) جِ ماجد، مجید، بزرگواران .
(اِ ) (مص م . ) ۱ - بزرگ داشتن ، به بزرگی ستودن . ۲ - بسیار بخشیدن .

معنی کلمه امجاد در فرهنگ عمید

۱. [جمعِ ماجد] = ماجد
۲. [جمعِ مَجید] = مجید

معنی کلمه امجاد در فرهنگ فارسی

بزرگواران، جمع ماجد و مجید و مجد
( مصدر ) ۱ - بزرگ داشتن ببزرگی ستودن ۲ - بسیار بخشیدن .

معنی کلمه امجاد در ویکی واژه

جِ ماجد، مجید؛ بزرگواران.
بزرگ داشتن، به بزرگی ستودن.
بسیار بخشیدن.

جملاتی از کاربرد کلمه امجاد

قوت اطفال و کسب رزق حلال امر فرمود سید امجاد
بی‌طمع باش اگر همی خواهی تا نیفتی ز پایهٔ امجاد
چون جناب قدوه الامجاد فخرالذاکرین شد به باغ خلد نزد آل یاسین همنشین
برادر عزیز را سعادت ابدی مساعد باد و برضا و لقانا رسید،از دنیا مرواد، بالنبی وآله الامجاد روزی چندست که سلطان معشوق حقیقی از افق دل ربانی بر عاشقان کرشمهای عجب می کند،گاهی بغمزه تشریف میدهد وگاهی بغم تهدید و من می گویم،بیت :
بزرگوار خدایا ببخش (صامت) را به حق جاه نبی و آله الامجاد
اسم شریفش آقامیرمؤمن. مولدش قریهٔ ایزدخواست مِنْتوابع فارس. اجداد امجادش همه سادات عظام و علمای کرام بوده و والد ماجدش جناب مقدس القاب مغفور آقا سید ابوالقاسم را سه فرزند ارجمند بل سه گوهر بی مانند است. یکی جناب فضیلت مآب سید عالم آقا سید محمد برادر مهتر جناب آقامیرمؤمن است که در شیراز توطن دارد و مخلصان خدمت ایشان را غنیمت می‌شمارند. در حسن خلق و سلامت نفس و لطافت طبع مسلم است و حسب الاستدعای جمعی در یکی از مساجد امامت می‌فرماید و دیگری جناب سید میرزا برادر کهتر ایشان است که در قریهٔ مذکور ساکن و گاهی به عزم ملاقات به شیراز آمده، پس از چندی توقف مراجعت می‌نماید. غرض، جناب میر صافی ضمیر در شیراز تحصیل علوم فرموده و مدتها بدان مشغول بود تااز کمالات صوری مستغنی گردید. اینک به کمالات معنوی راغب و تکمیل نفس را طالب است. بیشتر اوقات به معاشرت و مصاحبت احبای صدیق و اخلّای شفیق خرسند و از مشرب محبت و ذوق بهره مند است. ابنای زمان در تعظیم و تکریمش می‌کوشند وملک زادگان به وفق و رفق با وی می‌جوشند. غرض، فقیر به خدمتش اخلاص تمام و او را با من الطاف مالاکلام است. بیشتر ایام با یکدیگریم و از حالات هم باخبریم گاهی شعر می‌فرماید از آن جمله است:
بود جناب معلای او مطاف انام به مصطفای معلا و عترت امجاد
مهلاً بنی الامجاد ان نقص العدی منکم خظوظاً لا یطول مقامها
تو و اولاد امجاد کرام توست هاتف را امام و پیشوا و مقتدا و شافع و مولا
در پناهش پناه عالم باد بالنبی و آله الامجاد