امتحان کردن

معنی کلمه امتحان کردن در لغت نامه دهخدا

امتحان کردن. [ اِ ت ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آزمودن. آزمایش کردن.

معنی کلمه امتحان کردن در فرهنگ فارسی

آزمودن آزمایش

معنی کلمه امتحان کردن در ویکی واژه

provare

جملاتی از کاربرد کلمه امتحان کردن

چو تیغ قهر کشیدند در ازل آجال نخست بر سر خصم تو امتحان کردند
رنج گوید که گنج آوردم رنج را باید امتحان کردن
حقّ تعالی فرمود اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا النَّبِیُ یعنی که سلام بر تو و بر هر که جنس توست، و اگر غرض حق‌تعالی این نبودی مصطفی مخالفت نکردی و نفرمودی که عَلَیْنَا وَعَلی عِبَادَاللّهِ الصَّالِحِیْنَ زیرا که چون سلام مخصوص بودی بر او، او اضافت به بندگان صالح نکردی یعنی آن سلام که تو بر من دادی بر من و بندگان صالح که جنس من‌اند. چنانک مصطفی فرمود در وقت وضو که «نماز درست نیست الّا به این وضو» مقصود آن نباشد معیّن و الّا بایستی که نماز هیچ کس درست نبودی چون شرط صحّت صَلاة وضوی مصطفی بودی بس، الّا غرض آنست که هرکه جنس این وضو نکند نمازش درست نباشد چنانک گویند که «این طبق گلنارست» چه معنی؟ یعنی که گلنار همین است بس؟ نی بلک این جنس گلنارست. روستاییی به شهر آمد و مهمان شهریی شد، شهری او را حلوا آورد و روستایی به اشتها بخورد آن را گفت: «ای شهری! من شب و روز به گزر خوردن آموخته بودم این ساعت طعم حلوا چشیدم؛ لذّت گزر از چشمم افتاد اکنون هر باری حلوا نخواهم یافتن، و آنچ داشتم بر دلم سرد شد چه چاره کنم؟» چون روستایی حلوا چشید بعد از این میل شهر کند زیرا شهری دلش را بُرد. ناچار در پی دل بیاید. بعضی باشد که سلام دهند و از سلام ایشان بوی دود آید و بعضی باشند که سلام دهند و از سلام ایشان بوی مشک آید این کسی دریابد که او را مشامی باشد، یار را می‌باید امتحان کردن تا آخر پشیمانی نباشد سنّت حقّ این است اِبْدَأْ بِنَفْسِکَ نفس نیز اگر دعوی بندگی کند بی امتحان ازو قبول مکن در وضو آب را در بینی می‌برند بعد از آن می‌چشند به مجرد دیدن قناعت نمی‌کنند یعنی شاید صورت آب برجا باشد و طعم و بویش متغیّر باشد این امتحانست جهت صحّت آبی آنگه بعد از امتحان به رو می‌برند. هرچ تو در دل پنهان داری از نیک و بد حق تعالی آن را بر ظاهر تو پیدا گرداند هرچه بیخ درخت پنهان می‌خورد اثر آن در شاخ و برگ ظاهر می‌شود سِیْمَاهُمْ فِیْ وُجُوْهِهِمْ وقوله تعالی سَنَسِمُهُ عَلَی الْخُرْطُوْمِ اگر هر کسی بر ضمیر تو مطلّع نشود، رنگ روی خود را چه خواهی کردن؟
و جنید هفت ساله بود که سری او را به حج برد و در مسجد حرام مسئله شکر می‌رفت در میان چهارصد پیر چهارصد قول بگفتند در شرح بیان شکر هر کسی قولی سری با جنید گفت: تونیز چیزی گوی گفت: شکر آنست که نعمتی که خدای ترا داده باشد بدان نعمت دروی عاصی نشوی و نعمت او را سرمایه معصیت نسازی چون جنید این بگفت: هر چهارصد پیر گفتند احسنت یاقره عین الصدقین و همه اتفاق کردند که بهتر از این نتوان گفت: تا سری گفت: یا غلام زود باشد که حظ تو از خدای زبان تو بود جنید گفت: من بدین می‌گریستم که سری گفت: بس سری گفت: این از کجا آوردی گفتم از مجالست تو پس به بغداد آمد وآبگینه فروشی کردی هر روز بدکان شدی و پردهٔ فروگذاشتی و چهارصد رکعت نماز کردی مدتی برآمد و دکان رها کرد و خانه بود در دهلیز خانه سری در آنجا نشست و به پاسبانی دل مشغول شد و سجاده در عین مراقبت باز کشید تا هیچ چیز دون حق بر خاطر او گذر نکرد و چهل سال همچنین بنشست چنانکه سی سال نماز خفتن بگذاردی و بر پای بایستادی و تا صبح الله الله می‌گفتی وهم بدان وضو نماز صبح بگزاردی گفت: چون چهل سال برآمد مرا گمان افتاد که به مقصود رسیدم در ساعت هاتفی را آواز داد که یا جنید گاه آن آمد که زنار گوشه تو بتو نمایم چون این بشنیدم گفتم خداوندا جنید را چه گناه ندا آمد که گناهی بیش از این می‌خواهی که تو هستی جنید آه کرد و سر درکشید و گفت: من لم یکن للوصال اهلافکل احسانه ذنوب پس جنید در آن خانه بنشست وهمه شب الله الله می‌گفت. زبان در کار او دراز کردند و حکایت او با خلیفه گفتند خلیفه گفت: او را بی‌حجتی منع نتوان کرد گفتند خلق بسخن او در فتنه می‌افتند خلیفه کنیزکی داشت بسه هزار دینار خریده و به جمال او کس نبود و خلیفه عاشق او بود بفرمود تا اورا به لباس فاخر و جواهر نفیس بیاراستند و او راگفتند به فلان جای پیش جنید رو و روی بگشای و خود را وجواهر و جامه بروی عرضه کن وبگوی که من مال بسیار دارم و دلم از کار جهان گرفته است آمده‌ام تا مرا بخواهی تا در صحبت توروی در طاعت آرم که دلم بر هیچکس قرار نمی‌گیرد الا بتو و خود را بروی عرضه کن و حجاب بردار و در این باب جدی بلیغ نمای پس خادم با وی روان کردند کنیزک با خادم پیش شیخ آمد و آنچه تقریر کرده بودند باضعاف آن به جای آورد جنید را بی‌اختیار چشم بر وی افتاد و خاموش شد و هیچ جواب نداد و کنیزک آن حکایت مکرر می‌کرد جنید سر در پیش افکند پس سر برآورد وگفت: آه و در کنیزک دمید در حال بیفتاد و بمرد خادم برفت و با خلیفه بگفت: که حال چنین بود خلیفه را آتش در جان افتاد و پشیمان شد و گفت: هر که با مردان آن کند که نباید کرد آن بیند که نباید دید برخاست و پیش جنید رفت و گفت: چنین کس را پیش خود نتواند خواند پس جنید را گفت: ای شیخ آخردلت بار داد که چنان صورتی را بسوختی جنید گفت: ای امیرالمؤمنین ترا شفقت بر مومنان چنین است که خواستی تا ریاضت و بی‌خوابی و جان کندن چهل ساله مرا به باد بردهی من خود در میانه کنم مکن تا نکنند بعد از آن کار جنید بالا گرفت و آوازه او به همه عالم رسید و درهرچه او را امتحان کردند هزار چندان بود و در سخن آمد.
عبید را دل سنگینش امتحان کردند عیار دوستیش بر محک ز حد بگذشت
آسان‌ترین و ناکارآمدترین راه برای آن‌که یک رشته و مکان آن را در یک متن پیدا کنیم، امتحان کردن یک به یک همه‌ی مکان‌هایی که آن رشته می‌تواند قرار بگیرد است. یعنی یک اشاره‌گر را به عنوان ابتدای الگو، روی متن جلو می‌بریم و بررسی می‌کنیم که آیا این اشاره‌گر، می‌تواند ابتدای یک تکرار از الگو در متن باشد یا خیر. برای این‌کار، کاراکترهای بعد از اشاره‌گر را دانه‌به‌دانه با الگو مقایسه می‌کنیم؛ در صورت عدم انطباق یکی از آن کاراکتر‌ها، مشخص می‌شود که اشاره‌گر در مکان فعلی نمی‌تواند نمایان‌گر یک تکرار برای رشته باشد، پس اشاره‌گر را یک واحد به جلو می‌بریم. و در صورتی تا انتهای مقایسه، هیچ تناقضی وجود نداشت، به این معنی است که اشاره‌گر به یک تکرار از الگو در متن اشاره می‌کند.
اساسی‌ترین حمله برای هر رمزی، امتحان کردن کلیه مقادیر ممکن، برای کلید است. طول کلید، تعداد مقادیر ممکن برای کلید و هم چنین عملی بودن این روش را مشخص می‌کند.
برخوان: «الم ترکیف فعل ربک باصحاب الفیل» کوری آن کسانی که منکرند حرمت این نام را و چون پناه به این نام گرفتند، پشه‌ای دمار از دماغ شهنشاه نمرود برآورد و لشکر زیور او را برهم زد. چون حرمت این نام را امتحان کردند، قرص ماه چهارده شبه بشکافت از بهر خدمت این نام و چون این نام را نوح پناه خود ساخت، از مشرق تا مغرب موجهای طوفان برخاست و صدهزار لشکر و قبیله را بر هم زد که میگویند که عالم هرگز چنین معمور نشده بود که در عهد نوح بود. هرگز چنان نامدار نشده بودند در عالم که در آن عهد بودند. هر کس به نام و حرمت خود مینازیدند و مست میشدند و هر چند نوح، این نام را بر ایشان عرضه میکرد، قبول نمیکردند و در این نام به خواری نظر میکردند، زیرا صورت پرست بودند و این نام، موجی است که از دریای معنی برآمده است. چشمهای صورت پرستان را زهره نباشد که در اینجا نگرند تا خود را به هفتاد آب نشویند که: «لایمسه الا المطهرون».
کسی که زد قدمی در ره وفاداری بهر جفا و بهر جورش امتحان کردند
روش‌های پیشین برای شبیه‌سازی و مدل‌سازی آماری عموماً عکس این کار را انجام می‌دادند: استفاده از شبیه‌سازی برای امتحان کردن مسایل مشخص قطعی.
ترا چنینکه سر و برگ بدگمانی هست چرا نداری پروای امتحان کردن
یک قسمت از برنامه میثباسترز در اوت ۲۰۰۸ به فرود روی ماه اختصاص داده شده بود. کارکنان میثباسترز بسیاری از نظریات توطئه را امتحان کردند. بعضی از تست‌ها در مرکز تمرینی ناسا انجام گرفت و تمام نظریات امتحان شده در برنامه‌ای به نام (شکست خورده) نمایش داده شد. به این معنی که آن‌ها درست نبودند.
امتحان کردن شمشیر به این خاک نهاد جرعه اول مینا به زمین ریختن است
غذاهای سنتی آفریقای جنوبی از جمله جاذبه‌های فرهنگی اصیل و کهن این کشور است. هرساله گردشگران زیادی برای امتحان کردن این غذاهای خوش طعم به آفریقای جنوبی سفر می‌کنند.
گهی که آیت حسن تو را بیان کردند مرا به مسألهٔ عشق امتحان کردند