معنی کلمه الک در لغت نامه دهخدا
الک. [ اَ ل َ ] ( اِ ) موبیز، مأخوذ از ترکی است. ( ناظم الاطباء ). تنگ بیز. پرویزن. آردبیز. ( در تداول اهالی خراسان ماشو گویند ). مانند غربال است ولی سوراخهای الک کوچکتر است. رجوع به غربال و پرویزن و آردبیز شود.
- الک اِستَنبُلی در تداول عامه ، الکی که از سیم باریک بافته باشند.
- الک سیمی ؛ الکی که از سیم بافته باشند.
- الک مویی ؛ الکی که از موی یال اسب یا دم آن میبافند . منخل شَعر.
|| چوب بلندتر، از دو چوب الک دولک. رجوع به الک دولک شود.
الک. [ اَل ِ ] ( اِ ) بمعنی بیجاده است یعنی خرده جواهر. ( فرهنگ شعوری ج 1 ورق 138 ب از شرفنامه منیری ) . قسمی سنگ قیمتی. ( از ناظم الاطباء ). || ( ص ) بیچاره. ( شرفنامه منیری ) ( مؤید الفضلاء ). بیچاره و ناامید و بینوا. ( ناظم الاطباء ) ( استینگاس ). ظاهراً معنی صحیح کلمه ، بیجاده است که در شرفنامه و مؤیدالفضلا مصحف شده و بصورت «بیچاره » آمده است و ناظم الاطباء آنرا بصورت دو معنی نقل کرده است. || گفته اند بمعنی راه است. ( از مؤیدالفضلاء ). راه. || یابو. ( ناظم الاطباء ).
الک. [ اَ ] ( ع مص ) خاییدن لگام را. ( مصادر زوزنی ). لگام خاییدن [ اسب ]. ( تاج المصادر بیهقی ). خاییدن اسب لگام را. لغتی است در علک. ( از ذیل اقرب الموارد ). || فرستادن پیغام. ( مصادر زوزنی ). رسانیدن رسالت و پیغام. ( از اقرب الموارد ).
الک. [ اَ ل ْ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج که در 9000 گزی باختر کامیاران و 9000 گزی باختر شوسه کرمانشاه به سنندج قرار دارد. دامنه و سردسیر است. سکنه آن 417 تن هستند که مذهب تسنن دارند و به کردی و فارسی سخن میگویند. آب آن از چشمه و رودخانه الک تأمین میشود.محصول آن غلات و لبنیات ، و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ). در تاریخ کرد ( ص 97 ) اِلِک = القی آمده است. رجوع به تاریخ مذکور شود.
الک. [ ؟ل ْ ل َ ] ( اِخ ) دهی است از بلوک فامور در مغرب شیراز. رجوع به فارسنامه ناصری جزء دوم ص 227 شود.