الوجوه

معنی کلمه الوجوه در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
وجه (۷۸ بار)

جملاتی از کاربرد کلمه الوجوه

«وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی‌ بَعْضٍ» یعنی الرّؤساء و الاتباع، «یَتَساءَلُونَ» یتخاصمون قال الاتباع للرؤساء: إِنَّکُمْ کُنْتُمْ تَأْتُونَنا عَنِ الْیَمِینِ ای من قبل الدین فتضلوننا عنه، ای تأتوننا عن اقوی الوجوه و ایمنها کانّکم تنفعوننا نفع السانح فجنحنا الیکم فهلکنا. و قیل: «عن الیمین» عن الخیر، ای تروننا انّکم تریدون بنا الخیر و قال بعضهم: کان الرّؤساء یحلفون لهم ان ما یدعونهم الیه هو الحقّ. فمعنی قوله: «تَأْتُونَنا عَنِ الْیَمِینِ» ای من ناحیة الایمان الّتی کنتم تحلفونها فوثقنا بها: و قیل. عن الیمین، ای عن القوّة و القدرة فتکرهوننا علیه، کقوله: «لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ». قال الشماخ:
فاستقبلت الوجوه شطرالکعبه والکعبه وجهها تجاه النجف
این الوجوه الّتی کانت محجّبة من دونها تضرب الاستار و الکلل؟
فافصح القبر عنهم حین تسألهم تلک الوجوه علیها الدّود تقتتل‌
روی عن ام سلمة قالت قلت لرسول اللَّه (ص) اخبرنی عن قوله: خَیْراتٌ حِسانٌ، قال خیرات الاخلاق حسان الوجوه.
و در خبر است که مشتی خاک و سنگ‌ریزه برداشت و بر روی ایشان انداخت گفت: شاهت الوجوه انهزموا و ربّ الکعبه.
از میدان خشوع میدان تذلل زاید. تذلل بسزای نیاز خویش زیستن است، و بخواری راه بردن است، و بر آن تخم عز دو جهانی کشتن. قوله تعالی: «و عنت الوجوه للحی القیوم و قد خاب من افتری». و تذلل سه قسم است: تذلل اجابت بصدق امر و معاملت بوفاقت فرمان، و تذلل قصد با طلب حقیقت بزاد خاطر، و تذلل آگاهی از اطلاع حق بر سر. تذلل قبول امر را سه نشانست: رغبت در علم، و حرص بر ورد، و نظر باریک. وتذلل قصد را با حقیقت سه نشانست: کم سخنی، و دوستی درویشی، و فکرت دایم. و تذلل آگاهی را از اطلاع حق بر سر سه نشانست: خواب چون خواب غرقه شدگان، و خوردن چون خوردن بیماران و عیش چون عیش زندانیان. و این طریق مستقیمانست.
مر فرو هشتید در صحرا و کوه پرده پوشان کریمات الوجوه
فأصفح القبر عنهم حین یسألهم تلک الوجوه علیها الدّود تقتتل
خاک مرده بعالم پاشیده اند شاهت الوجوه و کلت الالسن و عمیت الابصار قرمساق ها مرا کم دید میبینند، خدا را شکر که اگر پیش بین هستم خویش بین نیستم.