معنی کلمه الم در لغت نامه دهخدا
قوت کردان چه بود نان بلوت آش الم
میخورند این دو غذا در سر بند کلبار.بسحاق اطعمه.
الم. [ اُ ل ُ ] ( اِ ) گروه و جماعت و مجمع. ( ناظم الاطباء ). فوج و گروه. ( هفت قلزم ) ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). در فرهنگها الم به تکرار آمده است. رجوع به الم الم شود.
الم. [ اَ ل َ ] ( ع مص ) دردمند شدن. ( ترجمان علامه تهذیب عادل ) ( مصادر زوزنی ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) درد. ( مهذب الاسماء ). رنج و درد. ( غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). با لفظ کشیدن استعمال میشود. ( از آنندراج ). وجع شدید. ( اقرب الموارد ). رنج جسمانی. ( دزی ج 1 ص 34 ). ضد لذت. ج ، آلام. ( مهذب الاسماء ) ( اقرب الموارد ). الم اعم است از وجع و جز آن ، چه ادراک وجع تنها به حس لمس است. در ذخیره خوارزمشاهی آمده : ادراک الم ، حالی بود منافر، یعنی حالی که تن مردم را نسازد، و ادراک لذت ، ادراک حالی ملایم است یعنی حالی که تن مردم را موافق باشد - انتهی. جرجانی در تعریفات گوید:الم درک کردن منافر ( غیر ملایم ) است از حیث منافر بودن آن ، و منافر مقابل ملایم است ، از اینرو اگر ادراک منافر نه از حیث منافر بودن آن باشد الم نیست. و رجوع به حکمت اشراق چ کربن ص 224 «لذت » شود :
زان همی نالد کز درد شکم با الم است
سر او نه بکنار و شکمش نرم بخار.منوچهری.لیکن گزندگی سوزش فراق و الم هجران بار آورده است جهت امیرالمؤمنین دریغ و درد و اندوه و غم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310 ).
روی چو صبحش مرا، از الم دل رهاند
عیسی و آنگه الم ، جنت و آنگه عذاب.خاقانی.صورت عین شین قاف در سر یعنی که عشق
نقش الف لام میم در دل یعنی الم.خاقانی.چون بمصاف سران لاف شهادت زنی
زشت بود پیش زخم بانگ الم داشتن.خاقانی.طاقت مقاسات آن الم نداشت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 291 ). خدای تعالی فضل کرد و الم آن اعلام بزوال رسید. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 298 ).
نی شود روز جوانی از تو کم
نه بدندانها خللها یا الم.