[ویکی الکتاب] معنی وَجَبَتْ: سقوط کرد (کلمه وجوب به معنای سقوط است . وقتی میگویند وجبت الشمس معنایش این است که آفتاب غروب کرد و منظور از وجوبِ جنوب(پهلوها) قربانی در عبارت "فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا" این است که با پهلو به زمین بیفتد ، کنایه از اینکه بمیرد) ریشه کلمه: شمس (۳۳ بار)
جملاتی از کاربرد کلمه الشمس
صنیع الدوله و برخی دیگر در مورد ارمیا مینویسند: ارمیا پیامبر در روستای ارمیان (ارمیا) بخش میامی شاهرود که از منازل بین راه مشهد به شاهرود و تهران و بلوک بسطام بوده و دارای چاپارخانه و تردد قافلههای مسافرتی و مردم است و اهالی ارمیان و روستاهای آنجا اصالتاً عرب بوده و به عقیدهٔ اهالی آنجا سه نفر از انبیاء الهی که یکی از آنها ارمیای پیغمبر است در آنجا مدفونند. یکی از پیامبران بنی اسرائیل یرمیاشلیکو ارمیا بود که نسب او به بنیامین فرزند یعقوب میرسد که کتابی داشت مشتمل بر ۵۰ فصل بود و ظهور نبوتش در سال ۷۶۶ پیش از میلاد بودهاست. (مطلع الشمس ج ۳ ص ۲۴۸ تاریخ النبیاء عماد زاده اصفهانی ص۶۷۷ و ۶۹۶)
چیست والشمس آفتاب روی او چیست واللیل آیت گیسوی او
تموج فی سفینة بحر خمر کأن الشمس فی جوف الهلال
یا رب بنور آیت والشمس والضحی یا رب بنص محکم فرقان اهلبیت
نقلست که شیخ گفت: آن وقت که قرآن میآموختم پدر مرا به نماز آدینه برد در راه شیخ ابوالقاسم گرگانی که ازمشایخ کبار بود پیش آمد پدرم را گفت: که ما از دنیا نمیتوانستیم رفت که ولایت خالی میدیدیم و درویشان ضایع میماندند اکنون این فرزند را دیدم ایمن گشتم که عالم را ازین کودک نصیب خواهد بود پس گفت: چون از نماز بیرون آئی این فرزند را پیش من آور بعد از نماز پدر مرا به نزدیک شیخ برد بنشستم طاقی در صومعهی او بود نیک بلند پدرم را گفت: ابوسعید را بر کتف گیر تا قرص را فرود آرد که بر آن طاقست پدر مرا درگرفت پس دست بر آن طاق کردم و آن قرص را فرودآوردم قرص جوین بود گرم چنانکه دست مرا از گرمی آن خبر بود شیخ دو نیم کرد نیمهی ای به من داد گفت: بخور نیمهی ای او بخورد پدرم را هیچ نداد ابوالقاسم چون آن قرص بستد چشم پر آب کرد پدرم گفت: چونست که از آن مرا هیچ نصیب نکردی تا مرا نیز تبرکی بودی ابوالقاسم گفت: سی سال است تا این قرص بر آن طاقست و با ما وعدی کرده بودند که این قرص در دست هر کس که گرم خواهد شد این حدیث بروی ظاهر خواهد بودن اکنون ترا بشارت باد که این کس پسر تو خواهد بود پس گفت: این دو سه کلمهی ما یاددار لئن ترد همتک مع الله طرفة عین خیرلک مما طلعت علیه الشمس یعنی اگر یک طرفةالعین همت با حق داری ترا بهتر از آنکه روی زمین مملکت تو باشد و یکبار دیگر شیخ مرا گفت: که ای پسر خواهی که سخن خداگوئی گفتم خواهم گفت: در خلوت این میگوی شعر:
ز رویش چون به آواز آمدی باز سخن را کردی از والشمس آغاز
و قیل المراد من آناء اللیل صلاة العشاء و من اطراف النّهار، صلاة الظّهر و المغرب، لانّ الظهر فی آخر الطّرف الاول من النّهار و فی اول الطرف الآخر، فهو فی طرفین منه، و الطرف الثالث غروب الشّمس و عند ذلک یصلّی المغرب. «لَعَلَّکَ تَرْضی» ثوابه فی المیعاد، و قیل مرضی بالشّفاعة و مثله قوله: «وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی» و قرأ الکسائی و ابو بکر عن عاصم. ترضی بضم التّاء ای یرضیک اللَّه بکرامته. و فی الخبر الصّحیح عن جریر بن عبد اللَّه قال: کنا جلوسا عند رسول اللَّه (ص) فرأی القمر لیلة البدر فقال: «انّکم ترون ربّکم کما ترون هذا القمر لا تضامون فی رؤیته، فان استطعتم ان لا تغلبوا علی صلاة، قبل طلوع الشمس و قبل غروبها، فافعلوا، ثم قرأ «وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها».
دومین لشکرکشی کوروش به جانب خاور بود، چنانکه هردوت میگوید: این هجوم خاوری کوروش پس از فتح لیدیا صورت گرفت، مخصوصاً طغیان بعضی از قبایل وحشی بیابانی کوروش را به این حمله واداشت. قرآن لشکرکشی دوم ذوالقرنین را اینطور تشبیه میکند: (حتی اذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع علی قوم لم نجعل لهم من دونها سترا) که اشاره به سفر کوروش به منتهای خاور است که مشاهده کرد خورشید بر قومی طلوع میکند که در برابر تابش آن سایبانی ندارند اشاره به اینکه آن قوم بیابانگرد و صحرانورد بودند.
مکارم شیرازی، در کتاب تفسیر نمونه بر این باور است که پیامبر یک به یک طوائف قریش را صدا زد، و آنها را از آتش الهی بر حذر داشت. گاه میگفت: ای طائفه «بنی عبد الشمس»، گاه «بنی عبد مناف»، یا «بنی هاشم» و «بنی عبد المطلب» و میفرمود: «خویشتن را از آتش الهی نجات دهید» که من قادر به دفاع از شما در صورت کفر، نیستم.
آنک نشناسد نقاب از روی یار عابد الشمس است دست از وی بدار
«هر که او سوره و الشمس بخواند، خدای تعالی چندان ثواب دهد او را که ثواب آنان باشد که هر چه آفتاب و مهتاب بر آن تابد، به صدقه داده باشد».
ابوالعاص (درگذشت: ذیالحجه سال ۱۲ ه. ق) پسر ربیع پسر عبدالعزی پسر عبدالشمس پسر عبدمناف است. وی در جنگ بدر علیه پیامبر اسلام و پیروانش جنگید و توسط عبدالله بن جبیر اسیر شد و بعدها در سال ۶ (قمری)ششم یا هفتم هجری مسلمان شد.
«والضحی » باشد کنایت زان دوزخ «والشمس » نیز در بیان حسن تو واضح بود تفسیر ما
«مطلع الشمس یا تاریخ ارض اقدس» کتابی است نگاشته شده توسط اعتمادالسلطنه، در قرن ۱۳ پیرامون جغرافیا و تاریخ حرم رضوی و خراسان.
ز مشرق تا به مغرب زوانا الشمس که یکتایست دایم خوی خورشید
امیه غلامی بوده از روم که عبدالشمس او را خریده و به دلیل زیبایی و ذکاوت او را به رسم عرب در جاهلیت به پسرخواندگی قبول کردهاست. امیه مانند سایر پسرخواندههای عرب در محیط عربستان بزرگ شد و آداب عرب آموخت و در اثر کار و فعالیت اندوختهای تهیه کرد و آزادی خود را فراهم ساخت و یک خانوادهٔ مستقل تشکیل داد.
در بعضی از قبالهها و اسناد قدیمی، بجنورد، مانه و سملقان و حتی اسفراین را از توابع جلیان (گلیان) شیروان عنوان کردهاند (مطلعالشمس).
و روی عن علی (ع) قال: قال سلیمان بامر اللَّه عزّ و جلّ للملئکة الموکلین بالشمس، «ردّوها علیّ» یعنی الشّمس فردّوها علیه حتّی صلّی العصر فی وقتها، و ذلک انه کان یعرض علیه الخیل لجهاد عدوّ «حتّی توارت بالحجاب».
عبدالله بن عامر حاکم بصره، متولد به سال ۴ هجری/۶۲۶ میلادی در مکه و از تیره عبدالشمس قریش است. وی پسردایی عثمان بن عفان بود.
ابن حجر عسقلانی :شهرت امامت شیخ تقی الدین اظهر من الشمس هست ملقب ساختن وی به شیخ السلام از حیات تا اکنون بر زبان دانایان جاریست و در آینده هم ادامه خواهد داشت و کسی جز افراد نااگاه منکر لقب او نیست.