الحاح

معنی کلمه الحاح در لغت نامه دهخدا

الحاح. [ اِ ] ( ع مص ) ستیهیدن در سؤال و درخواست و طلب چیزی. ( منتهی الارب ). درخواست کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). زاری کردن و درخواستن و مبالغه کردن در کاری. ( آنندراج ) ( از غیاث اللغات ). ستیزیدن و ستیزه کردن در خواستن چیزی. اِلحاف. ( اقرب الموارد ) ( تاج المصادر بیهقی ). اِلظاظ. ( اقرب الموارد ). پژوژناکی. ( از ترجمه رساله حی بن یقظان ). تقاضا و ابرام و اصرار و التماس. درخواست از روی عجز و فروتنی. ( ناظم الاطباء ) : از من بپرس به الحاحی تمام. ( کلیله و دمنه ). زن مراجعت الحاح در میان آورد. ( کلیله و دمنه ). و در این باب الحاح ومبالغه تمام بجای آوردند. ( روضةالصفا ). || پیوسته باریدن باران و بر جای بودن آن. ( منتهی الارب ). ایستادن ابر و دایم باریدن باران و بر جای بودن آن. ( آنندراج ). || سرکش گردیدن شتر و ناقه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سرکش شدن شتر. ( از اقرب الموارد ). || فروخوابیدن ناقه بی علتی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || مانده شدن مطیه و آهسته رفتن او. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ماندن و ناتوان شدن چارپا و آهسته رفتن آن. ( از اقرب الموارد ). || ریش کردن پالان پشت ستور را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). زخمی کردن بار پشت ستور را. ( از اقرب الموارد ). || جای نرفتن شتر و جز آن. ( منتهی الارب ). از جای نرفتن شتر و جز آن. ( آنندراج ). بر جای ماندن و حرکت نکردن شتر. ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه الحاح در فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م . )اصرار کردن ، پافشاری کردن . ج . الحاحات .

معنی کلمه الحاح در فرهنگ عمید

۱. در طلب چیزی اصرار و پافشاری کردن، خواستن چیزی با زاری و التماس.
۲. درخواست کردن.

معنی کلمه الحاح در فرهنگ فارسی

درطلب چیزی اصراروپافشاری کردن، درخواست کردن، خواستن چیزی با زاری والتماس
۱- (مصدر ) ستهیدن سخت ایستادن اصرار کردن در طلب چیزی پافشاری کردن دربار. امری . ۲ - ( اسم ) ستیهش اصرار ابرام. جمع : الحاحات .

معنی کلمه الحاح در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اصرار و پافشاری درخواستن چیزی را اِلحاح می گویند و به ‏مناسبت‏ در باب‏ صلات‏ و حج‏ آمده‏ است.
الحاح هنگام دعا، بویژه در خطبه نماز استسقاء ، نزد قبر معصومان علیهم‏السّلام، کنار حَطیم، و در دور هفتم طواف نزد مستجار مستحب است.

معنی کلمه الحاح در ویکی واژه

اصرار کردن، پافشاری کردن.
الحاحات.

جملاتی از کاربرد کلمه الحاح

گرانی مکن، ترک الحاح گیر جواب انچ گوید سَبُک در پذیر
پس به الحاح و نیازی غالب ساخت بر مرکب خویشش راکب
چونک کرد الحاح بنمود اندکی هیبتی که که شود زو مندکی
بآخر کرد شیخ الحاح بسیار نمی‌دانست کس درمانِ آن کار
فقد قال ص «انّ اللَّه یحب الملحین فی الدعاء»، و کان یقول «یا من لا یبرمه الحاح الملحّین و از آداب دعا تعمیم است فانه ص سمع رجلا یقول اللهم اغفر لی!
و گفت: میان هواجس نفسانی و وساوس شیطانی فرق آنست که نفس به چیزی الحاح کند و تو منع می‌کنی و او معاودت می‌کند اگرچه بعد از مدتی بود تا وقتی که به مراد خود رسد اما شیطان چون دعوت کند به خلافی اگر تو خلاف آن کنی او ترک آن دعوت کند.
یک روز در میهنه مؤذن بانگ نماز پیشین می‌گفت و قامت آواز می‌داد و بیگاه می‌شد و شیخ از خانه بیرون نمی‌آمد. مؤذن چند بار بدر سرای شیخ آمد و قامت می‌گفت تا وقت بآخر کشید، شیخ بیرون آمد و مؤذن قامت گفت و نماز بگزاردند و شیخ بنشست و مشایخ و اصحاب سؤال کردند کی ای شیخ چه چیز بود کی امروز شیخ دیر بیرون آمد؟ شیخ گفت دنیا دست در دامن ما زده بود و می‌گفت که همه چیزها از تو نصیب دارند ما را نیز از تو نصیب باید، بسیار بکوشیدیم و الحاح کردیم، دست از دامن بنداشت، چون نماز از وقت بخواست شد مفضل را در کار او آوردیم تا دست از دامن ما بداشت، و هیچ کس از فرزندان شیخ را از دنیا زیادت از کفاف نبودی الا فرزندان خواجه مفضل را کی ایشان همه با مال و ثروت بودند و هرک از فرزندان شیخ در کوی دنیا قدمی نهاد بیشتر فرزندان خواجه مفضل بودند.
کرد الحاحش بخور شیر و رقاق گفت گشتم سیر والله بی‌نفاق
دعائیست بر لب یقین الاجابه که حاجت ندارد بالحاح و زاری
نقل است که یحیی را به دعوتی بردند - او مردی بود که کم خوردی - چیزی نمی‌خورد. الحاح کردندش. گفت: یک درم تازیانه ریاضت از دست ننهیم که این هوای نفس ما در کمینگاه مکر خود نشسته است که اگر یک لحظه عنان به وی رها کنیم ما را در ورطه هلاک اندازد.