الجار

معنی کلمه الجار در فرهنگ معین

(اِ ) [ تر. ] (اِ. ) = ایلجار. یلجار: ۱ - مردمانی که بیستگانی خوار نباشند و به حمیت وطن در مقابل دشمن به مدافعه پردازند و با لشکر ملوک همداستان شوند. ۲ - اجتماع گروه بسیاری از رعایا برای انجام دادن کاری .

معنی کلمه الجار در فرهنگ عمید

= ایلجار

معنی کلمه الجار در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - مردمانی که بیستگانی خوار نباشند و بحمیت وطن در مقابل دشمن بمدافعه پردازند و با لشکر ملوک همداستان شوند . ۲ - اجتماع گروه بسیاری از رعایا برای انجام دادن کاری .

معنی کلمه الجار در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
جور (۱۳ بار)
همسایه به اعتبار معنی آن، کسی که نزدیک است جار خوانده شده مثل در آنجا جز اندکی همسایه تو نباشد. قطعه‏های نزدیک هم . * اگر کسی از مشرکان از تو امان خواست به او امان بده. اجاره و استیجاره از جار است که در معنای امان و زینهار به کار رفته گوئی همسایه در امان همسایه است. راغب گوید: چون حق همسایه عقلا و شرعاً بزرگ است لذا به هر کسی که حق او بزرگ است و یا حق دیگری را بزرگ میداند جار گفته‏اند مثل یعنی من امان شمایم و حقّتان را بلزرگ میدانم . از این حساب است آیه او را امان میدهد و امان داده نمی‏شود . جائر را منحرف از حق معنی کرده‏اند در اقرب الموارد هست «جارَ یَجُورُ:مالَ عَنِ الْقَصْدِ» جور به معنی ظلم و انحراف از این مادّه است معنی آیه آنست: هدایت بر راه راست بر عهده خداست. بعضی از راهها منحرف است اگر می‏خواست همه شما را هدایت می‏کرد.

معنی کلمه الجار در ویکی واژه

ایلجار. یلجار:
مردمانی که بیستگانی خوار نباشند و به حمیت وطن در مقابل دشمن به مدافعه پردازند و با لشکر ملوک همداستان شوند.
اجتماع گروه بسیاری از رعایا برای انجام دادن کا

جملاتی از کاربرد کلمه الجار

ابوالجارود زیاد بن المندر بن زیاد الحمدانی الخارفی، دانشور شیعه کوفی و رهبر گروه زیدی اولیهٔ جارودیه است که به نام او نامگذاری شد. او از خاندان حمدانی خارف بود که از جنبش مختار حمایت کرده بود. او از کودکی نابینا بود. به نظر می‌رسد او متولد حدود سال ۸۰ هجری بود. طوسی از او به عنوان تابعی نام می‌برد، چرا که با ابوالطفیل عامر بن واثله، آخرین صحابی پیامبر پیش از مرگ مرتبط بود. او از شاگردان برجسته محمد الباقر بود. این که از سوی او به کور دریای شیطان ملقب شده بود، احتمالاً از اختراعات امامی ست.
مشهورترین لقب سید محمد «سَبْعُ الدجیل» است. از دیگر القاب ویی: سَبْعُ الدّجیل (به معنی شیر دجیل)، اسَد الدجیل، سَبع الجزیره، باب‌الحوائج، حامی الجار (به معنی پشتیبان همسایگان) و أخوالعباس می‌باشد. کنیه‌های وی شامل: ابوجعفر، ابوجاسم، ابوبرهان، ابواشارات، ابوعلی و ابواحمد است.
تامرا از عمر میماند نفس مذهبم الجار ثم الدار بس
و تکوّرث شمس النهار و غوّرت لجج الجار و نکست اعلامها
رسالهٔ «اَلْمَناسِک» را ابوالجارود از باقر روایت کرده‌است. نسخهٔ کامل این اثر در اَمالیِ احمد بن عیسی آمده‌است. در حدیثی از جعفر صادق آمده که پیش از محمد باقر، شیعیان مناسک حج را نمی‌دانستند و آداب حج در فقه شیعه برای اولین بار توسط محمد باقر تدوین شده‌است.
کرد گویی بدین حیث اشعار آن که الجار گفت ثم الدار
و افرادی چون الأجلح بْن عَبد اللَّهِ الکندی، وثابت بْن أسلم البنانی، وأبو حمزة ثابت بْن أَبی صفیة الثمالی، و رزین بیاع الأنماط، وأبو الجارود زیاد بْن المنذر، وسعد بْن طریف الإسکاف (ق)، وسَعِید بْن مینا، وعلی بْن الحزور، وفطر بْن خلیفة، ومحمد ابن السائب الکلبی، والولید بْن عبدة الکوفی، ویحیی بْن أَبی الهیثم العطار از او روایت کرده‌اند.
کتاب مسائل الامامه کهن ترین منبع موجود برای شرح عقاید کلامی ابوالجارود است که معتقد بود پیامبر به جانشینی علی ابن ابیطالب و فرزندان اون حسن و حسین تصریح کرده اس ولی پس از حسنین قطع شده است اما از فرزندان فاطمه خارج نشدنی است. هر کسی از فرزندان فاطمه که مردم را به سوی خود بخواند مفترض الطاعه است و بر مردم است که او را امام بدانند. به همین خاطر وی از ابوبکر و عمر برائت جسته و آنها غاصبان خلافت می دانست. به عقیدیه ابوالجارود تشخیص امام افضل از فرزندان فاطمه به علت کثرت دشوار است. از این رو شرط امامت را خروج دانسته است. وی معتقد بود که امام به هنگام بروز حوادث باید کاری که باید انجام دهد، به وی الهام می شود.
غلیل باطن لک فی فوأدی‌ یخفّف بالدّموع الجاریات‌
سوم درجه کمال آن است که در دل وی نه بیم دوزخ بود و نه امید بهشت، بلکه دوستی حق تعالی دوستی دنیا و آخرت از دل وی برگرفته بود و از هرچه جز وی است ننگ دارد که بدان التفات کند، چنان که رابعه که با وی حدیث بهشت کردند گفت، «الجار ثم الدار» یعنی خداوند خانه بهتر از خانه و کسی که لذت محبت حق تعالی وی را پدید آمد، لذت بهشت در چشم وی همچون لذت بازی کردن کودک بود با بنجشگ در جنب پادشاهی راندن و باشد که کودک آن بازی از پادشاهی دوست تر دارد که از لذت پادشاهی خود خبر ندارد، به سبب آن که هنوز ناقص است. و هرکه جز مشاهده حضرت الهیت وی را چیزی مانده است هنوز ناقص است. بالغ نشده است و به درجه مردی نرسیده.
در کتب رجالی اهل سنت ابوالجارود مطعون است و احمد بن حنبل روایت حدیث از ولی را جایز ندانسته است.
فَالْیَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ لا تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ یجوز ان یکون «ما» مفعولا، و یجوز ان یکون تقدیره: بما کنتم تعملون، فحذف الجار، و نظیر هذه الآیة قوله: الْیَوْمَ تُجْزی‌ کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ، لا ظُلْمَ الْیَوْمَ و قوله: وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ و قوله: وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ و قوله: وَ یَوْمَ یُرْجَعُونَ إِلَیْهِ فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا.
رابعه زنی بود. با وی حدیث بهشت کردند. گفت، «الجار ثم الدار، اول خداوند سرای آنگاه سرای». و ابوسلیمان دارانی می گوید که خدای تعالی را بندگانند که بیم دوزخ و امید بهشت ایشان را از خدای مشغول نکند. و یکی از دوستان معروف کرخی با وی گفت که بگوی آن چیست که تو را از دنیا و از خلق چنین نفور کرده است و به عبادت مشغول گشته ای؟ بیم مرگ است یا بیم دوزخ و امید بهشت؟ گفت، «این چیست؟ پادشاهی که همه به دست وی است اگر دوستی وی بچشی این همه فراموش کنی. و اگر تو را با وی معرفت آشنایی پدید آید از این همه ننگ داری».
صحیح بخاری مرگ ابوالجارود را بین 150 تا 160 قمری دانسته است.
«الْخامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَیْهِ» قرأ نافع و یعقوب ان کلیهما بالتخفیف لعنة اللَّه بالرفع، و قرأ رویس عن یعقوب «غضب اللَّه» بفتح الضاد و رفع الباء و الجر فی اسم اللَّه، و الوجه انّ «ان» مخففة من الثقیلة و الامر او الشأن مضمر فیها لانّ اذا خففت اضمر بعدها الامر او الشأن فی الاغلب، فیکون الامر او الشأن اسمها و الجملة التی بعده خبرها، و رفع قوله: «لعنة اللَّه و غضب اللَّه» علی انّ کل واحد منهما مبتداء و الجار مع المجرور الّذی بعده خبره، و المبتدا مع الخبر جملة هی خبر انّ، و التقدیر انّه ای انّ الامر لعنة اللَّه علیه، و ان الشأن غضب اللَّه علیها کما قال اللَّه تعالی: «وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ»، عند من خفف، و التقدیر انّه الحمد للَّه علی معنی ان الامر او الشأن الحمد للَّه. و قرأ نافع غضب اللَّه بکسر الضاد و فتح الباء علی الفعل الماضی و رفع اسم اللَّه و الوجه انّ ان مخففة من الثقیلة کما ذکرنا و اسمها مضمر و هو ضمیر الامر او الشأن و التقدیر انه غضب اللَّه علیها. و روی ابن حسان عن یعقوب ان غضب اللَّه بفتح الضّاد و و نصب الباء و الجر فی اسم اللَّه، و الوجه انه غضب اسما لا فعلا فنصبه بان المخففة و جعل عملها مخففة کعملها مشددة و هذا قلیل، و جر اسم اللَّه باضافة غضب الیه. و قرأ الباقون انّ بالتشدید فی الحرفین و لعنة اللَّه و غضب اللَّه بالنصب فیهما و اضافتهما الی اللَّه و الوجه انّ «انّ» مشدّدة علی اصلها، و هی تنصب الاسماء و ترفع الاخبار و کلّ واحد من لعنة اللَّه و غضب اللَّه اسم انّ، و الجار و المجرور الّذی بعده خبر انّ، و قرأ حفص عن عاصم «و الخامسة» بالنصب اعنی الثانیة، و الوجه انه عطف علی قوله: «أَرْبَعُ شَهاداتٍ».
دو ماخذ اصل و تفسیر را به ابوالجارود نسبت داده اند. اصل را کثیر بن عیاش نقل کرده که در ماجرای خروج ابوالسرایا در 200 قمری شرکت داشته است. از تفسیر وی که بیشتر به تفسیر باقرالعلوم شهرت یافته در تفسیر علی بن ابراهیم قمی نقل شده است.
«فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ» اوّل آیتی است که برسول خدا (ص) فرو آمد تا آشکارا خلق را دعوت کند، اصدع یعنی اظهر و اعلن و افصح من الصّدیع و هو الصّبح لکشفه عن الارض، «بِما تُؤْمَرُ» فیه قولان: احدهما تؤمر به فحذف الجارّ ثمّ حذف الضمیر، و الثّانی ان ما للمصدر ای اصدع بالامر، یقال صدع بالحقّ اذا ابانه و اظهره. و قیل اصدع بما تؤمر ای اجهر بالقرآن فی الصّلاة لیکون اظهر للدّین، «وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ» این منسوخ است بآیت سیف و نظیر این در قرآن فراوانست، و گفته‌اند اعراض درین آیت ضدّ اعراضهای دیگرست در قرآن، اینجا معنی آنست که: لا تبال بالمشرکین باک مدار از مشرکان و روی بگردان ازیشان، و جایهای دیگر چنانست که: لا ینهم و اعف عنهم و تغافل.
ابوالجارود از اصحاب باقرالعلوم و جعفرصادق بوده است و ارتباط نزدیکی با باقرالعلوم داشته است اما به سبب اندیشه های خاص و عدم پایبندی به تقیه از سوی باقرالعلوم طرد میشود و به او لقب سرحوب یعنی شیطان کور ساکن دریا داده می شود. جعفرصادق نیز او را به جهت عقایدش مورد نکوهش قرار می دهد.
آقابزرگ تهرانى که مؤلفى متأخر است گفته ابوالجارود از اصحاب زین العابدین، باقرالعلوم و جعفر صادق بوده است. هر چند که دیگر مؤلفان کهن امامیه تنها به روایت ابوالجارود از باقرالعلوم و جعفر صادق اشاره کرده اند. در اینکه محضر زین العابدین را درک کرده باشد تردید وجود دارد. و اکثر روایاتی که وی از زین العابدین نقل کرده است به واسطه فرزند ایشان عبدالله بوده است. تنها یک روایت مستقیم از زین العابدین نقل کرده است که خوئی معتقد است احتمالا جا افتادگی وجود دارد.
امِا بَعْدُ، فَإنَّکُم، مَعاشرَ بنی هاشم، کَالفُلْکِ الجاریةِ فی اللُّجَج، و مَصابیح الدّجی، و أعلامِ الهُدی و الأئمَّةُ القادَةُ، الّذینَ مَنْ تبَعَهُم نجا، کَسَفینَةِ نُوحٍ المَشْحُونَةِ الَّتی یَؤُلُ إلیها المُؤمِنونَ وَ یَنْجُو فیها المُتَمَسِّکونَ. فَما قولُک، یابنَ رَسولِ اللّه صلّی اللّه علیه عِندَ حَیرتِنا فی القَدَرِ و اختلافِنا فی الإستطاعةِ؟ لِتُعَلِّمشنا بِما تأکَّدَ علیه رَأیُکَ، فأنّکُمْ «ذُریّةٌ بَعضُها مِنْ بعضٍ» بعلم اللّهِ عُلِّمْتُم، و هُوَ الشّاهدُ عَلَیکم و أنتم شُهَداءُ اللّه عَلَی النّاسِ، والسّلام.