البرزکوه. [ اَ ب ُ ] ( اِخ ) کوه البرز : برو تازیان تا به البرز کوه گزین کن یکی لشکر کم گروه.فردوسی.که یزدان پاک از میان گروه برانگیخت ما را ز البرزکوه.فردوسی.رجوع به البرز شود.
معنی کلمه البرز کوه در فرهنگ فارسی
کوه البرز
معنی کلمه البرز کوه در ویکی واژه
البرزکوه وارو واژه کوه البرز که در شاهنامه اینگونه ذکر میشود. ببردش دمان تا به البرز کوه/ که بودش بدانجا کنام و گروه «فردوسی» اشاره به کوه البرز در شاهنامه ممکن است به مرکزیت قله دماوند نباشد. این کوه به قول کتسیاس مکان خدای خدایان اهورامزدا بوده که محققان با کوه بیستون مترادف میدانند. کاوه آهنگر، فریدون و زال با این کوه سر و سرّی دارند و ظاهراً محل فرشتگان بوده که حامل پیام خداوند بودند برای رسولان در روی میآوردند.
جملاتی از کاربرد کلمه البرز کوه
برفتم به فرمان گیهان خدای به البرز کوه اندر آن زشت جای
مرا گفت رو تا به البرز کوه قباد دلاور ببین با گروه
هست ثقلی بس عظیم و باشکوه بلکه سنگینتر ز صد البرز کوه
بود ماهیش فیل گردون شکوه زده موج تیغش به البرز کوه
از تندباد حکم تو البرز کوه را بتوان ز روی آب چو کشتی گذار داد
همه سنگ مانند البرز کوه ز یک سنگ یک لشکر آمد ستوه
که ارباس کرد مدی نام داشت به البرز کوه اندر آرام داشت
حکومت کیانیان با کیقباد آغاز میشود که در البرز کوه میزیست و رستم او را یافت و به کمک رستم به پادشاهی رسید پس از او کیکاووس و آن گاه کیخسرو به پادشاهی رسیدند کیخسرو در پایان عمر از پادشاهی کناره گرفت و به جای او لهراسب که پهلوانی وارسته بود به پادشاهی رسید که از خاندان سلطنتی کیانی نبود لهراسب نیز بعد از مدتی کناره گرفت و پادشاهی را به فرزندش ویشتاسب واگذار کرد در پادشاهی ویشتاسب، زرتشت با او ملاقات کرد و ویشتاسب به دین بهی درآمد.
یکی خانه کرد اندر البرز کوه که دیو اندران رنجها شد ستوه
که یزدان پاک از میان گروه برانگیخت ما را ز البرز کوه
به پیمان چنین رفت پیش گروه چو باز آوریدم ز البرز کوه