معنی کلمه الب در لغت نامه دهخدا
آلب. [ آل ْب ْ / ل ِ ] ( ترکی ، ص ) بترکی قدیم ، دلیر. پهلوان. و جزء نخستین بعض اعلام مرکبه ترکانست ، چون آلب ارغون ، آلب ارسلان ، آلب تگین ، و آن را اَلْب نیز گویند.
الب. [ اَ ] ( ع اِ ) پوست بزغاله. || زهر. شدت گرما. || شدت تب. || آغاز به شدگی دمل. || میلان نفس. || ( مص ) تدبیر اندیشیدن بر شکست دشمن بطوری که معلوم او شود. || سخت راندن حمارطریده خود را. ( منتهی الارب ). || گرد کردن و راندن شتران را. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). || فراهم آمدن قوم کسی را از هر طرف. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || جمع نمودن لشکر را. ( منتهی الارب ). لشکر گرد کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || فراهم آمدن و روان شدن شتران. || شتاب کردن. || رجوع نمودن. || پی هم باریدن آسمان. ( منتهی الارب ).
الب. [ اَ ] ( ترکی ، ص ) دلیر. ( شرفنامه منیری ) ( فرهنگ شعوری ) ( تعلیقات دکتر معین بر برهان قاطع ج 1 ص 157 از لغةالترک کاشغری ). و رجوع به اَلَب شود :
این جهود و مشرک و ترسا و مغ
جملگی یکرنگ شد ز آن الب الغ.مولوی.|| ( اِ ) شیر. ( فرهنگ میرزا ابراهیم ). ظاهراً تخلیطی است که از ترکیب الب ارسلان پدید آمده و الب را شیر پنداشته اند.
الب. [ اِ ] ( ع اِ ) مقداری است معین و آن از سر انگشت سبابه تا سر انگشت ابهام است. ( منتهی الارب ). || ( ص ) مجتمع بودن بر کسی بظلم و عداوت : هم علیه الب واحد آنها بر وی مجتمعاند بظلم و عداوت و گاهی بدین معنی بدون لفظ واحد هم آورند و گویند هم علیه الب. ( منتهی الارب ).
الب. [ اِ ] ( اِ ) درختی است مانند درخت ترنج و آن زهرناک است. ( منتهی الارب ). درختی است خاردار شبیه به درخت اترج و آن را میوه ایست و رستنگاه آن فراز کوهها بود و سخت اندک باشد و از ضِجاج هیچ چیزبا وی برابری نتواند کرد و آنچه در کوه خَفِرضَض به سراة یمامه روید از همه خبیث تر بود. ( ابن بیطار ).
الب. [ اِ ] ( اِخ ) ( جزیره ٔ... ) جزیره کوچکی است در ایتالیا در دریای مدیترانه به مشرق «کرس » و به سال 1814م. ناپلئون بدانجا زندانی گشت. دارای 25000 تن سکنه و معادن آهن است. در سواحل آن ماهی «ساردین » و «تون » صید کنند. محصول دیگر آن شراب است و مرکز آن «پورتو - فراژو» است. بلندترین نقطه جزیره کوه «کاپان » است که 1019 گز ارتفاع دارد. ( از لاروس ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.