الاولاد
معنی کلمه الاولاد در دانشنامه اسلامی
ولد (۱۰۲ بار)
جملاتی از کاربرد کلمه الاولاد
وَ قالُوا لرسلهم: نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً منکم و لو لم یکن راضیا بما نحن علیه من الدّبن و العمل لم یخوّلنا الاموال و الاولاد کافران پنداشتند و بباطل گمان بردند که مال و نعمت فراوان که ایشان را دادند و فرزندان بسیار دلیل رضای خداست و نشان پسند وی، میگفتند اگر از ما خشنود نبودی و دین و عمل ما نپسندیدی ما را در دنیا مال و فرزند ندادی و آن گه قیاس کردند که فردای ما در عقبی همچون امروز بود نه ما را عذاب کنند نه نعمت از ما باز گیرند وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ فی الآخرة بذنبنا، همانست که جای دیگر فرمود: وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلی رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْراً مِنْها مُنْقَلَباً «وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلی رَبِّی إِنَّ لِی عِنْدَهُ لَلْحُسْنی».
هذا هادم اللّذات و مفرّق الجماعات، هذا مرمّل الازواج و مؤتم الاولاد هذا مخرب الدور و عامر القبور، این شکننده کامهاست جدا کننده جمعها است، قطع کننده پیوندها است، زنان را بیوه کند طفلان را یتیم کند خانهها را خراب کند گورها را آباد کند، دوستان را از یکدیگر جدا کند این ملک الموت است.
الاولاد ۵٬۰۲۵ نفر جمعیت دارد و ۷۵۹ متر بالاتر از سطح دریا واقع شدهاست.
وَ لَهُمْ فِیها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ المنافع الاصواف و الاوبار و الاشعار و الاولاد، و المشارب اللبن، أَ فَلا یَشْکُرُونَ استفهام بمعنی الامر.
دوم آن که بدانی که صفات آدمی در شهوت و لذت به یک راه نیافریده اند: اول شهوت کودک در خوردن بود و جز آن نداند. چون پانزده ساله شد لذت و شهوت زنان در وی پدیدار آید تا همه را در طلب آن فرو گذارد. چون نزدیک بیست ساله شد لذت ریاست و تفاخر و تکاثر و طلب جاه در وی پدید آید و این آخر درجات لذات دنیاست، چنان که در قرآن گفت، «انما الحیوه الدنیا لعب و لهو و زینه و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال والاولاد.
زهّدهم فی الدّنیا بان ذکر عیبها و رغّبهم فی الآخرة بذکر وصفها و نعیمها و قال بعضهم: لمّا ذکر اللَّه العداوة فی الازواج و الاولاد، ادخل فیه من للتّبعیض، فقال: إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ لان کلّهم لیسوا باعداء و فیهم من یعین علی الاعمال الصّالحة و لم یذکر من للتّبعیض فی قوله:نَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ
وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قرأ ابو عمرو و حمزة و الکسائی و ابو بکر ذرّیتنا بغیر الف، علی الوحدة، و قرأ الباقون ذرّیّاتنا بالالف علی الجمع، و الذّرّیّة اسم للجمع کقوم و رهط، و من جمع فکانّه یجمع القوم اقواما، و فی معناه قولان: احدهما اجعل لنا ازواج خیر و اولاد خیر، و الثانی هب لنا من الازواج اولادا، یعنی اولاد الصّلب، و من ذرّیّتنا اولادا، یعنی اولاد الاولاد و الاعقاب، لتقرّ أعیننا برؤیتنا ایّاهم علی طاعة اللَّه و طاعة رسوله. سألوا اللَّه عز و جل ان یریهم ازواجهم و ذرّیّاتهم فی طاعته. و قال الزجاج: سألوا ان یلحق اللَّه عز و جل بهم ذرّیّتهم فی الجنة، و قال القرظی لیس شیء اقرّ لعین المؤمن من ان یری زوجته و اولاده مطیعین للَّه عز و جل، و قوله: قُرَّةَ أَعْیُنٍ مصدر فلهذا لم یجمع. و قرئ فی الشواذ قرات اعین و اشتقاقه من القرّ و هو البرد لانّ دمعة السرور باردة، و ضده «سخنة العین».
وی سرانجام در آمل طبرستان درگذشت و مزارش در همان شهر زیارتگاه عموم است. تألیفات و آثار وی بیش از سیصد کتاب بودهاست. از جملهٔ آثارش: «اصول الدین»، «الامالی»، «الامامة الصغیر»، «الامامة الکبیر»، «امهات الاولاد»، «البساط»، «تفسیرالاطروش»، «الفقه الناصریة» که شریف مرتضی علمالهدی آن را شرح و تصحیح کرد و «المسائلالناصریات».
إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ ای بجمعها و حفظها و حبّها و البخل بها و کلّ هذا عذاب. و قیل: یعذّبهم بنهب الاموال و سبی الاولاد. میگوید: عجب مدار و نیکو مشمر آن مالها و فرزندان که دادیم ایشان را که خدای میخواهد که ایشان را بآن مال و فرزند در دنیا بفتنه افکند و ایشان را بعذاب دارد و چنان که مؤمن را در آن اجر و ثواب بود منافق را در آن عقوبت و عذاب بود و آن گه بعاقبت: تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ ای تخرج ارواحهم و هم علی الکفر.
حائری بارجینی در کربلا علاوه بر تحصیل و پژوهش، به تدریس نیز میپرداخت و شاگردان بسیاری را تربیت نمود. از جمله شاگردان او شیخ نظر علی بن اسماعیل کرمانی واعظ(م: ۱۳۴۸ق) است که دارای چند کتاب از جمله أنیس الأنام و أنیس الاولاد و انیس النفس میباشد که بعضی از آنها در شهر نجف به چاپ رسیده است.
و قال السّدیّ: هو المقصود الیه فی الحوائج و المستغاث به عند المصائب. و قال جعفر: الّذی لم یعط خلقه من معرفته الّا الاسم و الصّفة. و عن جعفر ایضا: «الصَّمَدُ»: خمسة احرف، فالالف دلیل علی احدیّته، و اللّام دلیل علی الهیّته، و هما مدغمان لا یظهران علی اللّسان و یظهران فی الکتابة. فدلّ ذلک علی انّ احدیّته و الوهیّته خفیّة لا تدرک بالحواس و لا تقاس بالنّاس، فخفاؤه باللّفظ دلیل علی انّ العقول لا تدرکه و لا تحیط به علما و ظهوره فی الکتابة دلیل علی انّه یظهر علی قلوب العارفین و یبدو لا عین المحبّین فی دار السّلام. و الصّاد دلیل علی صدقه فوعده صدق و قوله صدق و فعله صدق، و دعا عباده الی الصّدق. و المیم دلیل علی ملکه فهو الملک علی الحقیقة، و الدّال علامة دوامه فی ابدیّته و ازلیّته. قوله: لَمْ یَلِدْ نفی الاولاد و الصّاحبة، وَ لَمْ یُولَدْ نفی الوالدین، و قدّم ذکر لَمْ یَلِدْ لانّ من الکفّار من ادّعی انّ له ولدا و لم یدّع «احد» انّه مولود. و قیل: لَمْ یَلِدْ فیورث وَ لَمْ یُولَدْ فورث.
و هرچه آخرت را بدان حاجت است چون برای آخرت باشد نه از دنیاست، همچنان که علف ستور اندر راه حج هم از جمله زاد حج است و هرچه دنیاست حق سبحانه و تعالی آن را هوا گفته است که و نهی النفس عن الهوی فان الجنه هی الماوی و یک جای دیگر جمله اندر پنج چیز جمع کرد و گفت، «اعلموا انما الحیوه الدنیا لعب و لهو و زینه و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال و الاولاد. دنیا همه اندر پنج چیز است: بازی و نشاط و شهوتها و آراستن خویش و بیشی جستن درمال و فرزندان». و آن چیزها که این پنج در آن بسته است در یک آیه دیگر جمع کرد و فرمود، «زین للناس حب الشهوات... الآیه» یعنی اندر دل خلق دوستی این هفت است: زن و فرزند و زر و سیم و اسب و ضیاع و انعام یعنی گاو و گوسفند و شتر که این هرسه را انعام گویند. ذالک متاع الحیوه الدنیا، این است برخورداری خلق اندر دنیا.
... قوله: «فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ» ای وعد المرّة الآخرة و العقوبة الثّانیة، «لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُمْ» ابن کثیر و نافع و ابو عمرو و حفص و یعقوب لیسوؤا خوانند بیا و ضم همزه و وادی بعد از آن علی الجمع بوزن «لیسوعوا» و فیه اضمار یعنی: بعثنا علیکم عبادا لنا لیسوؤا وجوهکم، ای اصحاب الوجوه، یعنی لتفعلوا ما تکرهون و هو سوق الاولاد و قتلهم بین یدی الآباء و الامّهات. ابن عامر و حمزه و ابو بکر لیسوء خوانند بالیای و فتح الهمزه علی التّوحید، یعنی لیسوء اللَّه وجوهکم او لیسوء الوعد وجوهکم او لیسوء البعث وجوهکم کسایی: لنسوء بنون خواند و فتح همزه و باین قراءت فاعل اللَّه است جلّ جلاله، یقول تعالی: لنسوء نحن وجوهکم، «وَ لِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ» یعنی مسجد بیت المقدس للاحراق و التّخریب، «کَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ» ای کما فعلوا فی المرة الاولی، «وَ لِیُتَبِّرُوا» ای لیهلکوا و لیفسدوا، «ما عَلَوْا تَتْبِیراً» ما استطاعوا و ملکوا اهلاکا و افسادا، و التّبار الهلاک و الفساد.