الاصوات

معنی کلمه الاصوات در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
صوت (۸ بار)

جملاتی از کاربرد کلمه الاصوات

کرده نسخ زبور را اثبات بهر ترویج انکرالاصوات
پیر سنی چون دلیران از کمین و چون شیران از عرین بیرون جست و گفت خه خه و لا علیک عین الله ای پی بی تدبیر، ان انکرالاصوات لصوت الحمیر، کلاغ را از بانگ ناموزون جمال افزون نشود این ترهات اهل هنگامه و اجتماع عامه را شاید نه لاف بارنامه را، مخدره علم را در پرده ناز عروس وار جلوه کنند، نه در صحرا آواز
گذشت آنکه صدای موذنان بلد نمود ترجمه ان انکر الاصوات
خالق الخلق و باعث الاموات عالم الغیب سامع الاصوات
برکشد داود چون نغمات را سر مده این انکرالاصوات را
و المعنی: کان الرّجم عقوبة الزنا و روی عن شعبة قال: نهانی ایوب ان احدّث «زیّنوا القرآن باصواتکم» قال لان فیه اثبات مذهب من یقول باللّفظ و جلّ کلام الخالق ان یزیّنه صوت مخلوق بل هو بالتّزیین لغیره و التحسین له اولی قال و الصّحیح ما روی عبد الرزاق عن معمر عن منصور عن طلحة عن عبد الرحمن بن عوسجة عن البراء بن عازب انّ رسول اللَّه (ص) قال: «زیّنوا اصواتکم بالقرآن» و هکذا رواه سهیل بن ابی صالح عن ابیه عن ابی هریرة بتقدیم الاصوات علی القرآن‌
فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ الزفیر اول نهیق الحمار و الشهیق آخره، شبّه اصواتهم فیها بانکر الاصوات قال ابو العالیة الزفیر فی الحلق ‌و الشهیق فی الصدر و الزفیر اصله من المزفور و هو الشدید الخلق، و الشهیق اصله الطول من الجبل الشاهق.
«وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ» ای ما حلّ بکم من نعمة یعنی ما اعطاکم اللَّه جلّ و عزّ من صحة فی جسم أو سعة فی رزق او متاع بمال فکل ذلک من اللَّه جلّ و عزّ، «ثُمَّ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ» ای المرض و الفقر و الجدب، «فَإِلَیْهِ تَجْئَرُونَ» ترفعون اصواتکم بالدّعاء، و اصله من جوار البقر و هو صوته اذا رفعه لا لم یلحقه و الاصوات مبنیّة علی فعال و فعیل فاما فعال فنحو الصراخ و الجوار و البکاء و امّا فعیل فنحو العویل و الزّئیر و النّهیق و الشّهیق معنی آیت آنست که هر چه بشما رسد از نعمت عافیت و صحّت و فراخی و راحت همه از خدای تعالی است و چون شما را بیماری و قحط و فقر برسد دست درو زنید و در وی زارید، چون میدانید که نعمت ازوست و باز برد محنت و اندوه ازوست چونست که این بتان را با وی انباز می گیرید و آن را می‌پرستید؟! «ثُمَّ إِذا کَشَفَ الضُّرَّ عَنْکُمْ» ای دفع المرض و الشدّة و البلاء و وهب لکم العافیة و السّلامة، «إِذا فَرِیقٌ مِنْکُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ» یجعلون له شریکا فی عبادتهم الاوثان و یذبحون لها الذّبائح تشکرا لغیر من انعم علیهم بالفرج می‌گوید چون شما را بلائی و محنتی رسد در اللَّه تعالی زارید، چون آن بلا و محنت از شما باز دارد و بجای شدّت عافیت دهد، شما آن عافیت از بتان بینید و شکر از ایشان کنید و از بهر ایشان قربان کنید؟ چونست که در وقت بلا دعا باخلاص کنید و بوقت عافیت شکر می‌آرید؟
انکر الاصوات را داد نشان ازنهیق کشید دم را به دم چو کلب اندر نباح
اول استوار گرفتن خداست و اعتقاد داشتن که یگانه و یکتاست و معبود بسزاست، بی شریک و انباز است، بی نظیر و بی نیازست، موجود بذات، موصوف بصفات، ذات او صمدی، و صفات او سرمدی. دو دیگر استوار گرفتن رسولان وی، پیشروان خلق و گماشتگان حق، و براست داشتن ایشان بپیغام که آوردند و رسالت که گزاردند و شریعت که نهادند. سدیگر استوار گرفتن و براست داشتن کتاب خدای که سخن وی است، و علم وی تا آفریده، فرو فرستاده از نزدیک خود در زمین بحقیقت موجود، شنیدنی و خواندنی و نبشتنی و دیدنی. و اعتقاد کردن که بنده را بحق وسیلت است و ممکن معرفت است و منبع برکات و دائره نجات، مونس گور و شفیع روز حشر و نشر، و نه خود قرآن کلام حق است و بس، که توریة و انجیل و زبور و صحف ابراهیم و غیر آن همه کلام حق است، تعظیم آن فریضه، و حرمت داشتن آن واجب. چهارم استوار گرفتن فریشتگان و اعتقاد داشتن که ایشان بندگان حق‌اند و سفیران درگاه عزت برسولان وی، و گماشتگان بر آسمان و زمین و عباد و بلاد وی، هر کسی ازیشان بر کاری داشته و بر مقامی بداشته، و ما منّا الّا له مقام معلوم. پنجم استوار گرفتن روز رستاخیز، روز پاداش و جزا، روز فضل و قضا، یوم تبلی السرائر و ظهرت الضمائر و کشفت الاستار و خشعت الأبصار و سکنت الاصوات فلا تسمع الّا همسا. ششم ایمان آوردن به بعث و نشور و باز انگیختن مردگان و سؤال کردن ازیشان و در مقامات قیامت ایشان را بداشتن و کار میان ایشان برگزاردن و هر کس را آنچه سزاست دادن. هفتم اعتقاد داشتن و استوار گرفتن بهشت و دوزخ که هر دو آفریده‌اند بندگان را، بهشت جای ناز دوستان و دوزخ جای عقوبت بیگانگان، اهل سعادت را بنوازد بفضل خود و ایشان را ببهشت رساند، و اهل شقاوت را براند بعدل خود و ایشان را بدوزخ فرستد، فریق فی الجنة و فریق فی السعیر. هشتم براست داشتن قدر، و ایمان آوردن که خیر و شر و نفع و ضرر و کفر و ایمان توفیق و خذلان طاعت و معصیت وفاق و نفاق محبوب و مکروه همه از خداست، بخواست و تقدیر و آفرینش او، و خیر بارادت و مشیت و قضا و قدر و فرمان و رضا و محبت او، و شر بارادت و مشیت و قضا و قدر او. و هر چه اللَّه کرد و خواست، ببندگان، از وی ستم نیست و در آن با وی کس را سخن نیست، لا یسئل عما یفعل، فللّه الحجة البالغة، هر چه کند وی را حجت تمام است که آفریدگار است از نیست هست کننده و پدید آورنده و پادشاه بر بنده.