اقوی
معنی کلمه اقوی در فرهنگ معین
معنی کلمه اقوی در فرهنگ عمید
۲. محکم تر.
معنی کلمه اقوی در فرهنگ فارسی
( صفت ) قوی تر نیرومندتر تواناتر.
نعت تفضیلی است قوی تر
معنی کلمه اقوی در دانشنامه اسلامی
اقوی به معنای قویتر به لحاظ دلیل است و گاه فقها از آن برای بیان نظر خود در مسئلهای استفاده میکنند که در این صورت، از الفاظ بیان فتوای مجتهداست.
منبع
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام ج ۱، ص۶۵۹
...
معنی کلمه اقوی در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه اقوی
۱-کاردک قالی بافی: همان چاقوی معمولی است که بیشتر در مناطقی که گره فارسی میزنند استفاده میشود.
این استان به جز در سلسله حکومت سامانیان و طاهریان و قراقویونلو و قسمت شمالی ان در حکومت مادها جزئی از خاک تمامی حکومتهای ایران بودهاست.
کسر بتان ملت کفر آید از خلیل قهر قوای نفس قوی کار اقویاست
روی جابر بن عبد اللَّه انّ آدم (ع) لما اهبط الی الارض هبط با لهند و انّ رأسه کان ینال السّماء، و ان الارض شکت الی ربها ثقل آدم، فوضع الجبار یده علی رأسه فانحط منه سبعون ذراعا. فلما اهبط قال ربّ هذا العبد الذی جعلت بینی و بینه الشّیطان عداوة و ان لم تعن علیه لا اقوی علیه. فقال لا یولد لک ولد الا وکّلت به ملکا. قال رب زدنی. قال اجازی بالسّیئة السّیئة و بالحسنة عشرا الا ما ازید. قال ربّ زدنی قال باب التوبة مفتوح ما دام الرّوح فی الجسد. فقال ابلیس یا ربّ هذا العبد الذی اکرمته علی ان لم تعنّی علیه لا اقوی علیه، قال لا یولد له ولد الا ولد لک ولد، قال ربّ زدنی، قال تجری فیه مجری الدّم و تتّخذ فی صدورهم بیوتا، قال رب زدنی، قال اجلب علیهم بخیلک و رجلک و شارکهم فی الاموال و الاولاد.
نخستین اشرفیها در زمان جهانشاه قراقویونلو (۱۴۳۸–۶۷ میلادی) با وزن ۳٫۹ گرم و در زمان آق قویونلوها به وزن ۳٫۴ گرم بکار گرفته شدند. در زمان شاه اسماعیل صفوی این سکه به وزن ۳٫۵۲ گرم ضرب شد. نادرشاه افشار سکه جدیدی را با نام مهر اشرفی بکار برد که دقیقاً مطابق با استاندارد سکه مغولی مهر در هندوستان بکار میرفت. در سال ۱۷۶۸ مهر اشرفی به وزن ۱۱٫۰۱۶ و برابر با ده هزار دینار نقره بود.
لئن عجزت عن شکر برک مدحتی فاقوی الوری عن شکر برک عاجز
دوران حکومت او به عنوان گراف و هرتسوگ مصادف با فرمانروایی ابوسعید و حسین بایقرا تیموری، جهانشاه و حسنعلی بیگ قراقویونلو و اوزون حسن، خلیل، یعقوب، بایسنقر و رستم آققویونلو در دورههای متفاوت و مناطق مختلف بر ایران بود.
تیغه اره که آن را تیغاره مینامند انواع گوناگونی دارد، از جمله: تخت کمانی، لنگ، چاقویی، خشکهبر، دستی، دیسکی، دورکند، فولادبر، الماسه، سنگبری و غیره.
وی در روستای آزاد قراقویونلو در شهرستان ترتر به خاک سپرده شد. یکی از خیابانهای شهر ترتر و یک موزه به نام وی نامگذاری شد.
فقال الرّجل، انتم تقولون بالکلام، فقال حاتم لانه لم ینزل من السّماء الا الکلام فقال الرّجل انا لا اقوی علی مجادلتک. فقال لان الباطل لا یقوی مع الحق. ای مسکین هیچ بیماری صعبتر از بیماری ضعف یقین نیست، یقین با حق درست کن و دست ترا. اسم یقین است، علم یقین است، و عین یقینست و حق یقینست و حقیقت حق یقینست، اسم یقین عوام راست، علم یقین خواص راست، عین یقین خاص الخاص راست، حق یقین انبیاء راست، حقیقت حق یقین مصطفی راست، مرد که مرد گردد بیقین گردد، یقین باید که بزبان رسد تا گوینده آید، بچشم رسد تا بیننده آید، بگوش رسد تا شنونده آید، بدست رسد تا گیرنده آید، بپای رسد تا رونده آید.
در زمان سلجوقیان ترکهای بیشتری به آذربایجان روی آوردهاند. با ادامهٔ تسلط ترکان در دوران اتابکان، باز هم عدهٔ ترکها در آن سرزمین فزونی یافت و زبان ترکی رونق بیشتری گرفت. همچنین حکومت ترکمانان آققویونلو و قراقویونلو و اسکان آنها در آذربایجان، بیش از پیش موجب رونق زبان ترکی و تضعیف زبان آذری گردید. جنگها و عصیانهایی که در فاصلهٔ برافتادن و برخاستن صفویان پیشآمد، سربازان ترک بیشتری را به آذربایجان سرازیر کرد. وجود قزلباشهای ترک نیز مزید بر علت شده و زبان ترکی را در آن سرزمین رونق بخشید.
روی عن ابی هریرة قال رسول اللَّه (ص): «ما منکم من احد الّا و له منزلان، منزل فی الجنّة و منزل فی النّار فان مات و دخل النّار ورث اهل الجنّة منزله و ذلک قوله: «أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ» و قال مجاهد. لکلّ واحد منزلان منزل فی الجنّة و منزل فی النّار، فامّا المؤمن فیبنی منزله الّذی له فی الجنّة و یهدم منزله الّذی فی النّار، و امّا الکافر فیهدم منزله الّذی فی الجنّة و یبنی منزله الّذی فی النّار. و قیل معنی الوراثة انّه یؤل امرهم الی الجنّة کما یؤل امر المیراث الی الوارث. و قیل لانّ الوراثة اقوی سبب یقع فی ملک الشیء لا یتعقّبه ردّ و لا فسخ و لا نقض و لا اقالة.
کریم خان، شاه را با خود به شیراز برد و مدتی بعد او را به آباده فرستاد. وی هرگز عنوان شاهی را از او نگرفت. برای او در آباده عماراتی ساخت و مقرری تعیین نمود و هر سال در آغاز بهار و پاییز خلعت میفرستاد و در نامههایش او را با احترام خطاب مینمود. شاه اسماعیل سوم نیز به صنعت چاقوسازی و نقاشی مشغول بود و چند قبضه چاقوی دسترنج خود را برای کریم خان فرستاد.
«أَ یَحْسَبُ» یعنی: ابا الاشدّین من قوّته و بطشه أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ ای یظنّ من شدّته «ان» لا «یقدر» «علیه» اللَّه، الم یعلم ذلک الشّقیّ انّ من خلق له القوّة هو اقوی منه.
با ضعیفان پنجهکردن نیست کارِ اقویا در قفس دارد نیستان شیرِ خونآشام را
پس از مرگ ایلخان ابوسعید بهادرخان که به انقراض سلسله هولاکویی انجامید، شماری از شاهزادگان و مدعیان دیگر مغول درصدد تسلط بر امپراتوری ایلخانی یا بخشهایی از آن برآمدند و پیامد آن کشمکشهای پیوسته برای کسب قدرت بود که پارهای از آن به گونه حاکمیت آل جلایر (یا جلایریان) چهره نمود که قلمروشان به موازات بینالنهرین، آذربایجان و بعدها شروان دامن گسترانیده بود. این سلسله با قدرتیابی شیخ حسن بزرگ در بغداد به سال ۷۴۰ق/۱۳۴۰م آغاز شد. دوره اوج حکمرانی آل جلایر مقارن است با دوران حکومت شیخ اویس و با مرگش دوره زوال این سلسله آغاز میشود که مقارن است با حملات تیمور به ایران و بینالنهرین و اوجگیری ترکمانان قراقویونلو.
هشتم: محبت هرعلتی از برای معلول خود و محبت هر صانعی از برای مصنوع خود و محبت معلول و مصنوع از برای علت و صانع خود و باعث این محبت آن است که چون هر معلول و مصنوعی رشحه ای است از علت و صانع، و نمونه ای است که از او تراوش نموده و مناسبت به او دارد و از جنس و سنخ اوست پس معلول و مصنوع، علت و صانع را دوست دارد، از آنجا که آن را اصل خود و به منزله کل خود می بیند و هر چه علیت و معلولیت او اقوی، و درک ایشان بیشتر شده باشد، دوستی و محبت ایشان اشد است.
و همچنین ضابطه در شناختن اینکه کدام لذت اقوی از دیگری است، آن است که او را اختیار بر دیگری کند چنان که می بینیم که اگر کسی مسرور بشود میان بوییدن بوی خوشی، یا مشاهده جمال دلکشی، اگر دوم را اختیار کند می دانیم که لذت ملاحظه جمال نزد او بیشتر است از لذت بوی خوش و شکی نیست که امور نفسانیه و لذات باطنیه در نزد ارباب کمال، به مراتب بسیار از لذات ظاهریه جسمانیه بالاتر و بهتر است، زیرا اگر مردی را مخیر سازی میان خوردن طعام لذیذی و لذت یافتن از آن، و میان سروری و ریاست و استیلای بر خلایق، لامحاله دوم را اختیار می کند، و روزهای بسیار گرسنگی را تحمل می کند مگر اینکه شخص رذلی، دون همتی، دل مرده ای، ناقص عقلی باشد، مانند طفلان، و عمل چنین شخصی حجت نیست.
پس از رسیدن به غار، میتراس گاو را بر زمین میزند و بر پشت آن مینشیند و چاقوی خود را بر کتف گاو فرومیکند. در این هنگام سگ و مار برای لیسیدن خون گاو میآیند و عقرب برای این که تخم گاو را نیش بزند. سگ نشان پاسداری، مار نشان زندگی و عقرب نماینده اهریمن است که میخواهد منی گاو را بیالاید. از محل زخم گاو سه خوشهٔ گندم و نهال تاک در میآیند.
زندگانی خداوند دراز باد، سخن راست و حق درشت باشد، و بود در روزگار پیشین که ستوده میآمد، اکنون دیگر شده است؛ و چنین است کار دنیای فریبنده که حالها بر یک سان نگذارد. و هر چند حاسدان رای خداوند درباره من بگردانیدهاند و آثار تنکّر و تغیّر میبینم، ناچار تا در میان کارم، البتّه نصیحت بازنگیرم و کفران نعمت نورزم. هرون گفت: «ای پدر، سخن برین جمله مگوی و دل بد مکن، که حال تو و فرزندان تو نزدیک ما همان است که بود، و نصیحت بازمگیر که درست و نادرست همه ما را خوش است و پسندیده. و آن حدیث که دی گفتی، عظیم بر دل ما اثر کرده است، باید که شرحی تمام دهی تا مقرّر شود.» یحیی بر پای خاست و زمین بوسه داد و بنشست و گفت: «زندگانی خداوند دراز باد، تفصیل سخن دینه بعضی امروز توانم نمود و بیشتر فردا نموده شود بشرحتر.» گفت: نیک آمد. یحیی گفت: خداوند دست علی را گشاده کرده است تا هر چه خواهد میکند و منهیان را زهره نیست که آنچه رود باز- نمایند، که دو تن را که من بنده پوشیده گماشته بودم بکشت؛ و رعایای خراسان را ناچیز کرد و اقویا و محتشمان را برکند و ضیاع و املاک بستد و لشکر خداوند را درویش کرد. و خراسان ثغری بزرگ است و دشمنی چون ترک نزدیک، بدین هدیه که فرستاد نباید نگریست، که از ده درم که بستده است دو یا سه فرستاده است، و بدان باید نگریست که ساعت تا ساعت خللی افتد که آنرا در نتوان یافت، که مردمان خراسان چون از خداوند نومید شوند، دست بایزد، عزّ ذکره، زنند و فتنهیی بزرگ بپای کنند و از ترکان مدد خواهند و بترسم که کار بدان منزلت رسد که خداوند را بتن خویش باید رفت تا آنرا در تواند یافت و بهر درمی که علی عیسی فرستاد پنجاه درم نفقات باید کرد یا زیاده تا آن فتنه بنشیند. بنده آنچه دانست بگفت و از گردن خویش بیرون کرد و فرمان خداوند را باشد و نموداری و دلیلی روشنتر فردا بنمایم.