اقرع

معنی کلمه اقرع در لغت نامه دهخدا

اقرع. [ اَ رَ ] ( ع ص ، اِ ) کل. ( مهذب الاسماء ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) ( شرح نصاب ). مردکل [ کچل ] که موی سر او بعلتی افتاده باشد. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ج ، قُرع. قرعان. ( مهذب الاسماء ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || نوعی از مار موی ریخته. || شمشیر نیکوآهن. || الف اقرع ؛ هزار کامل و تمام. || عود اقرع ؛ چوب پوست بازکرده. || مکان اقرع ؛ جای سخت و درشت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || قدح اقرع ؛ کاسه سوده بسنگ ریزه تا آنکه ظاهر شده باشد طرائق و نگار آن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه اقرع در فرهنگ معین

(اَ رَ ) [ ع . ] (ص . ) کل ، کچل .

معنی کلمه اقرع در فرهنگ عمید

شمشیر نیکوآهن.

معنی کلمه اقرع در فرهنگ فارسی

کل، کچل، مردی که موی سرش ریخته باشد، قرع و قرعان جمع
( صفت ) کل کچل .

معنی کلمه اقرع در ویکی واژه

عربی
کل، کچل
گونه‌ای از مار موی ریخته
شمشیر نیکوآهن

جملاتی از کاربرد کلمه اقرع

مدحت چه کند آن که دنی باشد و ممسک شانه چه کند آن که خصی باشد و اقرع
یا هادی الورک عج بالقرب من طلل و اقرع سلامی سلیمی منتهیٰ أملی
و از حقوق فرزندان آن است که میان ایشان در عطا و بوسه دادن و در همه نیکویی برابر دارند و کودک خرد را نواختن و بوسه دادن سنت رسول (ص) است. حسن را بوسه می داد. اقرع بن حابس گفت، «مرا ده فرزند است، هیچ کدام را بوسه نداده ام». رسول (ص) گفت، «هرکه بر فرزند رحمت نکند، بر وی رحمت نکنند.» و رسول (ص)، بر منبر بود. حسن بر وی درافتاد. در حال از منبر فرو دوید و وی را برگرفت و این آیت برخواند که انما اموالکم و اولادکم فتنه و یک بار رسول (ص) نماز می کرد، چون به سجود شد، حسن پای به گردن وی درآورد، رسول (ص) چندان توقف کرد که صحابه پنداشتند که مگر وحی آمده است که سجود را دراز می باید کرد. چون سلام داد باز پرسیدند که وحی آمده است در سجود؟ گفت، «نی! حسن مرا شتر خوش ساخته بود، خواستم که بر وی بریده نکنم».
و همچنین کسی را علتی در بدن باشد که از اظهار آن شرم کند اگر ذکر آن ضروری شود تصریح نکند بلکه به کنایه بگوید، مثلا اگر کسی مبروص است یا اقرع باشد و خواهد از سبب آن یا وقت آن از او سئوال کند نگوید: تو در چه وقت پیس شدی؟ یا سر تو به چه سبب کچل شد؟ بلکه بگوید: این عارضه کی از برای تو روی داد؟ یا چه وقت این ناخوشی عارض تو شد؟ زیرا که جمیع این تصریحات داخل فحشند.
فاذا انتم سکرتم فوق السکر سکرا فاقرعوا باب‌التقاضی واسألوا لا تقنطونی
تکیه کردی بر درختان و جدار بر شدی ای اقرعک هم قرع‌وار
اقرعوا الباب علی سیّدکم و لعلّ الباب مفتوح لکم‌
آمدیم بر ممدوح، کانی بالاقرع والناس مجتمعون حوله و مستمعون قوله و هو ایده الله فی الدارین یضحک و یمیل و یقصیر و یستطیل امان است، بعد از این گمان این مرد را نمی تواند کشید.
گر با تو برابر زید آن صوفی اقرع یا دست مرا در حق او نیست نکویی
روی ابو هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): ما من رجل یکون له مال، فیمنعه من حقّه، و یضعه فی غیر حقه، الّا مثل یوم القیامة شجاعا اقرع منتن الرّیح، لا یمرّ بأحد الّا استعاذ منه. فیجی‌ء حتّی یدنو من صاحبه فاذا رآه استعاذ منه. فیقول: ما تستعیذ منّی! و أنا مالک الّذی کنت تدّخرنی فی الدّنیا. فیطوّقه فی عنقه، فلا یزال فی عنقه حتّی یدخل معه جهنّم. قال: و تصدیق ذلک فی کتاب اللَّه عزّ و جلّ: سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ.