اقراری

معنی کلمه اقراری در لغت نامه دهخدا

اقراری. [ اِ ] ( ص نسبی ) منسوب به اقرار. قبولی و چیزی که کسی قبول کرده و بدان اعتراف نموده باشد. ( ناظم الاطباء ). || موحد و یکتاپرست. ( از انجمن آرای ناصری ). ج ، اقراریان. رجوع به اقراریان شود.

معنی کلمه اقراری در فرهنگ فارسی

منسوب به اقرار قبولی و چیزی که کسی قبول کرده و بدان اعتراف نموده باشد .

جملاتی از کاربرد کلمه اقراری

جهان کردست اقراری که او شاهیست دین پرور گواهی می دهد امروز ملک و دین به اقرارش
در روز ازل با حق چون قول بلی گفتیم ما بر سر اقراریم هی هی جبلی قم قم
و بدان که آن بلی گفتن روز میثاق اقراری مجرد است، که بدان اقرار اندر دنیا حکمی لازم نیاید، و سبب ثواب نباشد، نه بینی که اطفال مشرکان را اندر دنیا حکم پدران و مادران است اندر دین کافری؟ که فرزندان را از ایشان جدا نکنند، و چون بمیرد بر وی نماز نکنند، و چون بدست مالک مسلمانان افتد بحکم بردگی او را حکم دین مالک دهند، و بر وی نماز کنند چون بمیرد بظاهر حکم، و در کافری و مؤمنی وی خدای را علم است و بس، قال النبی (ص) «اعلم بما کانوا عاملین».
ای دل چو به صدق از تو نیاید کاری باری می‌کن به مفلسی اقراری
مؤمنان را هست اقراری به حق نیست باطل بیعمل گفتار حق
سخنگوی شورای شهر تهران مهدی اقراریان برخلاف گفته احمد وحیدی، وزیر کشور رئیسی که «هیچ مجوزی برای فعالیت حجاب‌بان‌ها صادر نشده است»، از رسمی بودن فعالیت این افراد در مترو خبر داد. وی دربارهٔ اینکه مسئولیت حضور «حجاب‌بان‌ها» و تصویر برداری از زنان و دختران معترض به حجاب اجباری برعهده چه نهادی است، گفت که «حجاب‌بان‌ها» تحت نظر «مجموعه فرهنگی مترو» فعالیت می‌کنند.
چرخ با آن عظمت گشت به جاه تو مقر بس بود خاصه ز خصمان قوی اقراری
هر جا که توحیدیست شرکی پدید آورده تا با توحید طریق منازعت میسپرد. بعدد هر دوستی هزار دشمن آفریده، بعدد هر صدیقی صد هزار زندیق آورده، هر کجا مسجدیست کلیسایی در برابر او بنا کرده، هر کجا صومعه‌ای، خراباتی، هر کجا طیلسانی، زناری، هر کجا اقراری، انکاری، هر کجا عابدی، جاهلی، هر کجا دوستی، دشمنی، هر کجا صادقی، فاسقی. از شرق تا غرب پرزینت و نعمت کرده و در هر نعمتی تعبیه محنتی و بلیتی ساخته، من نکد الدنیا مضرة اللوزینج و منفعة الهلیلج، مسکین آدمی عاجز، میان اینکار متحیر فرومانده و زهره دم زدن نه.
بود کل اسم حق بر اعتباری که هست آن واحدیت باقراری
بحر او پرمرجان مشرب محتاجان تا بود در تن جان ما بر این اقراریم
بندهٔ سید شدم از جان و دل این سخن صدق است و اقراری خوشست