اقداح

معنی کلمه اقداح در لغت نامه دهخدا

اقداح. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ قَدَح ، بمعنی کاسه ای که دو کس را سیر گرداند یا عام است. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) :
تن عدوی تو با ناله باد چون تن زیر
لب ولی تو پر خنده چون لب اقداح.؟|| ج ِ قِدح ، بمعنی تیر قمار و تیر تمام ناتراشیده. ( اقرب الموارد ). رجوع به قدح شود.
اقداح. [ اِ ] ( ع مص )عیب کردن کسی را. فحش گفتن. ( تاج المصادر بیهقی ).

معنی کلمه اقداح در فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص ل . ) عیب نمودن ، بد گفتن .
( اَ ) [ ع . ] ( اِ. ) جِ قدح ، کاسه ها.

معنی کلمه اقداح در فرهنگ عمید

= قَدَح

معنی کلمه اقداح در فرهنگ فارسی

کاسه ها، جمع قدح
( اسم ) جمع قدح کاسه های بزرگ پیاله ها.
عیب کردن کسی را . فحش گفتن

معنی کلمه اقداح در ویکی واژه

عیب نمودن، بد گفتن.
جِ قدح ؛ کاسه‌ها.

جملاتی از کاربرد کلمه اقداح

بنوش لعل مذاب از زمرّدین اقداح ببین که جوهر روحست در قدح یا راح
خم می نیم جرعه جامیست کیف یکفی لشربه الاقداح
ساقس بقدح چه میکنی راح لعل تو بس است راح اقداح
زبهر آنکه کنم کهربا به رنگ عقیق بیار لعل مذاب از زمردین اقداح
عکس می‌دید به پیمانه مگر آن سرمست که دگر در نظرش باز نیامد اقداح
بیا و بر دل و بر جان مغربی می ریز مئی که هیچ مُلَوَّث نمیکند اقداح
هان سبک دوری بگردان ای پسر ز آب حیات آن چنان کز یک دگر در نگسلند اقداح را
ثقات روات خبر دادند که مشتاب که مقصود و مقصد نه بر نمط و نسق عهد گذشته و ایام نوشته است، آن همه نسیم ها بسموم بدل شده است و آن همه شکرها بسموم عوض گشته، از ریاحین آن بساتین بجز خار نیست و از آن اقداح افراح در سر جز خمار نه.
نباشد چاره جز صافی شرابی باقداح یقلبها الکرام
چو آفتاب بر آید عجب مدار اگر به زینهار درافتد به سایه اقداح